گردی جانب رویت ببینم
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
گردی جانب رویت ببینم
ز گلزار جمالت گل بچینم
بهمرایت دیگر نسبت ندارم
به نقش پای تو خاک زمینم
مرا یک لحظه دور ا خود ندانی
بسان کرته جانت قرینم
دلم بند است با هر تارمویت
توئی باغ و بهار و یا سمینم
ز ذره پروری مهمان من شو
شبی می سازد بانان جوینم
بجز رویت کتاب دیگرم نیست
تو باشی مذهب و آئین و دینم
ندیدم راحتی از عقشبازی
بزور و شب جگر خون و حزینم
هنوز ای عشقری در مکتب عشق
به بسم الله الرحمن الرحیم
اخلاصی ام نباشد گر چه پیرم
به نزد زلف مهرویان رهینم
چه لافم عشقری از نکته دانی
به سلک شاعران چون خوشه چینم