اسلام و شمشیر
اکنون به راه نمایی قرآن عالی مقام ادراک می کنیم که قومی فاقد قوه ی تمییز مدنیت و ایمان، به مدد الهی، در قرون دور، به حوزه ی مرکزی تمدن کهن جهان، یعنی شرق میانه، فرستاده شده اند. توصیف این قوم از زبان قرآن کامل، جز در جوانب نادرستی و نفی نیست و تصاویری از آنان منعکس است که ذره ای نشان از فرهنگ و آموزش و آدمیت و ایمان در آن ها پدید نمی بینیم و چنان که خواندیم، حتی بروز حادثه ی شگرف و شگفتی چون شکافتن دریا، برای عبور به سلامت آنان نیز، موجب درک و دریافت عظمت حضور خداوند در قلوب آن ها نمی شود و بلافاصله پس از گذشتن از آب و تماشای غرق دشمنان خویش، از موسای پیامبر تقاضای تدارک بت برای پرستش های خویش می کنند!!! آن گاه لجاجت های دیگر آن ها در عدم تبعیت از موسی و بهانه گیری های شان از باب گرمای آفتاب و غذا و چشمه های آب مجزا، در همان حال که به وسیله ی خداوند تامین و برطرف می شود، اما چنین شمول فضل و رحمت الهی نیز چشم و گوش آن ها را نمی گشاید و علی رغم عهدشان با خداوند، که آنان را به سر به راهی می خواند، سرانجام هم در غیبت کوتاه مدت موسای پیامبر، بار دیگر بتی به صورت گوساله می سازند و سجده کنان به پرستش آن مشغول می شوند! این همان دوران است که قرآن مبارک آنان را بنی اسرائیل می نامد گرونده ی به فسق می گوید و به ترتیب زیر از آنان قطع امید می کند:
«و موسی به قوم خود گفت ای قوم چرا مرا می آزارید حال آن که می دانید من فرستاده ای از جانب خدا بر شما هستم. چون خیره سر بودند، پس پروردگار دل های شان را بگرداند و خدا هدایت کننده ی مردم فاسق نیست». (صف، ۵)
سپس خداوند نقش و تصویر اجتماعی همین قوم را، در قرآن متین، به زمان ظهور پیامبر اکرم و طلوع اسلام نیز، به صورت مردمی نمایش می دهد که به سبب محرومیت از هدایت الهی، در پروراندن نقاط منفی خویش و اصرار در بقای به جهالت و رد کردن حقیقت و درافتادن با احکام پاک و تحریف سخن الهی، اعم از تورات و انجیل و قرآن، به نهایت استادی و ورزیدگی رسیده بودند. قرآن عظیم در این دوران بر آن ها نام یهود می گذارد و گرچه علت و معنای دقیق این نوخوانی نام، اینک بر ما معین نیست، اما در منظر الهی و در توصیفات قرآنی، این مرحله ای است که آن قوم، در روابط خود با مسلمین و با رسول خدا، سر انجام به مرتبه ای از بی لیاقتی و اندیشه ستیزی عمدی می رسند، که خداوند آن ها را مستوجب و شایسته و لایق پرهیز و طرد و نفی ابدی می شمرد و در هیچ آیه ای از کتاب الهی به اشاره ای بر نمی خوریم که بر باقی ماندگان به اعمال و کردار و روش های یهودیت، امید بازگشت به رفتار مومنانه ثبت شده باشد.
«و چون بر آنان از جانب خدا کتابی آمد که تصدیق می کرد آن چه را از پیش با آنان بود و گرچه پیش تر طالب پیروزی بر کفار بودند، اما از روی کفر به آن گردن ننهادند، پس لعنت خدا بر کافران باد. به خویش بد کردند آن گاه که از فرط حسد به کتاب خدا کافر شدند و از این که خداوند فضل و کرم خویش را به هر یک از بندگان ارزانی دارد، دچار بخل و مستحق خشم مکرر شدند و بر کافران عذابی خوار کننده مقرر است». (بقره، ۸۹ و ۹۰)
به گمان من صدور چنین حکم اختصاصی، مبنی بر کفر و شرک و ربا خواری یهودیان، در آیات فوق و آیاتی دیگر، از آن که ارتکاب به شرک و ربا، حتی به قید توبه نیز شامل بخشش الهی نمی شود، پایان گفت و گو و دیالوگ های متداول قرآن با یهودیان است، به قسمی که در آیات مکرری، متضمن صدور احکام ملایم تری در باب گروه های عقیدتی دیگر، قرآن کریم عامدانه از ذکر نام یهودیان طفره رفته است.
«ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. ازمیان آنان که ایمان آوردند و هدایت شدند ونصاری وصابئین، اگر به خدا و روز جزا مومن بمانند و عمل نیک انجام دهند، نزد خدا ماجورند و نباید بیمناک و محزون باشند». (بقره، ۶۲)
از این نقطه به یکی از کلان ترین مباحث و ظرایف قرآن ورود می کنم و ضمن آرزوی عنایت الهی برای مدد در بیان این مطلب بس تعیین کننده، بار دیگر موافق و مخالف و دوست و دشمن را می خوانم که به ریشه ی سخن برسند و خود را دست خوش توهمات مخالف خوانی از سر تعصب نسازند. آیه ی فوق محتوای بسیار بزرگوارانه ای، در تعیین مبانی یکتا پرستی و دین دارد. آیه با فرض قبول لغزش های کوچک و مصطلح آدمی، حتی مومنین و هدایت شدگان، از مسلمان و غیر آن، به استثنای یهودیان، شرط ماجور ماندن در پیشگاه الهی را، بقای بر پذیرش وحدانیت، قبول بازگشت در روز حساب و نیز اعمال نیکی های متعارف گفته است و این اطمینان را، چنان که آیه صراحت دارد، بر غیر مسلمینی چون نصاری و صائبین و در آیات دیگری مجوسان نیز سرایت می دهد و واضح است که خداوند یهودیان را در زمره ی این عنایت خویش، که قریب ده بار در قرآن مطهر تکرار می شود، نیاورده است.
توجه نخست به این آیه از این بابت است که برای آن سئوال کهن که آیا خداوند بهشت را تنها برای برخورداری مسلمین آماده کرده، پاسخ منفی می دهد، زیرا ماجور شناختن معتقدین به توحید و روز جزا، که به نیکی های معمول انسانی نیز عمل می کنند، حتی در میان مجوس و صابئیان، که کتاب آسمانی ندارند، آشکارا نشان می دهد که منظور خداوند از ارسال این همه رسول و نبی و پیامبر اعظم مسلمین، اصلاح و تربیت آدمی است و نه تدارک حزب هایی که غالبا محل تجمع چنان متعصبینی است که چون پیروان کنونی کلیسا و کنیسه، علی رغم دستگاه و بارگاه زر و زیور آلوده ی خود، هنوز بر اظهار وحدانیت خدا نیز قادر نشده اند! آن گاه بروز و ابراز چنین بی اعتنایی مطلقی بر یهود، در این گونه آیات حمایت و رعایت، از زمانی معین، کسانی را مکلف کرده است که بدون عرضه ی کم ترین دلیل و برهان لغوی و کلامی و یا پیشینه ی بیان قرآنی، واژه ی «هادوا» را، در این آیه و در آیات نظیر آن را، با تعجب تمام، «یهودیان» ترجمه و تبلیغ کنند و بدین ترتیب، علاوه بر ترکیب «بنی اسرائیل» و عنوان «یهود»، «هادوا» را نیز صورت دیگری از خطاب به یهود در قرآن کریم می شمارند، بی اندیشه در این باب که «هادوا» در دستور زبان عرب، هرگز نمی تواند در جای اسم بنشیند!!!
