اسلام و شمشیر
«انا انزالنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلموا للذین هادوا و الربانیون و الاحبار بما استحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء فلا تخشوا الناس و اخشون و لا تشتروا بآیاتی ثمنا قلیلا و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون. فرو فرستادیم تورات را که در آن نور و هدایت است تا به آن حکم کنند انبیای یکتا پرست، بر به توبه بازگشتگان و ربی های (یهودی) و احبار (مسیحی) که حفظ کنند کتاب خدا را و بر آن گواه باشند. پس، از مردمان بیم نکنید و بترسید از خدا و نشانه های مرا نازل نفروشید و هرکس بر اساس فرو فرستاده های خداوند حکم نکند، از کافران است». (مائده، ۴۴)
برای رد «هادوا» خواندن یهود، گواه صادق تری از این آیه نداریم. هرکس که اندک اعتنا و اشتیاقی به دریافت حقیقت داشته باشد، از مضمون این آیه، تغذیه و آگاه خواهد شد. زیرا در فهرست کسانی که باید از جانب انبیاء، بر اساس تورات مورد قضاوت قرار گیرند، رابی های یهود، جدای از «هادوا» و درست پس از آن، ذکر شده اند. در واقع، آیه به سه گروه مختلف خطاب می کند: به «هادوا»، روحانیون یهود و روحانیون نصاری. اگر «هادوا» را یهود قبول کنیم، آن گاه ذکر جدای «ربانیون» زمانی طبیعی می شود که در کنار «احبار» نام نصاری نیز می آمد. اگر کسی به نشانه و اشاره ی این آیه جدا بودن مشمولین «هادوا» با یهود را ادراک نکند، پس دنبال کردن این نوشته ها به او سودی نخواهد رساند. اینک می توان داده ی آن خواننده ی قرآن را پذیرفت که معتقد بود: در این گونه آیات، «آمنوا» اشاره به مومنین واقعی و «هادوا» اشاره به تظاهر کنندگان به ایمان دارد. در عین حال در این آیه نشان و مدخل قدرتمندی بر آن بحث مقدماتی قبل هم وجود دارد، که خداوند برای برگزیدگان به هدایت آدمی، تاییدیه ی دائم نداده است و چنان که پیش تر استدلال آن بیان شد، در این جا نیز شاهدیم که باری تعالی سود بردن از تورات برای حکم کردن میان خلق را، به عهده ی انبیاء یکتا پرست و اسلام آورده، قرار داده است و شرط «الذین اسلموا» به ما می گوید که درجات میان انبیاء، چنان که شاهدان دیگر آن در پیش عرضه شد، یک حقیقت آیینی است.
«هر آینه از میان گروندگان و به توبه بازگشتگان و صابئان و نصاری، هر که به یکتایی خداوند و روز قیامت ایمان داشته باشد و نیکی کند، بیمی بر او نیست و محزون نمی شود». (مائده، ۶۹)
شباهت نسبتا کامل این آیه، با متن مندرج در آیه ی ۶۲ سوره ی مبارکه ی بقره، که پیش تر به شرح درآمد، گفت و گوی دوباره درباره ی آن را غیر ضرور می کند.
«و علی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما الا ما حملت ظهورهما اوالحوایا او ما اختلط بعظم ذلک جزیناهم یبغیهم و انا الصادقون. و بر باز گشتگان به توبه به جرم و جزای سرکشی شان، حرام کردیم هر حیوان صاحب ناخن و پیه گاو و گوسفند را، به جز آن چه بر پشت و یا چرب روده ی آن هاست یا بر استخوان شان چسبیده، و ما راست گویانیم». (انعام، ۱۴۶)
دستورات بالا در انتهای هشت آیه ای نشسته است، که به امور حلال و حرام و مطهر و ناپاک در خورد و خوراک مسلمین پرداخته می شود. لااقل امروز، نه در میان مسلمین و نه یهود و نصاری چنین حکمی جاری نیست و رعایت نمی شود و به نشانه ی ساده ای منطقا باید پذیرفت که این نه حکمی برای انبوه پیروان یک دین، بل مجازات موقت گروهی سرکش است که خداوند با قید انتهای آیه، جدی بودن آن را تذکر می دهد. زیرا تمام ماکیان، از مرغ و خروس و کبوتر و دراج و تیهو و بوقلمون، که معمول ترین خوراک معتقدین به تمام ادیان است، صاحب ناخن اند! وانگهی یهود در مصرف پیه حکم قاطعی دارد، که شامل هیچ استثنایی نیست:
«قانون درمورد پیه و خون: و خداوند موسی را خطاب کرد و گفت: به بنی اسرائیل بگو هیچ پیه گاو و گوسفند و بز را مخورید. پیه مردار و پیه حیوان دریده شده موارد استعمال متعدد دارد، اما هرگز خورده نشود. زیرا هر که پیه جانوری که از آن «هدیه ی آتشین» برای خداوند می گذرانند بخورد، آن کس از قوم خود منقطع شود. و هیچ خون را خواه از مرغ، خواه از بهایم، در تمام مسکن های خود مخورید. هرکسی که از هر قسم خون بخورد، آن کس از قوم خود منقطع خواهد شد». (عهد عتیق، لاویان، ۷: ۲۲ تا ۲۷).
