اسلام و شمشیر
آیات بی تعارف قرآن، تنها منبع برداشت تاریخی و اجتماعی اصیل و صحیح و مستقیم، از مراتب زندگی جماعات عصر بعثت و دعوت به اسلام است و عمدتا از شروحی می گوید که مصروف تفهیم و تزریق باور اسلام به ذهن مردمی بوده است که یا وابسته به تشخیص و تصمیم کشیش و خاخام و یا کافر محض بوده اند. به ویژه این که آگاهی های کنونی ما از مظاهر اجتماعات متمدن در عصر کهن و در حوزه های گوناگون، تنها در دو قرن اخیر و از منابعی نشت کرده است که به سفارش مشرکین، در بیان سرگذشت شرق باستان، ماموریت تثبیت جعل و دروغ معینی را داشته اند. بنا بر این و ناگزیر به عنوان یک وجه ساده در این گونه امور توجه می دهم که تنها با حذف تعارفاتی از حیات تاریخی و فرهنگی خطه پرشکوه شرق، چون فلسفه و عرفان و نجوم و ادبیات و غیره، اندیشه آزاد به ورود در حقایق فرو خفته و ناگفته ای تحریص و تجهیز می شود، که شاید بیان آن، به زبان آیات و صراحت های قرآن، ما را از صراط و صدمات این گونه گفتارها با این باور عبور دهد که بی پروا مدعی شویم هیچ داده ای در موضوع و مطالب مربوط به تاریخ و فرهنگ و ادبیات مشرق زمین، از هند تا مصر و شمال آفریقا، جز بافته هایی دروغین نیست و ارزش تدبر و تدبیر را ندارد و اگر به دنبال نمونه و نگرش مستقیم باشید، به صراحت می توان داعیه داشت که به جز لت نوشته های قرآنی، دیگر نشانه های الفبایی ثبت شده بر صخره و در و دیوار اقالیم مورد نظر، به انواع خطوط میخی و پهلوی و اوستایی و آرامی و سومری و اورارتویی و غیره، در معنا تصورات و مجعولات نوکنده و ناخوانده ای است که به مقیاس بال مگس، صاحب اثبات و مالک ارزش و اعتبار نمی شوند و اختراعات خامی در اختیار محافل یهود با قصد تقویت داده های تورات بوده است، چنان که به امید الهی در وجوه لازم بدان خواهم پرداخت. بر این مبنا مثلا اسلام شناس نامیدن گلد زیهر و دیگر یهودیان دست اندر کار تخریب مستقیم قرآن عظیم، از کلان ترین شوخی های فرهنگی در سراسر عالم است. آیا از چه روی مراکز حوزوی و دانشگاهی ما به چنین اسلام شناسان مشرکی میدان عمل داده و به این نتیجه نرسیده اند که مگر ممکن است عناصری از میان یهودیان را، که پیوسته برای دشمنی با قرآن فرصت طلبیده اند، اسلام شناس و محقق قرآن خطاب کنیم و به داده های آن ها در بالاترین رده فرهنگ اجتماع پناه دهیم و آیا تراوشات ذهن صاحبان این عناوین را می توان از ماهیت ضد اسلامی آنان جدا کرد؟ به ویژه آن که اینک و با ظهور و حضور صاحب نظرانی چون مرحوم علامه عسکری، اندک اندک و به خواست خداوند، بلاتکلیفی در برابر این گونه شگردها برطرف خواهد شد.
