113

به یادِ احمدشاه ازهر فیض‌یار

از کتاب: شرح حال افغانان
شاعری که در اوج شکوفایی،جوانی و شهرت دیده از جهان بست، مرگ چون گردباد و توفان وحشتناک او را به خود پیچید و از کانون گرم خانواده، جمع دوستان و هواخواهانش با خود برد. او ناگهان دچار سردردی شدید شد و در بستر افتاد. دگر توان حرکت نداشت که برخیزد و جواب شیفتگان شعرها و تصنیف‌هایش را که آن‌ها همیشه می‌ستودند بدهد، در تالار بزرگی با کمال عزت و احترام از او قدردانی شده بود، همه منتظر بودند تا با شاعر جوان و پرآوازه‌ی آن وقت معرفت حاصل کنند. اما ازهر آن روز در جمع حاضران نبود تا جایزه ادبی خویش را دریافت کند. سرطان در مغزش لانه و ریشه دوانیده بود تا بلاخره او را به‌کام مرگ کشاند. ازهر آرزو داشت صحت‌یاب شود، از چنگال مرض مدهش رهایی یابد، باز هم بهار آید، پر بکشد، شعر و ترانه بخواند. دریغا که روحش پر کشید و به آسمان‌ها رفت اما ترانه‌هایش ماندگار است.
به گفته خانواده فیضیار، احمدشاه ازهر استعداد درخشان داشت، شاداب، مهربان، خوش طبع بود. ازهر عاشق بود، عاشق طبیعت، مردم، میهن، عواطف انسانی و همه خوبی‌ها، زبان مردمی و سادگی‌های شعرش، بیان‌گر عشق، عواطف و احساسات اوست.
درباره احمدشاه ازهر فیضیار، دکتور صبورالله سیاسنگ مطلب جامعی را نگاشته مختصری آن‌را گزیده‌ایم.
«احمدشاه ازهر فیضیار فرزند حاجی عبدالحکیم خان است که به تاریخ ۶ جدی سال ۱۳۲۶ خورشیدی در قریه امیرمحمد خان ولایت غزنی چشم به جهان گشود. او و برادرش محمود که دوگانگی بودند دروس ابتدایی را در مکتب سیدجمال الدین افغان و دوره متوسطه و عالی را در لیسه نادریه کابل خوانده‌اند.
ازهر درسال ۱۳۴۷خورشیدی شامل فاکولته ادبیات پوهنتون کابل شد و در سال ۱۳۵۲ از آن جا فارغ التحصیل گردید. او در اوج شگوفایی و هنرنمایی در سال ۱۳۵۴ به حملات سردردی ناگهانی دچار شد و به خواهش دوستان و مخصوصآ مشوره دکتور کمال سید که بیماری او را «سرطان مغز» پیش‌بینی کرده بود، به هندوستان رفت. پس از برگشت، چندی در شفاخانه علی آباد کابل بستر ماند سرانجام در ماه سرطان سال ۱۳۵۵در قلعه جواد شهر کابل جان سپرد. خانواده و دوستانش پیکر او را به غزنی بردند و در زادگاهش به خاک سپردند.
احمدشاه ازهر را می‌توان از هنرمندان خوشبخت این سرزمین دانست زیرا هزاران تنی او را می‌شناسند و شاید نامش را شنیده‌اند. بیشتر از ۴۰ سال با سروده‌هایش زندگی می‌کنند.

اگر بهار بیآید ترانه‌ها خواهم خواند
ترانه‌های خوش عاشقانه خواهم خواند

آهنگ یاد شده که بدون گزافه میلیون‌ها شنونده را به خود فرا خوانده است و هنوز هم مانند نخستین سال خوانده شده‌اش گیر است.
آهنگ «اگر بهار بیآید» به آواز احمدظاهر مثل یک بهار واقعی شگوفه داد و گل کرد.