در سفر لاویان که در زمره ی پنج کتاب نخست تورات است، خون ذبیحه های قربانی را باید بر آستان و در و دیوار معابد و یا بر آسمان پاشید و پیه ذبیحه ها نیز باید سوزانده شود، زیرا که علی الظاهر عطر پیه سوخته به دماغ یهوه خوش می آید!
«و از ذبیحه ی سلامتی، هدیه ی آتشین برای خداوند بگذارند، یعنی پیهی که احشا را می پوشاند و همه ی پیه را که بر احشاست و دو گرده و پیه که بر دو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگر است با گرده ها جدا کنند و پسران هارون آن را بر مذبح یا قربانی سوختنی بر هیزمی که بر آتش است بسوزانند. این هدیه ی آتشین و عطر خوش بو به جهت خداوند است». (عهد عتیق، لاویان، ۳: ۴ تا ۶)
تمام فصل ۱۱ کتاب لاویان در تورات، که بسیار مشبع و مفصل است، با عنوان «غذای نجس و طاهر»، و نه با دستورات کلی، بل با نام بردن جداگانه از تمام خوردنی های مطهر و مذموم، تکلیف یهودیان با خوراک را تعیین می کند، که برای دریافت حد وسواس در این اوامر، به جاست که چند سطری از آن مجموعه ی چند برگی را به این جا منتقل کنم:
«از همه ی آن چه در آب است، این ها را بخورید، هرچه پر و فلس دارد در آب، خواه در دریا و خواه در نهرها، ان ها را بخورید. و هرچه پر و فلس ندارد، در دریا یا در نهرها، از تمام حشرات آب و همه ی جانورانی که در آب اند، این ها در نزد شما مکروه باشند از گوشت آن ها نخورید و لاش های آن را مکروه دارید. و از مرغان، این ها را نخورید و مکروه دارید: عقاب و استخوان خوار و نشربحر و کرکس و تمام انواع غراب و لاشخور و شتر مرغ و جغد و مرغ دریایی و باز و بوم و غواص و بوتیمار و قاز و مرغ سقا و رخم و لک لک و کلنگ و هدهد و شبیره و تمام انواع حشرات بال دار که بر چهارپا می روند بر شما مکروه باشند و خورده نشوند. لیکن این ها را بخورید: از همه ی حشرات بال دار که بر چهار پا می روند و هرکدام که پاهایی برای جستن دارند، از تمام انواع ملخ و دبابه و حرجوان و حدب، این ها را بخورید». (عهد عتیق، لاویان، ۱۱: ۹ تا ۲۳)
در اسلام دستور حرام و حلال خوراک مردم، فهرست تفصیلی ندارد، که چون دستورات تورات، به یاد نگه داشتن آن نیز، از فرط ریز کردن امور، دشوار است و خورنده ی یهود را در هر صبح و ظهر و شام، نیازمند رجوع به خاخام می کند. در اسلام تقریبا خوردن هر پاکیزه ای طیب و حلال است، دستورات نهی کلی صادر شده و جز مردار و خون و خوک و جانوری که بدون ذکر نام خدا ذبح شده باشد و شکار ایام حج و یکی دو مورد دیگر را شامل نمی شود و صریح آیه داریم که هرچه از دریا به دست آید، پاکیزه و حلال است و آدمی در می ماند که این همه جنجال، در باب نهی مسلمین، از خوردن حیوان بی فلس دریایی، از کجا جز کتاب تورات درآمده است؟!! در عین حال، خدای مسلمین به بوی پیه معابد هم نیاز ندارد که مصرف آن را از مردم دریغ کند و به خود اختصاص دهد!
