123

چیستان وپیشینه تاریخی آن در کشور

از کتاب: چیستانهای شفاهی دری

چیستان جمله ایست کوتاه، یا نظمیست که در آن بعضی از خواص، علایم، او صاف و ممیزات شیئی به قسم پوشیده با بعضی قراین کنایوی یا استعاری، با تشبیهات غیر صریح بیان میشود و شنونده باید از روی قراین اصل شی را در یابد.

این جملات که اکثر مردم ما آنرا «چیستان» خوانند، در ولایت هرات «قرضی» (بر وزن طرزی)، در علاقۀ ناور ولایت غزنی «مانی» (بکسرنون و یای معروف ) و در راغ بدخشان «مسآله» نامیده میشود، از انواع رایج ادب دریست که از دیر گاهی در میان مردم این مرز بوم موجود بوده، ردپای آنرا میتوان حتی در اساطیر و داستانهای باستانی جستجو نمود؛ بطور مثال: شاهنامۀ فردوسی که مجموعۀ داستانهای باستانی سرزمین ماست، در آنجایی که از رسانیدن نامۀ سام به منو چهر، توسط زال پدر رستم حکایت میکند، از آزمایش هوش زال توسط مو بدان نیز قصه یی دارد، که در جریان آن از زال شش چیستان پرسیده اند.

فردوسی آزمایش را چنین شرح می نماید:

«بپرسید از زال زرمو بدی

ازین تیزهش راه بین بخردی

که دیدم ده و دو درخت سهی 

که رستست شاداب و بافر هی

از آن بر زده هر یکی شاخ سی

نگردد کم و بیش در پارسی

دگر سو بدی گفت کاری سر فراز

دو اسپ گرانمایۀ تیز تاز 

یکی زان بکردار دریای فار

یکی چون بلو رسید آبدار

بجنبند و هر دو شتابنده اند

همان یکدگر را نیابنده اند

سدیگر چنین گفت کان سی سوار

کجا بر گذشتند بر شهر یار

یکی کم شود راست چون بنگری

همان سی بد باز چون بشمری

چهارم چنین گفت کان مرغزار

که بینی پر از سبزه و جویبار

یکی مرد با تیز داسی بزرگ

سوی مرغزار اندر آید سترگ

همه ترو خشکش بهم بد رود

اگر لابه سازی سخن نشنود

دگر گفت کان سر کشیده دو سرو

ز دریای باموج برسان غرو 

یکی مرغ دار بریشان کنام

نشیمنش بشام آن بود این ببام

ازین چون بپر شود برگ خشک

برآن بر نشیند، دهد بوی مشک

از آن دو همیشه یکی آبدار 

یکی پژمریده شده سوگوار

بپرسید دیگر که بر کوهسار

یکی شارسان یافتم استوار

خردمند مردم از آن شارسان

گزیده به هامون یکی خارسان

بنا ها کشید ند سر تا بماه

پرستنده گشتند و هم پیشگاه

از آن شارسان شان بدل نگذرد

کس از یاد کردن سخن نشمرد

یکی بو مهن خیزد از ناگهان

برو بومشان پاک گردد نهان 

بدان شارسان شان نیاز آورد

هم اندیشگان دراز آورد

بپرده درست این سخن باز جوی

بپیش ردان آشکارا بگوی

گر این راز ها آشکارا کنی

زخاک سیه مشک سارا کنی»

و زال در پاسخ مو بدان چنین میگوید:

