در جستوجوی شناسنامه اصلی امیر خسرو
امیر خسرو در شعر و موسیقی، یکی از نامداران تاریخ است؛ چنانکه سید احسنالظفر از شبلی نعمانی، منتقد بزرگ هندی چنین نقل کرده است: «در هند از شش صد سال پیش تا کنون شخصیتی دارای کمالات مختلف مثل امیر خسرو چشم به جهان نگشوده است و اگر راستش را میخواهید حتا در ایران و روم در خلال هزارها سال این چنین شخصیت دارای اوصاف گوناگون به جز چند نفر به ظهور نیامده[۱]»
محمدابراهیم خلیل تعداد تصانیف او را میان ۹۹ تا ۱۹۹ عنوان دانسته و تعداد ابیاتش را بیش از سه صد هزار[۲]، اما مولانا عبدالرحمان جامی در کتاب «نفحاتالانس» تعداد ابیات امیر خسرو را بین چهار صد تا پنج صد هزار بیت نوشته[۳] و همین مقدار را دکتر محمد معین از تذکرهی دولتشاه نیز نقل کرده است[۴]. در غزل او را سعدی هند مینامند، در قصیده او را با خاقانی و انوری و عنصری مقایسه میکنند و در مثنوی، خمسهای در برابر خمسهی نظامی دارد که بسیار معروف است.
امیر خسرو در موسیقی نیز مشهور است و ایجاد سبک قوالی را به او نسبت میدهند[۵]. به یک احتمال بسیار قوی، امتیاز ابداع «طبله[۶]» نیز از آنِ امیر خسرو است. شاید به همین دلیل، بر آرامگاهش که در جوار پیر و مرادش نظامالدین اولیا در دهلی قرار دارد، همیشه گروههای قوالی به غزلخوانی و طبلهنوازی میپردازند. البته ایجاد آلهی معروف موسیقی «سهتار یا سیتار[۷]» و تصنیفها و سبکهای دیگر موسیقی را نیز به او نسبت دادهاند.
یمینالدین ابوالحسن امیر خسرو (طوطی هند) به اتفاق آرای تذکرهنویسان، در اصل از هزارهی لاچین بلخ بوده است. پدرش امیر سیفالدین در جریان تصرفات چنگیز خان به هند مهاجر شده و به دربار شمسالدین التُتمش رفته است. نامبرده، سپس با دختر عمادالملک ازدواج کرد و پدر چند فرزند شد. از آن جمله یکی امیر خسرو است که در سال ۶۵۱ ه.ق در پتیاله به دنیا آمد.
چرا در بارهی امیر خسرو؟
باری، چند سال پیش در کتاب ادبیات دری صنف نهم وزارت معارف افغانستان در مورد امیر خسرو این متن را خواندم که به عنوان چکیدهی درس آمده بود:
«امیر خسرو دهلوی پسر امیر سیفالدین محمود، حکیم و دانشمند قرن هفتم هجری است. یعضی مؤرخان محل تولد امیر خسرو را غوربند افغانستان و برخی «مومنآباد پتیاله» دانستهاند. آثار امیر خسرو را نود و نه اثر گفتهاند و خمسهی آن مشهور است که حاوی هژده هزار بیت و در سه سال سروده شده است.[۸]» در صفحۀ بعدی نیز زادسال او را ۶۵۳ه.ق و زادگاه او را به یک احتمال، غوربند نوشته بود.
معلومات مذکور با درنظرداشت اطلاعات نسبی که از قبل داشتم، برایم تازه معلوم شد. از آن میان «غوربند» بیشتر برجسته بود و باعث شد تا منابع دیگر را نیز جستوجو کنم. حاصل این جستوجو که در واقع پاسخی برای خودم بوده است، اکنون با خوانندگان شریک میشود.
در جریان بررسی تذکرههای گوناگون و آثار نویسندگان هندی، ایرانی و افغان متوجه شدم که سه رویکرد در معرفی امیر خسرو برجسته است:
الف ـ تذکرهنویسان و محققانی که برایشان بلخی و ترکستانی و هزاره و ترک و غیره اهمیتی ندارد، هرچه میخواهد باشد، اما مهم این است که هم زادگاه و هم آرامگاه او در هند است. این دسته از محققان به اتفاق نظر اصالت او را هزارۀ لاچین و ترک میدانند.