اکنون برای عبور از این راه ناشناس و پر دست انداز و سنگلاخ، پس از توسل به امداد الهی، از دوست و دشمن و منکر و موافق بخواهم که از پوسته ی تعصب دو سویه بیرون روند و فضایی را فراهم آورند تا بر مبانی و مسائلی که اینک در مقابل مسلمین قرار داده شده مسلط شویم، شاید که آغازی بر راه یابی در این مسیر شود که این همه چاه های سرپوشیده و عمیق اختلاف در آن کنده اند، مملو از خزندگانی که یک سده است، از هر سو به کوشندگان این برون رفت، نیش های پیاپی اتهام می نشانند و نخست باید که از ریشه شناسی «هادوا» شروع کنم که «هاد» و «هدی» است:
«و یقول الذین کفروا لو لا انزل علیه آیة من ربه انما انت منذر و لکل قوم هاد. آن ها که منکرند می گویند چرا نشانه ای از سوی خدا بر او نازل نمی شود؟ جز این نیست که تو بیم دهنده و هدایت کننده ی تمام اقوامی؟ (رعد، ۷).
افمن هو قائم علی کل نفس بما کسبت و جعلوالله شرکاء قل سموهم ام تنبئونه بما لا یعلم فی الارض ام بظاهر من القول بل زین للذین کفروا مکرهم و صدوا عن السبیل و من یضلل الله فما له من هاد. آیا برای آن کس که بر تمام نفوس و آن چه به دست می آورند، مسلط است، شریک قرار می دهند و برای خداوندی شرکایی قایل شده اند که بر تمام نفوس و حاصل اعمال مسلط است. معین کنید شاید می خواهید او را از چیزی در زمین آگاه سازید یا زبان آرایی می کنید شاید به نظر کافران مکرشان زیبنده آمده که از راه به در شده اند و آن را که خدا گم راه کند، راه نمایی نخواهد داشت». (رعد، ۳۳).
و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین و کفی بربک هادیا و نصیرا. و چنین بر تمام انبیاء از میان بزه کاران دشمنانی قرار دادیم، و پروردگارت برای یاری و راه نمایی کافی است (فرقان، ۳۱).
و ما انت بهاد العمی عن ضلالتهم ان تسمع الا من یومن بآیاتنا فهم مسلمون. تو کوران را به بیرون از تاریکی هدایت نمی کنی. به تو گوش نمی دهند مگر کسانی که به آیات ما ایمان آورده اند و مسلم اند (روم، ۳۰).
الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکرالله ذلک هدی الله و یهدی من یشاء و من یضلل الله فما له من هاد. خدا به ترین بیان را به صورت کتابی بدون نقیض و با توضیحات دوجانبه چنان که بدن ترسندگان از خدا به لرزه در می آید و آن گاه آرام می گیرد قلب ها و بدن های شان از یاد آوری خدا.چنین هدایت میکند خداوند هرکس را که بخواهد و آن را که خدا گم راه کند راه نمایی نخواهد داشت.(زمر، ۲۳).
الیس الله بکاف عبده و یخوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فما له من هاد. آیا خدا برای بندگان اش کافی نیست که تو را به کم تر از او می ترسانند؟ و آن را که خدا گم راه کند راه نمایی نخواهد داشت (زمر، ۴۶)
یوم تولون مدبرین مالکم من الله من عاصم و من یضلل الله فما له من هاد. روزی که پشت کرده می گریزید و کسی حافظ شما نیست و آن را که خدا گم راه کند راه نمایی نخواهد داشت. (غافر، ۳۳).
این آیات تنها مختصری از بیان ریشه ی لغت «هادوا» در قرآن مبین بود و اگر می خواستم ترکیبات آن را نیز ذکر کنم، پس به صد ها آیه می رسید. ریشه ی «هاد» در لغت عرب، به معنای «توبه» نیز آمده است و گرچه میان هدایت شده و توبه کرده تعارض معنایی نیست، اما از آن که با مفهوم مستقیم توبه در قرآن متین برابر نیست، پس از توجه و تاکید بر آن کناره می گیرم و همین قدر مصرم که «هادوا» در قرآن مجید جز هدایت شدگان، و برابر با «آمنوا» نیست، که به معنای ایمان آورندگان است. آیا می توان از زبان قرآن و با انتساب به آن، مدعی شد که هدایت شدگان همان یهودیان اند؟!!!