«بار خدایا! چه باید کرد و چه می توان کرد با هزاران دروغ و افسانه باور شده مسلمانان. مسلمانان بیش از هزار سال است که با این افسانه ها خو گرفته و معتقد شده و آن ها را حدیث صحیح اسلام و سیره صادق پیامبر و تاریخ موثق اسلام پنداشته و به همین سبب اسلام صحیح را نشناخته اند! خداوندا! آیا می توان حقایق تحریف شده را پس از چهارده قرن آشکار کرد و پرده از هزاران جرم برگرفت و یا این که بایستی به خاطر رضای توده های عظیم مسلمین لب فروبست و هیچ نگفت؟»... شگفت این که این همه دروغ و افسانه چه گونه تا به امروزاز دید محققان پنهان مانده و چه گونه می توان تصور کرد که تاریخ ملتی تا به این پایه آغشته به دروغ باشد؟! بار خدایا جرم و جنایت آن هایی که چنین دروغ هایی را در کتاب های خود آورده، موجب گمراهی مسلمین شده و اسلام را از مسیر حقیقی و اصلی خویش منحرف کرده اند، چه اندازه بزرگ و سنگین است». (علامه سید مرتضی عسکری و ع. سردارنیا، صد و پنجاه صحابه ساختگی، صفحات 17 و 26)
در این زمان به جای رجوع به مراتب و ملزومات و تعاریفی از اسلام و مذاهب منضم به آن، که جاعلان یهود، با برچسب اسلام شناس، در ده ها کتاب آماده کرده اند، باید که بی تامل از پریشان نویسی های آنان در موضوع مردم و معتقدات شرق میانه، سلب ارزش کنیم، هرچند زمان نسبتا درازی از رسوخ اباطیل آنان به منابع آموزشی دانشگاه و حوزه های مسلمانان می گذرد. زیرا با سلاحی که توضیحات و تاریخ نویسی های مجعول آنان در اختیار مورخ می گذارد، باید که بار دیگر و این بار بدون مرجع شماری تالیفات گروه مولفان یهود، اندیشه اسلامی را در جایگاه تاریخی خود قرار دهیم. زیرا به حکم عقل سلیم مثلا اگر وجود سلسله های سیاسی غالبا ضد شیعه در ماقبل دوران به اصطلاح صفویه را با توضیح و ترسیم این بی خردان مهمل اندیش تطبیق دهیم، پس بی درنگ تمام امامان و امام زادگان مدفون در ایران را انکار کرده ایم، زیرا مثلا سلطان محمود، در جای انگشت در کردن بر زمین تا قرمطی برای کشتن بجوید، به آسانی می توانست در مدخل هر بارگاه و بنای تشیع، چند مامور بگمارد تا زائران آن را راهی سیاه چاله ها کنند. در این باب و بن بست البته دیگر نمی توان بنای مقابر این بزرگواران را نیز مانند کاروان سراها حاصل مساعی شاه عباس صفوی بدانیم.
در مجموع اینک در آستانه عصری ایستاده ایم که مسلمین، از شمال آفریقا تا یمن و بحرین، با فاصله گرفتن نسبی از مکتوبات یهود زده، که با نام و عنوان فرهنگ و سنت و تاریخ اسلام در دو قرن اخیر، به مغز و قلب ما فرستاده اند، همه جا با شکستن سد تفرقه مذهبی خواهان سلب قدرت از زمام دارانی شده اند که با نمونه قذافی اینک فرصتی فراهم می بیند که نه فقط در مدیریت رسمی، بل مستقیما مسلمانان را با غضبی یهودانه و شخصی به گلوله ببندد. در چنین فضا و زمان، هر مومن و مسلمان باید و می تواند خود را از پیوندهای مذهبی موجب تفرقه پیشین آزاد کند و به اتحاد با برادران و خواهران ایمانی خویش و از جمله پایان دادن به مداخلات لفظی و معنایی در آیات قرآن بیاندیشد، که اینک به حجمی رسیده است که دفاتری از پرسش های بی جواب مانده را تنها در مجلدات تفسیر عتیق نیشابوری ارائه می دهند.
«هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ. همان کسی که این کتاب را بر تو فرستاد که بخشی محکمات و ام الکتاب است و بخشی متشابهات. آن ها که قلب گشاده ندارند، به قصد فراهم آوردن فتنه و تدارک تاویل، به متشابهات می پردازند حال آن که قدرت تاویل جز در ید الهی نیست، چنان که دانایان برقرار می گویند: به تمامی آن ایمان داریم، که از جانب خداوند است و پند پذیری جز در سلک صاحب نظران نیست». (آل عمران، ۷)
بی گمان این سخنان فصل خطاب هر خدا شناسی است که به آیات قرآن متکی است. کتابی که از سوی مولف خود، توصیف و مطالب آن درجه بندی می شود، بی این که بیم بالا گرفتن بهانه و فتنه، مانع صراحت خداوندی شده باشد. در عین حال ورود باریک اندیشانه به محتوای این آیه هر مسلمانی در هر زمان را مکلف می کند که از مجادله بر سر کلمات و آیات قرآن بپرهیزد و برداشت خود را به مثال پرچم چانه زنی با خداوند بالا نبرد. اینک و در محافل و نشست های گوناگون از مومن و مخالف و منکر، جماعاتی را شاهدیم که برافروخته مشغول داد و ستد تاویل در باب متشابهات قرآن اند و چنان جلوه می کنند که گویی اشاره ای در نهی و رد تاویل متشابهات ندیده و نخوانده اند. لازم است در همین مقطع به یاد آوریم که نازل کننده قرآن، علاوه بر قیود متعدد، که فهم گوشه های کوچکی از قرآن را با ذکر و ما ادراک ناکامل اعلام می کند، سرفصل سوره هایی را نیز با کدهای الفبایی مختلف، چون یس و طه و الم و ص و المر و خم و عسق و ق و کهیعص و غیره، غیر قابل برداشت کرده است، تا کسانی بدانند که قران کتابی جاویدان و برای تمام فصول هستی است و دست و پا زدن هایی به قصد در مشت خود گرفتن آن، به دارندگان زیغ در قلوب، منتسب شده است. عجیب این که دور تسبیحی از مفسران و مقامات مذهبی در مراکز رسمی در وجه این حروف مقطعه از خداوند پیشی گرفته و گمانه هایی عرضه کرده اند که یکی از آن دیگری بی وجه تر است و بدانید که هیچ یک به اشارات قرآن در این باب توجه نداده اند که رمزگشایی این حروف بنا بر نص صریح آیات، تنها در ید خداوند است.
«إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ». آنان که به تشخیص خود، در آیات الهی مجادله می کنند در قلوب خود جز کبر ندارند که دوام نخواهد داشت. پس به خداوند پناه بر که شنوا و بیناست». (غافر، ۵۶)
بدین ترتیب خداوند مجادله در آیات و کلمات قرآن را مجاز نمی داند و همان گونه که تاویل گذاران بر مفاهیم متشابهات قرآن را مبتلایان به زیغ در قلوب می خواند، در این جا نیز مجادله کنندگان در آیات را متکبر می شناساند و مفسران و دست اندر کاران تولید شرح و بسط برای گفتار ساده و پاکیزه متن را به رعایت محدوده فرهنگ زمان موظف می کند.
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ. آیا مجادله کنندگان در آیات الهی را نمی بینی که بی راهه می روند». (غافر، ۶۹)
در این توصیف نو، خداوند مجادله کنندگان بر معانی و مفاهیم آیات را، علاوه بر خطاب های دیگر، عازمان به بی راهه می خواند، چنان که در حال حاضر به تعداد مفسرین، در میان تصورات گوناگون از قرآن های مختلف و از نظرگاه این و آن سرگردانیم و هر مدعی گشودن معانی پنهان در آیات قرآن، همچنان مشغول جدل و جدال بر سر جانشین کردن مبهمات خود در جای برداشت های ساده و سالم از آیات قرآن اند.
«وَیَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ. و آنان که در آیات ما مجادله می کنند، گریز گاهی ندارند». (شوری، ۳۵)
آن کسانی که مشغول کنجکاوی های معنا شناسانه در الفاظ و لغات قرآن اند، سرانجام چنان در چنگال پر قدرت کلام الهی گرفتار می شوند که راه گریزی نمی یابند. این همان صورتی از قضیه است که جلوه و وصف مخصوص و مالوف خود را گرفته است: مجلدات پر شمار و مفصل انواع تفسیرهای قرآنی در همه جا تا بلندای سقف بر هم چیده شده تا سرانجام اعلام کنند در برابر تک مجلد قرآن به هیچ گرفته شده و یافتن راه مستقیم هدایت، همان رجوع بی واسطه به آیات قرآن است.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ. ای ایمان آوردگان، همین که برای ادای نماز جمعه ندا درداده شد، کار و کسب را فرو گذارید و به ذکر خدا روی آورید که برای شما اگر بدانید نیکوتر است.» (جمعه، 9)
با رجوع به این آیه، بی نیاز به تفاسیر گوناگون و تنها با برداشت از صورت ظاهر الفاظ، به مراتبی از جامعه منطقه نزول آگاه می شویم که نه فقط سنت اذان از روزگار دعوت پیامبر و به تایید قرآن جاری بوده است، بل مشغولان به داد و ستد در مرکز تولد اسلام، روز جمعه هم کسب و کار دایری داشته اند. این آیه در عین حال محل این توجه است که: جامعه زمان پیامبر چنان که معاندان غالبا به تمسخر می گویند، مختصات یک دهکده سوت و کور و دور افتاده را نداشته و اشتیاق خرید و فروش و تجارت نزد صنوف مختلف، جمعه و شنبه نمی شناخته است.
فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. و چون نماز گذارده شد، بر زمین پراکنده شوید، فضل خدا را بجویید و بسیار ذکر خدا کنید تا رستگار شوید. (جمعه، 10)
این آیه نیز با دنبال کردن امور، جامعه اسلامی را دعوت می کند تا پس از ادای نماز در حوزه عبادت خود پراکنده شوند، فضل الهی را بجویند و به قصد رستگاری به ذکر کثیر خداوند مشغول شوند.
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ و چون داد و ستد یا اسباب لهوی بیابند، بدان روی آورند و تو را در حالى به انتظار ایستاده اى ترک مى کنند. بگو آن چه نزد خداست از سرگرمى و از داد و ستد به تر است و خدا برترین روزى دهنده است. (جمعه،۱۱)
آیات انتهایی سوره جمعه، بی نیاز به صورت سازی و تفسیر این و آن، تصویر روشنی از فضایی ارائه می دهد که میدان عمل و مرتبه معمول و متعارف مردم و مومنینی است که پیامبر مامور ابلاغ ایات به آنان بوده است. این گلایه صریح خداوند، متوجه کسانی است که برداشت اقتصادی و فرهنگی و گذراندن اوقات با بهره برداری از امکانات جامعه را، فدای هشدارهای قرآن نمی کنند، توجهی به پیامبر و نماز ندارند و وعده های آیه در عنایات و عطیات خداوند را به هیچ می گیرند و به تعارف برگزار می کنند. در مجموع آیات بالا، موافق با اغلب یادآوری های قرآنی، به انحاء مختلف از انحراف مردم مشغول به تدارکات معمول زندگانی سخن می گوید. سادگی و صراحت در انعکاس تصویر از جامعه ای که منزلگاه مقدم رویش اسلام است، تا به حدی بلورین و قابل قبول است که گویی تمام این طعنه ها متوجه مردم زمان ماست، ظاهر سازانی که سرانجام نیز پیامبر را در حالت آماده و ایستاده، که در نهاد خود تشکل نماز به صورت امروزین را تداعی می کند، تنها می گذارند و به استقبال تجارت و تفریح و وقت گذرانی می روند.
