نام خدا پو سرو بقامت رساستی

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، مسمط

نام خدا پو سرو بقامت رساستی

یعنی برای بردن دلها بلاستی

حیران وواله ات شده ام از کجاستی

ای شوخ ساده رو چقدر خوشنماستی

از دودمان پادشهی یا گداستی


خلقی شهید یک نگه چشم مست تست

آب حیات و قف لب می پرست تست

گر جان بدهی و گر بکشی مزد شصت تست

 تو حاکمی و جمله جهان زیر دست تست

حسن فرنگ داری و فرمانرواستی


کو طاقتی که چشم کشایم بسوی تو

آئینه آب می شود از برق روی تو

در حیرتم که از کی کنم جستجوی تو 

آتش فتاده در دلم از بیم خوی تو

ای نو رسیده راست بگو از کجا ستی


افسوس ازینکه بستۀ مویت چرا شدم

غافل من از طبیعت و خویت چرا شدم

از شیوۀ و فاسگ کویت چرا شدم

خاکم بسرکه عاشق رویت چرا شدم

یعنی که پنج روزه گل بیوفا ستی


بی سیم وزر بگوچه سیمین تنان مرو

دستی تهی برستۀ یوسف و شان مرو

در وقت مفلس بدرد دوستان مرو

بیهوده عشقری پی جنس گران مرو

ز انرو که شخص کم بغل و بینواستی