ب ـ نویسندگانی که ذکر اصالت تباری امیر خسرو ـ بهویژه ترک لاچین ـ برایشان اهمیت داشته و به نسبت آن، ترجیح میدهند که به جای بلخی، او را با هویت «ترک ختا» یا ماوراءالنهری معرفی کنند. برای این دسته، ذکر نام بلخ هیچ اهمیتی ندارد و حتا یک نوع انکار آگاهانهی بلخ در برخی موارد مشاهده میشود. این دسته به صرفه میپندارند که هویت ایرانیـدهلوی را برای امیر خسرو در نظر بگیرند و گاهی هم حتا نام او را به اشتباه، «ناصرالدین» هم درج کردهاند.
نکتهی قابل ذکر در این مورد، این است که باورمندان به اصالت ماوراءالنهری امیر خسرو، به تذکرهالشعرای دولتشاه سمرقندی استناد میکنند که از شهر «کش» نام برده است. به باور اینها شهر «کش» در ماوراءالنهر بوده است، درحالیکه در آن تذکره بهطور مشخص از ماوراءالنهر ذکری نشده است. همچنان تعدادی از محققان افغانستانی، «کش» را از توابع بلخ دانستهاند، چنانکه احمدعلی کهزاد نوشته است: «این مرد، سیفالدین محمود و از امرای محلی بلخ بود که به ناحیهی کش آن ولا سکونت داشت[۹]». به هر صورت دقیق درنیافتم که بالاخره شهر «کش» در کجاست. کشاکش بر سر «کش» هنوز پابرجاست.
ج ـ نویسندگانی که به بلخی بودن امیر خسرو پافشاری دارند و حتا گاهی هویت غوربندی برایش میتراشند، اما در قبال ذکر هویت تباری او (هزارهی لاچین) تجاهل عارفانه میکنند و انکار عامدانه. یک نمونهی آن در کتاب درسی وزارت معارف است که در بالا ذکر شد.
دلیل اینکه نویسندگان ما به بلخی بودنش تأکید دارند، ممکن است با انگیزهی ملیگرایی باشد. آنها در رقابت با ملیگرایان ایران، سعی دارند که از مصادرهی افتخارات فرهنگی جلوگیری کنند، اما پرسش این است که این ملیگرایان چرا از ذکر «هزاره» و «لاچین» در معرفی امیر خسرو میپرهیزند؟ توضیحاً عرض کنم که ذکر هویت تباری در تذکرهنویسی چندان معمول نبوده، اما در تمام تذکرههای پیشین که امیر خسرو را معرفی کردهاند، خلاف معمول، از قبیلهی او نام بردهاند. بنابراین، اگر برای کسی، بلخی بودن خسرو مهم است، باید دو واژهی همنشین و همراه آن نیز اهمیت داشته باشند.
به همین دلیل، جهت وضاحت بیشتر موضوع، آرای تذکرهنگاران و محققان را در بارهی امیر خسرو عیناً نقل میکنم تا خوانندهگان تفاوت دیدگاه و لحن سخن را خود دریابند. به خاطر صرفهجویی در واژهگان و وقت خوانندهگان، بجز موارد اندک، از توضیح آنها میپرهیزم.