«زمانی در اندیشه شد زال زر

بر آورد بال و بگسترد بر

وزان پس زبان را بپاسخ گشاد

همه پرسش مو بدان کرد یاد

نخست از ده و دو درخت بلند

که هر یک همی شاخ سی بر کشند 

بسالی ده و دو بود ماه نو

چو شاه نو آیین ابر گاه نو

به سی روز مه را سر آید شمار

بدین سان بود گردش روزگار

کنون آنکه گفتی زکار دو اسپ

فروزان بکرد بود آذر گشتسپ

سپید و سیاهست هر دو زمان

پس یکدیگر تیز هر دو دوان

شب و روز باشد که می بگذرد

دم چرخ برما همی بشمرد

دوان هر دوان از پس یکدگر

که تا این بیابد مر آن را مگر

نیابند سر یکدگر را به تگ

دوان همچو نخچیر از پیش سگ

سدیگر که گفتی از آن سی سوار

کجا بر گذشتند بر شهریار

از آن سی سواران یکی کم شود

بگاه شمردن همان سی بود

شمارمه نو بدین گونه دان

چنین کرد فرمان خدای جهان

نگفتی سخن جز زنقصان ماه

که یک شب کم آید همی گاه گاه

کنون از نیام این سخن بر کشیم

ز دو سروکان مرغ دار دنشیم

ز برج بره تا ترا از وجهان

همی تیرگی دارد اندر نهان

چو زین باز گردد بماهی شود

بدان تیرگی و سیاهی شود

دو سرو آن دو بازوی چرخ بلند

کزو ییم شادان و زوباگزند

برو سرغ پران تو خورشید دان

جهان را ازو بیم و امید دان

دگر شار سان از برکوهسار

سرای در نگست و جای شمار

همان خارسان این سرای سپنج

که هم نازو گنجست و هم درد و رنج 

همی دم زدن بر تو بر بشمرد

همو بر فزاید، همو بشکرد

بر آید یکی باد با زلزله

زگیتی بر آرد خروش و خصله

همه رنج ما مانده با خارسان

گذر کرد باید سوی شارسان

دو سرو آن دو بازوی چرخ بلند

کزو ییم شادان وزو باگزند

دگر شارسان از برکو هسار

سرای در نگست و جای شمار

همان خارسان این سرای سپنج

که هم ناز و گنجست و هم درد و رنج

همی دم زدن بر تو بر بشمرد

همو بر فزاید، همو بشکرد

بر آید یکی باد با زلزله 

ز گیتی بر آرد خروش و خصله

همه رنج ما ما مانده با خارسان

گذر کرد باید سوی شارسان 

کسی دیگر از رنج ما بر خورد

نماند برو نیز و هم بگذرد

چنین رفت از آغاز یکسر سخن

همین باشد و این نگردد کهن

اگر توشه ما نیکنامی بود

روانمان بدان سر گرامی بود

وگر آرزویم و پیچان شویم

پدید آید آنگه که بیجان شویم

گر ایوان ما سر بکیوان برست

از و بهرۀ ما یکی چادرست

چو پوشند بر روی ما خشت و خاک

همه جای تر سست و تیمار و باک

بیا یان و آن مرد با تیز داس 

ترو خشک را زو دل اندر هراس

ترو خشک یکسان همی بدرود

و گر لا به سازی سخن نشنود 

درو گر زمانست و ما چون گیا

همانش نبیره، همانش نیا

به پیرو جوان یک به یک ننگرد

شکاری که پیش آیدش بشکرد

جهانرا چنینست ساز و نهاد

که جز مرگ را کس زما در نزاد

ازین درد و آید زان بگذرد

زمانه بدو دم همی بشمرد

همین است یکسر، سراسر سخن

کسی نو نخواهد سرای کهن

زمانش همینست رسم و نهاد

بیک دست بسته بدیگر بداد «(1)

این حکایت میرساند که درازمنۀ باستانی در کشور و ماز چیستانها بعنوان آزمون قوۀ مدرکۀ مردم استفاده میشده است.

و جود کلمۀ چیستان و کلمات معادل ان در زبانهای باستانی کشور نیز از موجودیت این نوع ادبی شهادت میدهد مثلا: کلمۀ چیستان که به گواهی برهان قاطع در پهلوی لغز، به معنای «ماهیت» نیز آمده، قابل دقت است. (2)