نظرات شعرا، نویسندگان، هنرمندان و خانواده‌اش درباره ازهر فیضیار:
استاد محمد زمان پژوال می‌گوید: احمدشاه ازهر با استعداد درخشان و قریحه سرشار توجه شمار زیادی از فرهنگیان و هنرمندان مخصوصآ آواز خوان‌ها و بازیگران عرصه نمایش رادیویی و روی ستیژ را به خود جلب کرد. او با پشتوانه نیرومند آگاهی و ذهن پر از نمونه اشعار گذشتگان، چه حضور ذهن عالی داشت. در واقعیت بزرگ‌ترین گنجینه فرهنگی او حافظه نیرومندش بود. ازهر می‌گفت: «در نوجوانی زیاد شعر می‌خواندم و همه‌اش را به یاد می‌سپردم در ۱۴–۱۵ سالگی به شاعری روی آوردم این‌که چگونه و از کجا نمی‌دانم فکر می‌کنم رودبار شعرهایم همیشه جاری هستند».
شعرهایش را در کاغذ پاره‌های کوچک و بزرگ می‌نوشت و پس آن‌ها را هرجا می‌گذاشت و فراموش می‌کرد، خوشبختانه دوستانش در جمع آوری اشعارش می‌کوشیدند. پس از پافشاری زیاد او را راضی ساختیم که گلچینی از آفریده‌هایش را به خط خود در یک گزینه گردآوری کند. دو سه مجموعه به کمک دوستانش فراهم آمدند. آقای نصیر هنر که در پاک نویسی و زیبا نویسی مشهور بود بهترین کارهای ازهر را منظم و منسجم ساخت و به این ترتیب از نابود شدن رهانید.
استاد سکندری و من شعرهای احمدشاه ازهر را تقریبآ ۴۰ سال با خود نگهداشتیم زیرا برای ما گران‌بهاترین امانت شمرده می‌شدند در ماه جون سال ۲۰۱۱ میلادی از راه رسانه‌ها و هم‌چنان به کمک شمس الدین مسرور با نام و نشان بانو زهدی خواهر ازهر که در حقیقت خواهر مانیز گفته می‌شود آشنا شدیم و مجموعه‌های شعری او را با خط خودش به او سپردیم.

پرتو نادری سرودپرداز شناخته شده افغانستان در یاداشتی می‌نویسد:
در سال ۱۳۵۴ خورشیدی در یک مسابقه ادبی‌ و هنری به مناسبت روز مادر احمدشاه ازهر جایزه دوم شعری را دریافت کرد و جایزه‌یی نیز به من داده شده بود. پیش از این با نامش آشنا بودم شاید هم به دلیل همکاری‌های گسترده‌اش که با آوازخوانان سرشناس و محبوبی، چون؛ احمدظاهر، مهوش و دیگران داشت. آهنگ‌ها گل می‌کردند، هر کسی می‌خواست بداند که شعر آهنگ از کیست و بعد یک نام به زبان‌ها جاری می‌شد «ازهر فیضیار». گاهی رادیو پیش از نشر آهنگ شاعر را نیز معرفی می‌کرد، تا آن‌گاه تصور می‌کردم که ازهر بیشر مصروف تصنیف سازی است اما وقتی نامش به نام شاعر برنده جایزه دوم خوانده شد، زینب داوود همسر رئیس جمهور که جوایز را توزیع می‌کرد دقایقی منتظر ماند، کسی روی ستیژ حاضر نشد... در پایان برنامه شنیدم که ازهر بیماری سرطان دارد و هم اکنون در هندوستان زیر درمان است.

ازهر فیضیار یکی از شاعران از دست رفته‌ای است که تازه به شگوفه رسیده بود، اما تگرک مرگ او را از شاخه‌های سبز جوانی برچید و پرَپرَ کرد. او از مقابله با سرطان پیروزمند برنگشت. بدین گونه افغانستان یکی از ترانه‌سازان و سرودپردازان توانای خود را از دست داد.
شعرها و تصنیف‌های او آمیخته از عواطف بزرگ انسانی‌ست. با صمیمیت سخن می‌گوید ساده اما در عین سادگی ما را به چیزها و پدیده‌های عاطفی و انسانی پیرامون ما آشنا می‌سازد. در شعرها و تصنیف‌های او چنان احساس می‌شود که شعر در همه چیز و همه جا جاری ست. تنها باید آن‌را کشف کرد. همه چیز در تصنیف او بار عاطفی و عاشقی به خود می‌گیرد.