آرای تذکرهنگاران و محققان شبهقاره
۱- تذکرهی نتایجالافکار: «خسرو دهلوی که از هزارهی بلخ است، پدر بزرگوارش امیر سیفالدین که از عماید قبیلهی لاچین بوده، در عهد چنگیز خان سری به هند کشید و در عهد سلطنت شمسالدین التتمش در سلک امرا منسلک گردید و در قصبهی پتیالی که از توابع دارالخلافت دهلی است طرح اقامت انداخته، دختر عمادالملک را که از امرای نامدار بود به حبالهی نکاح در آورد و امیر خسرو از بطن وی در سنهی ۶۵۱ سنه احدی و خمسین و ستمائه متولد گشته.[۱۰]»
۲- خزانهی عامره (تذکره): «امیر خسرو دهلوی، خسرو قملرو معانی و صاحبقران سواد اعظم سخندانی نمک کلامش شورافگن انجمنها و سوز سینهی او آتشزن خرمنها، اصلش از هزارهی بلخ است. پدرش امیرسیفالدین لاچین به هند افتاد و در قصبهی پتیالی از توابع دارالخلافت دهلی رنگ اقامت ریخت و دختر عمادالملک که از امرای عصر بود در حبالهی نکاح در آورد و امیر خسرو از بطن او در پتیالی متولد شد.[۱۱]»
۳- کلماتالصادقین (تذکره): «لقب وی یمینالدین و کنیتش ابوالحسن بود و پدر وی به امیر سیفالدین شهرت داشت و مردی صالح و خدایترس و حقپرست و از امرای قبیلهی لاچین که از اتراک نواحی بلخاند، بود و در قصبهی پتیالی که در کنار آب گنگآباد است متوطن بود.[۱۲]»
۴- مقدمهی دیوان امیر خسرو (نوشتهی سید وزیرالحسن عابدی به زبان اردو): «حضرت امیر خسرو از تبار ترک و «هزارهی لاچین» بود که نام یک قبیلهی ترک بوده است. پدرش سیفالدین محمود سردار آن قبیله بود. مردم قبیلهی لاچین پس از حملهی چنگیزخان از وطن مألوف خود هجرت کرده و به هندوستان آمدند[۱۳]»
۵- نرگس جهان (استاد فارسی دانشگاه دهلی): «برای نگارنده مشخص شد که همهی تذکرهنگاران بر این متفقالرای هستند که اصل امیر خسرو از هزارهی بلخ لاچین است و پدرش امیر سیفالدین که از قبیلهی لاچین بوده در عهد چنگیز خان به قصبهی پتیالی (هند) آمد و سکونت اختیار و با دختر عمادالملک که از امرای عصر بود نکاح کرد و امیر خسرو از بطن وی در پتیالی به دنیا آمد.[۱۴]»
۶- پروفیسور شریفحسین قاسمی (استاد فارسی دانشگاه دهلی): «بلخ یکی از شهرهای افغانستان را ما هندیها و دوستداران فارسی و عرفان نمیتوانند از یاد ببرند. مولانا جلالالدین رومی عارف نامدار و مفسر درس همزیستی اسلام از همین بلخ برخاسته و خانوادهی حضرت امیر خسرو دهلوی شاعر و نویسندهی معروف فارسی و عرفاندوست هندی به همین بلخ تعلق داشت.»[۱۵]
آرای محققان ایرانی
سعید نفیسی (مقدمهی دیوان کامل امیر خسرو دهلوی): «خسرو دهلوی که در ادبیات به نام امیر خسرو معروف است پسر امیر سیفالدین دهلوی از ترکان ساکن دهلی بود. لاچین پدر سیفالدین از ترکان ختا بود و در استیلای مغول به هند گریخته و در دهلی ساکن شده بود[۱۶].»
ذبیحالله صفا (تاریخ ادبیات در ایران): «پدرش سیفالدین محمود از امرای قبیلهی لاچین، از ترکان ختایی ماوراءالنهر ساکن شهر کش و به همین علت به «امیر لاچین» معروف بوده. محمدقاسم فرشته گفته است که «پدرش امیر سیفالدین محمود از میرزادههای هزارهی بلخ است و در حوالی قرش میبود» و دولت شاه گوید که «اصل او از شهر کش، آن شهر را قبه الخضراء مینامند، بوده است و گویند که از هزارهی لاچین بلخ است که در حدود پای مرغ و قرش مینشستهاند.[۱۷]»
توفیق سبحانی (تاریخ ادبیات ایران): «امیر ناصرالدین ابوالحسن خسرو بن امیر سیفالدین محمود دهلوی از قبیلهی لاچین ترکان است. پدرش سیفالدین در شهر کش ریاست قبیله را به عهده داشت. در حملهی مغول سیفالدین به همراه بسیاری دیگر راهی هندوستان شد و به دربار سلطان شمسالدین التتمش پیوست. خسرو در سال 651هـ در پتیالی (مؤمنآباد) در قصبهی کوچکی از آگره از دختر عمادالملک که از صاحبمنصبان بود به دنیا آمد.[۱۸]»
دکتر محمد معین: ابوالحسن امیر خسرو فرزند امیر سیفالدین محمود شمسی است. سیفالدین از قبیلهی لاخین بود که در حملهی چنگیز به بلاد ماوراءالنهر؛ از هزاره ـ نزدیک بلخ ـ به هندوستان سفر کرد و در پتیالی (قصبهی کوچکی است در آگره از شهرهای هند) اقامت گزید و با دختر عماد الملک ـ از نجبای عمدهی دربار دهلی ـ ازدواج کرد.[۱۹]»
علیاکبر قویمالدوله: امیر یمینالدین ابوالحسن خسرو دهلوی شاعر ساحر و نویسندهای زبردست و کاتبی بارع و مبارز دلیر و سالکی واصل بود. پدر والاگهرش امیر سیفالدین محمود از اعیان شهر «کش» بوده اصلش هزارهی «لاچین» است، در غایلهی هجوم مغول که هرکس میتوانست از ترکستان غربی و خراسان میگریخت، به شبه قارهی هندوستان کوچیده در پتیالی رحل اقامت افکنده است. کش شهرستانی است در جنوب سمرقند، چون پیرامونش سرسبز و خرم است شهر سبزش میخوانند. پتیالی قصبهی آبادیست در ولایت «آگره».[۲۰]
خوانندگان حتماً تغییر لحن و رویکرد را در سخن محققان هندی و ایرانی متوجه شدهاند که نیازی به شرح من نخواهد بود.