«احل لکم صید البحر و طعامه متاعا لکم و للسیارة و حرم علیکم صید البر مادمتم حرما و اتقوالله الذی الیه تحشرون. صید و خوردن جانوران دریا بر شما و بر مسافران حلال شد، چنان که صید در بیابان در حالی که محرم هستید، مجاز نیست و از خدایی بترسید که به پیشگاه او حاضر خواهید شد». (مائده، ۹۶)
پس ملاحظه می کنید که دستورات الهی مندرج در آیه ی ۱۴۶ سوره ی مبارکه ی انعام، در باب یهودیان و یا پیروان عام دیگر ادیان نیست و پرهیزی است احتمالا موقت، که با قصد جزا، در وجه گروهی که ظالم و سرکش خوانده شده اند، صادر شده است.
«و علی الذین هادوا حرمنا ما قصصنا علیک من قبل و ما ظلمناهم و لکن کان انفسهم یظلمون. و بر به توبه بازگشتگان، حرام کردیم آن چه را که پیش تر بر تو خواندیم، و بر آن ها ستم نشد، بل خود بر خود ستم کردند». (نحل، ۱۱۸)
راستی که این آیه چندان با آیه ی قبل مرتبط می نماید، که می توان آن را توضیحی برگفتار پیشین شمرد. در آیات ۱۱۴ تا ۱۱۷ سوره ی نحل، خداوند خوردن مردار و خون و گوشت خوک و آن چه را بی ذکر نام و یاد خدا ذبح کرده باشند، حرام می خواند و می فرماید گروهی، با بستن دروغ و افترا بر خداوند، برای کسب اندک نفعی، در این فهرست حلال و حرام دست می برند و اسامی را کم و زیاد می کنند، که رستگار نمی شوند و جزا خواهند دید. بوی خطاب به مفت خوران و فرصت طلبان تاجر و کاسبی، که برای سوء استفاده ی مالی از مسلمین، به حلال و حرام کردن مفتریانه ی این یا آن خوراک مشغول اند، از این آیه متصاعد است و کم ترین اشاره ای در باب یهود از مجموعه ی این بیانات برداشت نمی شود. جذاب ترین قسمت این مطلب آن جاست که جزای این گروه را هم، مرتبط با خوراک می بینیم و به شرح آیه ششم سوره ی مبارکه ی انعام، پیه و حیوانات ناخن دار بر آن ها قبیح و حرام گفته شده است. آیا این گروه مرغ و یا پیه فروش بازار مسلمین بوده اند؟!!!
«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ان الله علی کل شیء شهید. خداوند در قیامت جایگاه گروندگان و به توبه برگشتگان و صابئین و نصاری و مجوس و مشرکین را تعیین می کند. زیرا ناظر بر تمام امور است». (حج، ۱۷)
سرشکستگی بزرگی برای یهود است که خداوند در این آیه حتی مجوس و مشرکین را مورد اشاره قرار داده، اما عامدانه و با بی اعتنایی تمام، از یهودیان تا ابد منفور نزد بارگاه الهی، یاد نمی کند، زیرا از پیش جایگاه آن ها، یعنی قعر جهنم، تعیین شده است و همین مطلب چنین کوشش کلان و هزار ساله را برای تاویل «هادوا» به «یهود» توجیه می کند.
«ان الذین یشترون بعهدالله و ایمانهم ثمنا قلیلا اولئک لاخلاق لهم فی الاخره و لا یکلمهم الله و لا ینظر الیهم یوم القیامه و لایزکیهم و لهم عذاب الیم. آن ها که عهد و ایمان الهی را با اندک بها معامله کردند، درآخرت از خداوند روی خوش نمی بینند، طرف صحبت الهی نخواهند بود، عنایتی نخواهند دید، پاکیزه نمی شوند و عذاب دردناکی بر آن هاست». (آل عمران، ۷۷).
دو دلیل واضح قابل عرضه است که این آیه خطاب و در وجه یهود صادر شده است. نخست این که در آیه ی پیش خواندیم خداوند در روز حساب، به جز یهود، میان تمام بندگان، از ایمان آورده تا مجوس و مشرک حکم خواهد کرد و آیه ی بالا شرح و حد و علت بی اعتنایی مطلق خدا بر جماعتی است که در آیه ی پیش نام برده نشده اند و می خوانید که بایکوت و به حساب نیاوردن آن ها، حتی در روز جزا، تا چه میزان وسیع است که خداوند آن ها را لایق و در اندازه ی سئوال و جواب هم نمی شمارد! وانگهی به زودی بیان خواهم کرد که «یشترون بعهد الله و ایمانهم ثمنا قلیلا» جز یهود نبوده است!