116

آهنگ آرزو به هوایت سرودنست

دیوان اشعار ، مسمط
05 June 2013

آهنگ آرزو به هوایت سرودنست

امواج اشک از سر مژگان دوردنست



دل نیست تا کجا دلِ ما را ربودنست

فردوس دل، اسیرِ خیالِ تو بودنست

عید نگاه، چشم به رویت گشودنست



در قلب من فتاده غمی عشق و روزگار

جان را برای آن گل رویت کنم نثار

هجران تو عمر ِ مرا کرد انکسار

شادم به هجر هم که به این یکدم انتظار

صرف لب تو ام ز تمنا شنودنست



صد آفرین به سینه و قلبِ صبور من

کی می شود بسوی تو افتد عبور من

پهلو نشین پرده و از دیده دور من

معراج آرزوی دو عالم حضور من

یک سجده وار جبهه به پای تو سودنست



افسردگی سخت مرا بیدماغ کرد

غم آمد و خلوتِ دل را سراغ کرد

طالع شوُم بال و پر ِ خیل زاغ کرد

یاد فنا مرا به خیال تو داغ کرد

آه از پری که شیشه به سنگ آزمودنست



پیچیده است بوی طراوت درین چمن

در گوش میرسد سخن از دلبر ِ کهن

ای طالع همتی که رسم باز در وطن

آسان مگیر دیدن تمثال ما و من

زنگ نفس ز آیینه ی دل زدودنست



در گیسوی که حلقه فتادست خم به خم

آهوی عشق را به کجا است مجال رم

کو فرصتِ که هستی بگیرد رهی عدم

سر ها فتاده است درین ره بهر قدم

از شرم پیش پا مژه ی خم نمودنست



آتش زبانه میکشدم همچو گِرد باد

چشمم دکان شیشه گری را به باد داد

تا خاطرات سرو سهی آور ام به یاد

داغ فشار غفلت ما هیچ کس مباد

چشمی گشوده ایم که ننگ غنودنست



هفت آسمان گشته برایم چو محبسی

افتاده ام به ورطه ی دوُن همت و خسی

مقدار آدمیست به صوف و به اطلسی

اینست اگر حقیقت اقبال ناکسی

در حق ما عقوبتِ نفرین ستودنست



فرقی نمیتوانی خزان و بهار ما

آتش گرفته است جگر ِ داغدار ما

دور حیات سبزه دماند از مزار ما

در دفتر محاسبه ی اعتبار ما

بر هیچ یک دو صفر دگر هم فزودنست



محمود تا به فکر بقا و فنا فتاد

سنگ فلاخن اش ز کجا تا کجا فتاد

تحقیق ما به آتش و خاک و هوا فتاد

بیدل غبار ما ز چه دامن جدا فتاد

بر باد رفته ایم و همان دست سودنست