ج ـ آرای محققان افغان
۱- نورالدین عبدالرحمان جامی (نفحاتالانس من حضراتالقدس): «خسرو دهلوی رحمتالله لقب وی عینالدین است پدر وی از امرای قبیلهی لاچین بوده که از اتراک نواحی بلخاند. وی بعد از وفات سلطان مبارک خلجی به خدمت و ملازمت شیخ نظامالدین اولیا پیوست.[۲۱]»
۲- محمدابراهیم خلیل (شرح مختصر احوال و آثار امیر خسرو): «ابوالحسن امیر خسرو فرزند امیر سیفالدین محمود شمسی شاعریست که اشعار بسیار سروده است.[۲۲]»
توضیح: در پاراگراف بالا هیچ معلوماتی در بارهی زادگاه و تبار امیر خسرو وجود ندارد. وی در صفحهی بعد ادامه میدهد: «آن هنگامی که به فکر مقدمهی این رساله با دوست فاضلم میرحسین شاه، پوهندوی پوهنزی ادبیات ملاقی شدم، اتفاقاً کتابی به نام آثار و احوال امیر خسرو به انگلیسی اثر وحید میرزای هندی، استاد علوم اسلامی در دست داشت که برخی مطالب آن در خلال صحبت ترجمه گردید. جمهور تذکرهنویسان که راجع به امیر خسرو نوشتهاند از قبیل دولتشاه، نفحاتالانس، خزانهی عامره و سفینهالاولیا، گلزار ابراهیم، هفت اقلیم و غیره موافقه دارند که به قبیلهی هزارهی لاچین تعلق دارد» باز ادامه میدهد: «لاچین در ترکی بازار را گویند، ولی تذکرهنویسان لاچین را قبیله میدانند و به قول بعضی، نام پدر او لاچین بوده است که خودش خود را خسرو لاچین میگوید…[۲۳]»
۳- احمدعلی کهزاد (تاریخ ادبیات افغانستان): درست در همان موقعی که بیداد چنگیزخانیان به حد اعلای خود رسیده بود، مردی حساس و وطنخواه از رجال بزرگ و شریف این کشور زنجیر اطاعت را به گردن نیفکنده، یگانه راه مقاومت را در برابر اولاد مغول به خارج مملکت صلاح دید. این مرد سیفالدین محمود و از امرای محلی بلخ بود که به ناحیهی کش آن ولا سکونت داشت و میر سیفالدین محمود پس از مهاجرت از بلخ مطابق گفتهی مؤرخین به اختلاف نظر مدتی در سنگچارک بلخ و سپسس در غوربند از توابع کابل توطن اختیار نمود آخرالامر به هند رهسپار شد و تا آخر عمر به پتیالی بود. بعضی از تذکرهنویسان ولادت امیر خسرو را در غوربند کابل مینویسند، اما کثرت اقوال، ولادت او را در شهر پتیاله نشان میدهد[۲۴].