شمس الدین مسرور از جریان آشنایی با احمدشاه ازهر فیضیار چنین یاد کرده:
من با خانواده‌ام در کلالی دهمزنگ زندگی می‌کردیم با ازهر آن جا آشنا شدیم، روابط دوستانه داشتیم. حتمآ هفته یک‌بار یکدیگر را می‌دیدیم، هربار تصنیف‌های تازه و مقبول برم می‌خواند، او نه تنها برای من، بلکه به آوازخوان‌های مشهور؛ احمدظاهر، مهوش، ژیلا، ناهید، همآهنگ، پرستو، هنگامه و چند تن دیگر مایه فیض بود. خودم بیشتر از ۱۰۰ پارچه شعر او را در رادیو تلویزیون ریکارد کرده‌ام.
مرحوم احمدشاه ازهر هنرمند عالی، انسان احترام برانگیز و جوان با شهامت بود. هنگام اظهار عقیده کوچکترین ملاحظه را به خود راه نمی‌داد. سخن خود را می‌گفت، عیار صفت و مهربان بود.
او افزون بر تصنیف غزل، رباعی، دوبیتی و شعر آزاد چندین درامه منظوم نوشته بود بسیاری آن‌ها در آرشیف رادیو موجود است. یکی از درامه هایش «بابه کُپک» توسط هنرمندان موسیقی هریک محترمه سارا زلاند، ژیلا، جلیل زلاند به شمول خودم ( شمس الدین مسرور ) تهیه گردید.
در عرصه تیاتر مرحوم استاد رفیق صادق، زینت گلچین و سید احمد هلال به دایرکت رفیق صادق آن‌ها ریکارد گردید.
ازهر در سرایش شعر دارای طبع فورانی بود، مخصوصآ تصنیف‌ها را زود و در وقت کم نهایی می‌ساخت. طنزها را نیز بدون سپری کردن وقت زیاد می‌نوشت.
بانو پشتون زهدی خواهر احمدشاه ازهر پس از تلاش‌های چندین ساله توانست به بخش بزرگی از آثار پخش ناشده برادرش دست یابد. محترم حیدری سکندری و محترم محمد زمان پژوال دو تن از دوستان مهربان و بزرگوار برادرش که در جرمنی زندگی می‌کنند سه مجموعه بزرگ شامل ۱۰۰ پارچه شعر مرحوم ازهر به خط خودش که بیشتر از ۳۵ سال نزدشان امانت نگهداری نموده بودند به خانم پشتون زهدی فرستادند به گفته‌اش به بزرگترین گنجینه‌های گمشده این هنرمند بزرگ دست یافتم.

یک مجموعه دیگر با عنوان «پراگنده ها» که شامل تصنیف‌هایش بود، آن‌را خیلی دوست داشتم و بار بار می‌خواندم هنوز به دست نیآمده است، زیرا پس از وفات برادرم آن‌را واپس به خانواده‌ام دادم تا به اصطلاح گم و دود نشود. امیدوارم بدست آید.

احمدشاه مرد مهربان، شاداب، در دوستی خیلی پابند، وفادار، راز دار، شوخ طبع و بی‌هراس بود. گرچه اندیشه‌های سیاسی ازهر را نمی‌دانم، این‌قدر یادم است که خداپرست بود گمان نمی‌کنم عضو کدام حزب و یا سازمانِ بوده باشد.

از هواخواهان او یکی مرحوم عبدالرحیم نوین وزیر اطلاعات و کلتور و دیگر غلام حضرت کوشان نیز از شیفتگان سروده‌هایش بود.
از میان هنرمندان دو تنی که از آغاز آشنایی تا دم مرگ ازهر را تنها نگذاشتند و همیشه به عیادتش می‌رفتند شمس الدین مسرور و احمد ظاهر بود.

ازهر ازدواج نکرده بود تنها و عاشقانه زیست.
ازهر در طنزهای منظوم و منثور و هجویه‌های سیاسی دست بلندی داشت، شعرهایش درین عرصه هم جالب و خنده‌دار بود. دوستان از دور دست‌ها به دیدنش می‌آمدند و بار بار خواهش شنیدن‌اش را می‌کردند.
این هم شماری از تصنیف‌های مرحوم که برای آوازخوانان رادیو تلویزیون افغانستان کمپوز کرده:

به آواز خانم ژیلا:
آمده‌ای دیر باد، زود چرا میروی؟
تا به سحر گمشکو باش کجا میروی

خانم مهوش:
بامان خدا دور شدم از برت آخر
کردم سفر ای من به فدای سرت آخر

احمدظاهر:
اگر بهار بیآیید ترانه‌ها خواهم خواند
میروی از من و لبریز فغانم چه کنم
ز سنگ و نیست قلب من بیا که آب می‌شود
به جز تو مونس دیگر در این دیار ندارم
یارک من چرا خوش باور هستی گلم
خودت می‌دانی گل من
دلکم ای دلکم ای دلکم مرغک تیر جفا خورده گکم