گر چه این مفهوم کلمۀ چیستان را بعضی ها « دساتیری» و از اختراعات ملا- فیروز دانسته اند اما نمیتوان از مشابهت لفظی و معنوی آن کلمۀ «چیستا»ی  اویستاو سانسکریت چشم پوشید. زیرا در زبان اویسنایی «چیستا» به دو مفهوم بکار رفته یکی بصورت اسم مجرد به معنای علم دانش، ایزد مؤکل دانش مزدایی و آگاهی و دیگری  بشکل « چیستی» و به معنای « ایزد دانش و علم » که یشت شانزدهم بخش یشت هری اویستاویژۀ آنست و در آن از علم ، دانش، بزرگی مقام و اهمیت او گفتگو شده است. (3) و همچنان در «گاژها« کلمه « چیستا» و ترکبیات آن نمایندۀ همان معنای اول کلمه است. (4)

به همین ترتیب درسانسکریت کلمۀ چیتاس / 

Tchitas/

 به معنای عقل، شعور،

----------------------------------------------------------------------------- 

1-فردوسی ، حکیم ابوالقاسم. شاهنامه. جلد نخست. بکوشش محمد دبیر سیاقی. تهرانک کتابفروشی علمی و ابن سینا. 1335 صص 184-188

2-برهان فاطع. تهران : مؤسسۀ مطبوعاتی فریدون علمی ص 401

3.رضی ، هاشم. فرهنگ نامهای اویستا. جلد اول. تهران : انتشارات فرو هر 1346 ص 427.

4.ایضا428

ذهن، ادراک و نیروی تفکر و دانایی آمده و چیتا/

Tchita/ 

به مفهوم بخشایندۀ دانایی، دانش و ادراک است که با چیستای اویستایی همریشه میباشد . (1)

گر چه آثار کلاسیک، مانند: « المعجم فی معاییر اشعار العجم »و «حدایق السحر فی دقایق الشعر» و امثال آنها کلمۀ چیستان را مرکب از « چیست» و « آن » میدانند که در آغاز یا آخر چیستانها میآیند، اما ارتباط این کلمه با چیستای اویستا از لحاظ شکل و معنا قابل مطالعۀ بیشتر است؛ زیرا چیستان از قدیمترین زمانه ها در زبانهای کشور ما و منطقه و موجود بود و باید اسمی نیز برای آن وجود داشته می باشد.

در اعصار بعدی در پهلوی اینکه در زبانهای بعد از اویستا برای چیستان- کلمات وجود دارد نمونه های چیستانهای آندوره ها نیز بدست است؛ مثلا: در زبان پهلوی در پهلوی اینکه کلمۀ «فرشن» به معنای چیستان که با واژه ها پرسان دری و « فراگ» آلمانی به مفهوم پرسشف دارای ریشه مشترک  است و « فرشن ویجار » به معنای حل کنندۀ چیستان وجود دارد (2) توسط متون پهلوی چیستا نهایی نیز بدست ما رسیده است، چنانچه کتاب« ما تیکان یوشت فریبان » و «اخت جادوگر» که داستان اساطیری یونانی « اودیپ واسفنکس هیولای- چار راه« را بیاد انسان میدهد.

همچنان این کتاب یک چیستان عددی از یک تا ده، و یک چیستانی را که بی یاری ایزدان حل نمیشود؛ در بردارد. و این چیستان که به کمک پیک ایزدان « نیریوسنگ» پاسخ گفته  شده چنین است:

-------------------------------------------------------------------------------- 

1-همانجا432

2-فره وشی ، داکتر بهرام. فرهنگ پهلوی . تهران : بنیاد فرهنگ 1346 ص 157 

«آن چیست؟ که 6 پا (اصولا باید ده پا باشد) 3 سر 6 چشم، 6 گوش،2 دم، 3 اندام نری، 3دست، 3 دماغ، 4 شاخ، 3 پشت دار دو به تمام گیتی زندگی و توان میدهد.»

و پاسخ آن چنین است »« یک جفت نر گاو و به قلبه بسته شده ، با یک مرد دهقان که زمین را شخن میزند . (1)

در ادب دری نیز اولین شاعرانی که دیوان ویشمار بیشتر اشعار شان در دست است، چیستانهایی بدست رسیده که در مورد آنها مختصری گپ هایی داریم.

------------------------------------------------------------------------ 

1-تاواد یا، ج . زبان و ادبیات پهلوی . ترجمۀ ص نجم آبادی تهران: دانشگاه . 2535 (1355 ص 143.