دیده میشود که کهزاد هم از ذکر واژههای «هزاره» و «لاچین» چشم پوشی کرده، اما پدر امیر خسرو را «وطنخواه» «بزرگ و شریف» و «بلخی» معرفی کرده است.
از همه مهمتر اما کتاب درسی وزارت معارف است که در اختیار صدها هزار و حتا ملیونها دانشآموز قرار میگیرد، اما مؤلفان آن در بارهی امیر خسرو یا زحمت دیدن منابع به خود نداده یا عمداً معلومات را ناقص و اشتباه درج کردهاند که در هر صورت ضرورت به توجه دارد.
آرای متفرقه
دولتشاه سمرقندی (تذکرهالشعرا): «اما اصل امیر خسرو ترک است و گویند که اصل او از شهر کش که آن را قبهالخضرا مینامند بوده است و گویند که از هزارهی لاجین است است که در حدود پای مرغ و قرشی مینشستهاند و در فترات چنگیز خان آن مردم از ماوراءالنهر گریخته به دیار هند افتاده به دهلی مقام گرفتهاند.[۲۵]»
یان ریپکا و دیگران (تاریخ ادبیات ایران): «این نکته نیز که شاعر تبار خالص هندی دارد دلیل اهمتیش نیست. وی فقط از سوی مادر و از لحاظ زادگاه خود هندی بود، ولی پدرش ترک بود و هنگام تهاجم مغولان، همراه با سایر افراد هزارهی لاچین، از ماوراءالنهر به هندوستان کوچ کرده بود.[۲۶]»
دربارهی ترک و هزارهی لاچین
در مورد هویت تباری امیر خسرو که ترک و لاچین و هزاره بوده است، اتفاق نظر وجود دارد، اما شاید برای خوانندگان پسوند ترک و هزاره و لاچین شاید روشن نباشد که لازم میدانم مختصری توضیح دهم.
پروفیسور عنایتالله شهرانی در مقالهی «ترکان هزاره»، واژهی «لاچین» را در مقابل «چین» قرار میدهد به معنای «غیر از چین» که این واژه بر همهی ترکها اطلاق میگردد. به باور او این ترکها در سراسر افغانستان پراکندهاند و بزرگترین مرکزشان در بغلان و ساحات قندهار است. او علاوه میکند که جمعیت قابل ملاحظهای از قوم لاچین در آذربایجان کنونی زیست دارند و کهگداییهای افغانستان نیز همه به قبیلهی لاچین تعلق دارند. شهرانی از نظریهی ترکتباری هزارهها دفاع کرده و امیر خسرو را ذیل همین عنوان قرار میدهد[۲۷]. البته ایشان نیز احتمالاً مقالهای در مورد امیر خسرو دارند که با دریغ من به آن دسترسی نیافتم.
حاج کاظم یزدانی در کتاب «پژوهشی در تاریخ هزارهها»، ضمن دفاع از نظریهی ترکتباری هزارهها، «لاچین» را کلمهی ترکی دانسته که به معنای شاهین سفید و باز شکاری است. به باور او لاچین نام قبیلهای از هزاره بوده که در بلخ و بلخاب و سنگچارک زندگی داشتهاند. او نیز معتقد است که امیر سیفالدین رییس آن قبیله بوده و در ۶۱۸ هجری از بلخ متواری شده و از راه غوربند و کابل به هند مهاجرت کرده است[۲۸].