نیازی به تاکید و یادآوری مجدد نمی بینم که مورخ برداشت نهایی از این نغمه های زیر و بم را، جذب دوباره جوامع اسلامی به وحدت از دست رفته ای می داند که پایه های اندیشه اسلامی با دعوت به آن مستحکم می شود و از آن باب افسوس می خورد که مظاهر شکاف کنونی در میان فرقه های اسلامی، حتی فاقد تعریف معین و در ظاهر عبارت از ریزبینی هایی در نحوه شست و شوی دست و پای نمازگزار، نحوه ایستادن در صف عبادت و اختلافی در مکان فرود پیشانی به هنگام سجود، که تماما فورمالیستی و شکلی است و بر هیچ حکمت دینی استوار نیست و بی تعارف چنان از محتوای کودکانه لبریز است که بیش تر به ابداع نوعی بازی سرگرم کننده و لج بازانه ماننده تر است. آن گاه نوبت مندرجات در ادای سفارشات اذان است که بار همین ناهمخوانی مقدماتی را بر دوش می برد که سنگین ترین شان ذکر نام و منصب و مدار امام علی به عنوان ولی و حجت خداوند بر زمین است. امروز در نهاد اندیشه شیعی چنان بوی آشنایی با شگردهای دشمن مشرک پیچیده است که استاد مسلمی چون مرحوم علامه مرتضی عسکری، علم ابلاغ و اعلام مبداء این ناهمخوانی را کنیسه معرفی می کند. این فضای نو اندیشی، که بیش از همه شیعیان در تدارک آنند و ملاها و مولویان، درجوامع سنی توجه چندانی به آن ندارند، برای رهایی از انواع چاله های مضیقه، که یهود در مسیر رفتار و گفتارهای مسلمانان حفر کرده است و مردمی از لیبی تا بحرین نیاز به پوشاندن و پر کردن آن ها را در ملاء عام فریاد می زنند و با خون پایه های آن را رنگین می کنند، اگر جدی گرفته شود به آن معنا است که پلاس عمده ای از نا آشنایان آنوسی را از خانه و مساجد مسلمین بیرون ریخته ایم.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ. ای مومنان هرگاه فاسقی خبری آورد، تحقیق کنید که مبادا بر اثر سخن او و از سر نادانی قومی را رنجه کنید و سخت پشیمان شوید». (حجرات، 6)
اینک و با توجه به نقش اذان در یادآوری زمان عبادت الهی، که در قرآن گرامی هم ثبت است، به سئوالی کلان روی می کنم که یافتن پاسخی سالم بر آن، بنیان و بی مایگی صدمات فراوانی را در برابر چشمان خواستار آن می گذارد که غلبه بر آن، قلوب بسیاری را به گنجینه وحدت اسلامی روانه خواهد کرد و آن یافتن زمانی است که عنوان ولی اللهی امام علی به اذان شیعیان ضمیمه شده است. عقل سلیم بدون لمحه ای درنگ قبول می کند که چنین یادآوری مبسوطی در کلمات اذان نمی تواند از زمان حیات رسول الله آغاز شده باشد و طبیعتا با قبول متون تواریخ کنونی، در عهد غاصبینی چون ابوبکر و عمر و عثمان نیز چنین فرصتی برای تبلیغ ارزش و ارجحیت امام علی فراهم نبوده است و تصور ناممکنی است اگر گمان کنیم که این پیام به اذن و در زمان خلافت امام علی بر کلمات اذان اضافه شده باشد، پس به توصیه آیات قرآن، که تجسس را در این گونه امور جایز و بل واجب می داند، باید از خود بپرسیم از چه زمان و به توصیه چه کس، این یادآوری که امام علی را حجت خداوند بخوانیم، به اذان شیعیان وارد شده و با چه گمانه و دلیل الحاق کننده این شعار فرقوی را باید دوست مسلمین و به خصوص شیعه بدانیم؟! زیرا مسلم است که ناهمگونی به نحوه دعوت به ادای نماز با استفاده تبلیغاتی از متن شعارهای آن، راه رسیدن به وحدت اسلامی را کوتاه تر نخواهد کرد و موجبی است که مسلمانانی به آن مسجدی وارد نشوند که ندای حجت خدا گرفتن امام علی از مناره آن بلند است.