* * *

چندی قبل با خانم پشتون زهدی که در امریکا زندگی می‌کند صحبتی داشتم، درباره ازهر فیضیار سخنانی داشت و از خاطرات برادرش یاد کرده گفت: «ازهر مردِ انسان دوست، غریب‌پرور و شفیق بود، احساس بشر دوستی، نوع‌پروری در تار و پودش جا گرفته بود. سخاوت‌مند،جوان مرد و عیار صفت بود. می‌گفت: «وقتی مال و ثروت مردم زیاد شد باز خدا را فراموش می‌کنند. انسان باید قناعت داشته باشد و مادی پرست نباشد». بیاد دارم؛ وقتی در دهمزنگ کابل سکونت داشتیم چند کوچه بالاتر از منزل ما در بلندی کوه دهمزنگ شخص مریضی زندگی می‌کرد. از یک سو توان پایین شدن و دکتور رفتن را نداشت از جانب دیگر هیچ کس حاضر نمی‌شد جهت درمان او به آن جا برود. وقتی ازهر از جریان مطلع شد، چون شخص اجتماعی و مردمدار بود و از سوی دیگر همه او را می‌شناختند با یک دکتوری که از دوستانش بود صحبت کرده هر دو با هم به عیادت مریض رفتند. بعد از آن در جهت تداوی بیمار اقدام و هر هفته به دیدن او می‌رفت و هزینه دوا و درمان مریض را به عهده گرفت.
وقتی ازهر مبتلا به سرطان شد، دوستان، خویشاوندان و کسانی که با نامش آشنایی داشتند به عیادتش می‌آمدند. روزی که جهت تداوی راهی هندوستان می‌شد، دوکانداران محل ما، دوکان‌های‌شان را بسته با همسایه‌ها یک‌جا در کوچه و سرک ما جهت پذیرایی و خداحافظی با ازهر ایستاده بودند، تعدادی زیادی با دسته‌های گل تشریف آورده او را تا میدان هوایی کابل بدرقه نموده در وقت خداحافظی صف بسته بودند و برایش دعای خیر می‌کردند. از سفر هند برگشت اما سفر دیگری پیش رو داشت که برگشت‌ناپذیر بود. دعوت حق را پذیرفت.
مه قربان سرا پای تو می‌شم مادر من
فدای قلب زیبای تو می‌شم مادر من

این شعر مرحومی از وقت که سرود ه شده تاکنون بارها توسط هنرمندان کشور ما خوانده شده و جاودانه است و به نام «سرود روز مادر» مشهور است و در روز مادر خوانده می‌شود».
خانم کامله فیضیار خواهر زاده احمدشاه ازهر در جرمنی زندگی می‌کند او نیز خاطراتی از احمدشاه ازهر را بیاد دارد. ضمنِ صحبتی که با او داشتم خاطراتی از ازهر فیضیار به یاد آورد و چنین بیان نمود:
«ازهر فیضیار جوان، مستعد، فروتن و با وقار بود. شعر و شاعری میراثی بود که منشأی خانوادگی برایش داشت. کتب ادبی، تاریخی، دیوان شعرا و نویسندگان به کثرت در منزل‌شان موجود بود. پدر کلان ما مرحوم «عبدالحکیم مبتلا فیضیار» نیز شاعر متصوف بود.
ازهر نومیدانه از هند برگشت، سردردی‌هایش روز به روز شدت می‌گرفت، آن درد جانکاه همه‌ی وجودش را می‌آزرد، می‌سوخت و می‌ساخت، صحبت کردن برایش مشکل بود، زیرا بالای مغزش فشار وارد می‌شد. روزی با او نشسته بودم که یک‌بار صدای دایره، دنگ و دهل، هلهله و خوشحالی از کوچه برخاست، رفتم نزدیک ببینم چه خبر است! پسر همسایه ما نامزد شده بود و خانواده‌اش برای او «قند و دستمال» به اصطلاح شیرینی گرفته بودند. برگشتم جریان را به ازهر قصه کردم. آه غم انگیزی کشیده به اشاره برایم فهماند که قلم و کاغذ بیآورم . وقتی آوردم این بیت را نوشت:
در این حدیقه بهار و خزان یک سان است
زمانه جام بدست و جنازه بر دوش است

ازهر بر ادبیات تسلط داشت. شاعر، آهنگساز و درامه‌نویس توانا و با استعداد بود. زمانی که کودتای سردار محمد داوود خان در افغانستان پیروز شد. تصنیف آهنگ «مبارک، مبارک جمهوری ما مبارک» را در همان روزهای اول برای احمدظاهر ساخت و از طریق رادیو کابل پخش شد.
وقتی مادر ازهر چشم از جهان بست، مرگ مادر برایش رنج‌آور بود. او را زیاد دوست داشت در مرثیه مادر خود چند شعری سروده، هنوز یک سال از مرگ مادرش نگذشته بود که ازهر به سوی مادر خود رفت اما پدر غم دیده، مرگ پسرش را تحمل کرده سه سالی دیگر زنده بود، داغ فرزند بر قلبش نشست و او را نیز از پا درآورد.
ازهر با قریحه بسیار عالی اشعار زیبا سروده است، اما مرگ مجالش نداد بسیار زود رخت سفر بست».
احمدشاه ازهر چراغ فروزانی در آسمان شعر و هنر بود، دریغا که زود خاموش شد. یاد و قدردانی از همچو عاشقان فرهنگ‌و هنر وظیفه همه‌ی ماست. حمایت و گرامی داشت شخصیت‌های والای اجتماع در حقیقت زنده نگهداشت فرهنگ و دیگر ارزش‌های انسانی‌ست.
روحش شاد، خاطرش گرامی و یادش ماندگار.