سید عسکر موسوی در کتاب «هزارههای افغانستان»، ضمن اینکه این مردمان را از یکی از قدیمیترین ساکنان افغانستان میشمارد، آنها را آمیزهای از اقوام مختلف پنداشته و به باور وی لشکر چنگیز خان و امیر تیمور فقط یک بخش جدید آنها را تشکیل میدهند. او ادامه میدهد که: «نیاکان هزاره احتمالاً به ساکنان ترک آسیای مرکزی و شرقی که بیش از ۲۳۰۰ سال پیش از شمال و جنوب هندوکش به نواحی موسوم به هزارهجات کنونی مهاجرت کرده، باز میگردند.»[۲۹]
عباس دلجو در مقالهی «هزارهها ترکتبارند و زبان مادریشان در قدیم ترکی بوده، نه فارسی» علاوه از اینکه از نظریهی ترکتباری هزارهها دفاع میکند، زبان مادری آنها را قبل از زبان فارسی، ترکی میپندارد. او از داکتر یاشار کالافت نقل میکند که: «ترکان هزاره، همریشه و همنژاد با ترکان آذر (اجداد بخشی از ترکان آذربایحان) هستند و امروزه نمایندگی آنان را جمهوریت خودگردان ترک چواشستان برعهده دارد… علمای تصوف را عقیده بر این است که ترکان هزاره از ترکان افتالیت هستند.[۳۰]»
قابل ذکر است که امیر خسرو نیز علاوه از زبان فارسی، به زبان ترکی، هندی و عربی به خوبی آشنا بود. توفیق سبحانی چنین مینویسد: «زبان فارسی و ترکی زبان اصلی امیر خسرو بود. در عربی هم مهارتی دارد. نوشتهاند که به همان اندازه که به فارسی شعر دارد به یکی از زبانهای محلی هند هم همان مقدار شعر دارد[۳۱]». البته قابل ذکر میدانم که احتمالا توفیق سبحانی در مورد کمیت آثار امیر خسرو به زبان هندی شاید از سر مبالغه سخن گفته باشد، زیرا آثارش چنین چیزی را تأیید نمیکند.
نکتهی دیگر، پیوند امیر خسرو و پدرش با امرای ترکتبار هند است. امیر سیفالدین به دربار شمسالدین التتمش که از تبار ترک بوده است، به زودی صاحب مقام میشود و پس از وی امیر خسرو در دربار هفت پادشاه ترکتبار دهلی (از غیاثالدین بلبن تا محمد دوم بن تغلق شاه) مورد لطف و پذیرش قرار میگیرد و حتا یک مثنوی به زبان فارسی زیر عنوان «تغلقنامه» برای تغلقشاه میسراید.
و اما سخن آخر
اکنون به درستی میدانیم که هویت تباری امیر خسرو «هزارهی لاچین» و «ترک» بوده است. اگر حتا «هزارهی لاچین» در شناخت تباری او کافی نباشد، هویت «ترکتباری» او نیز با دلایل و شواهدی که از پژوهشگران این بخش ارائه شد ـ بهویژه اگر هزارهی لاچین را به آن اضافه کنیم ـ بیارتباط به هویت هزارگی او نخواهد بود. به این دلیل میتوان او را یک شاعر و موسیقیدان هزارهتبار هندی دانست.
مهاجرت امیر سیفالدین به دلیل فرار از وحشت هجوم چنگیز خان نکتهی دیگری است که ادعای منسوب بودن همهی هزارهها به چنگیز خان را منتفی میکند. به این معنا که اگر همهی هزارهها از نسل چنگیز باشند، دلیلی برای فرار امیر سیفالدین از ترس چنگیز وجود نداشته است. اگر سخن حاج کاظم یزدانی را که گفته است، ۸۰۰ مرد از این قبیله علیه لشکر چنگیز خان ایستادگی کردهاند، بر آن اضافه کنیم، موضوع مذکور روشنتر میشود.
در جستوجوی شناسنامهی اصلی امیر خسرو
هر چه آن خسرو کند، شیرین بُوَد
بازماندن دختران و پسران از آموزش در تخار؛ گروهی از جوانان آموزشگاه رایگان راهاندازی کرد
با شواهدی که ارائه شد، امیر خسرو زادهی سال ۶۵۱ هجری در پتیاله است، نه زادهی ۶۵۳ هجری در غوربند؛ زیرا پدرش در هند ازدواج کرده بود. بنابراین مؤلفان کتب وزارت معارف، به دلیل مسئولیت عظیمی که در قبال انتقال درست معلومات دارند و با توجه به این مهم که صدها هزار دانشآموز به آن اطلاعات، به عنوان معلومات ثقه نگاه میکنند و آن را فرا میگیرند، لازم است که برخورد مسئولانه و علمی داشته باشند.
و ختم کلام با این ابیات معروف از امیر خسرو:
نمیدانم چه منزل بود شب جایی که من بودم
به هر سو رقصِ بسمل بود شب جایی که من بودم
پریپیکر نگاری، سرو قدی، لاله رخساری
سراپا آفت دل بود، شب جایی که من بودم
رقیبان گوش بر آواز و او در ناز و من ترسان
سخن گفتن چه مشکل بود، شب جایی که من بودم