113

حیدری وجودی، شاعر و عارف

از کتاب: شرح حال افغانان

غلام حیدر متخلص به حیدری وجودی، از چند روز به این‌سو در بستر بیماری بود و خبر احتمال مبتلا شدن او به ویروس کرونا در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شد.


حیدری وجودی، مخاطبان زیادی در میان اهل تصوف و حتی اهل سیاست افغانستان داشت و غزل‌هایش در میان گروهی که خود را مریدان او می‌دانند، دارای مقبولیت و محبوبیت ویژهٔ است.


حیدری وجودی خود را از پیروان عارفان بزرگ پیشین می‌دانست و زندگی خود را وقف سلوک عارفانه کرده بود.


او گفته بود، در ۱۲ سالگی با مشاهده چیزی در رؤیا که آن را «یک شی که همه‌چیز را در برمی‌گرفت» تعریف می‌کند، احوالش دگرگون شد و این مصراع بر زبانش جاری گشت:


چه بودی، رو نمودی، دل ربودی، بیدلم کردی


پس‌ازآن رؤیا، او خود را میان هوشیاری و جنون معلق یافت چنانکه قادر نبود بیش‌تر از صنف ششم درس بخواند 


ملاقات با عشقری


چهار سال بعد در شانزده سالگی زادگاه خود پنجشیر را ترک گفت و به کابل آمد، شهری که تا پایان عمر در آن ماند. در این شهر با صوفی غلام نبی عشقری آشنا شد، با شایق جمال، استاد عبد الحق بیتاب و مولانا خسته نشست و برخاست کرد؛ شعرهایش در روزنامه‌ها منتشر شدند، در قالب کتاب چاپ شدند و او رفته‌رفته عنوان نجم العرفا یافت و تا بود از حلقه اخلاص‌مندان و مجذوبان بیرون نرفت.


او از تأثیری که صحبت صوفی عشقری بر او داشته همواره سخن می‌گفت. در ابتدای شاعری اشعار خود را به عشقری می‌خوانده اما آن صوفی تارک‌دنیا میلی به دیدن عیب در کار شاعران نداشته است.



حیدری وجودی، پس از پایان دوره سربازی که شش سال را در برگرفت، در سال ۱۳۴۳ وارد کار اداری برای دولت شد. کمتر از شش ماه به‌عنوان محرر در انجمن شعرای افغانستان کار کرد، آن انجمن که چهارده عضو؛ هفت پشتوزبان و هفت فارسی‌زبان داشت، در مدت کوتاهی به دلیل اختلاف‌نظرهای عمیق اعضا فروپاشید. حیدری وجودی در همان سال به‌عنوان مسئول بخش مجلات و روزنامه‌ها در کتابخانه عامه کابل به‌کارگماشته شد. شغلی که تا پایان عمر آن را رها نکرد.


یک‌عمر در یک شغل

در افغانستان مأموران حکومت در ۶۵ سالگی به تقاعد سوق می‌گردند. وقتی از کار تقاعد کرد، نامه‌ی به حامدکرزی رئیس‌جمهور پیشین افغانستان نوشت و در آن نامه از انس و الفت پنجاه ساله با در و دیوار محل کار خود حکایت کرد و نوشت که حتی حاضر است بدون دریافت حقوق و امتیازی به کار در کتابخانه ادامه بدهد. آقای کرزی این پیشنهاد را پذیرفت و با صدور حکمی، پرداخت حقوق مقرر و ابقا در کار را برای او دائمی ساخت.


خلوت‌گزینی در کودکی

حیدری وجودی در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در ولسوالی رخه در ولایت پنجشیر زاده شد. در آن سال‌ها در پنجشیر و ولایات اطراف آن درس در مدارس دولتی تنها تا صنف ششم تدریس می‌شد و شاگردانی که مایل به ادامه درس بودند می‌بایست به کابل بروند؛ اما حیدری وجودی که پس‌ازآن رؤیا، یارای ادامه درس را در خود نمی‌دید، برای مدتی نزدیک به چهار سال عزلت و خاموشی اختیار کرد. به قول خودش در تمام این مدت ساعات اولیه روزها را بر فراز بلند‌ترین تپهٔ روستا که در برابر منزلشان واقع‌شده بود به‌تنهایی می‌گذرانید. او ازآنجا خاموشانه به چشم‌اندازهای دور نظر می‌دوخت. خلوت‌نشینی و خاموشی او را به‌سوی سخن موزون کشانید و از او غزل‌سرایی ساخت که تا پایان عمر دست از قلم نگرفت.


از حیدری وجودی در بیش‌تر از شصت سال خلاقیت ادبی‌اش ۱۵ عنوان کتاب شعر به همراه چندین اثر پژوهشی منتشرشده که برخی از آثارش دو تا شش بار هم چاپ‌شده‌اند. مرجع چاپ تمامی این کتاب‌ها کابل بوده است.


حیدری وجودی، شاعر، عارف، مولانا شناس و بیدل ‌شناس نامدار افغانستان، صبح چهارشنبه ۲۱ جوزا مطابق ۱۰ جون ۲۰۲۰ دیده برجهان فروبست. او چندی پیش به ویروس جدید کرونا مبتلا شده بود و براثر این بیماری در سن ۸۱ سالگی در کابل درگذشت. حیدری وجودی بیشتر غزل می‌سرود و از او ۱۴ مجموعه شعر و ده‌ها مقاله بجا مانده است.



آثار مرحوم حیدری وجودی

عشق و جوانی، رهنمای پنجشیر، نقش امید، با لحظه‌های سبز بهار، سالی در مدار نور، سایه معرفت، صور سبز صدا، میقات تغزل، ارغنون عشق، رباعیات و دوبیتی، شکوه قامت مقاومت، غربت مهتاب، لحظه‌های در آب و آتش و آوای کبود، ازجمله این آثار هستند. او از سال‌ها پیش با برپایی محافل مثنوی‌خوانی، جوانان علاقه‌مند به ادبیات عرفانی را در کابل آموزش می‌داد. او هم‌چنین معاون کانون دوستداران مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، عضو مؤسسات بنیاد فرهنگ افغانستان، ‌عضو رهبری انجمن نویسندگان افغانستان و رئیس بنیاد غزالی بود.


خانه ادبیات افغانستان در اطلاعیه‌ای با اعلام این خبر نوشت: «حیدری وجودی، شاعر خوش‌ذوق، مولانا شناس و بیدل ‌شناس برجستهٔ افغانستان از جمع ما پرواز کرده است. حیدری وجودی، این دوستدار راستین کتاب، همیشه برای آشنایی جوانان با معارف کهن ادبی می‌کوشید و غیبتش در این دوره، زیانی بزرگ است برای میهنی که زخم دار آسیب‌های فرهنگی بی‌شمار است.»


«خوشم می‌آید»


گردش چشم سیاه تو خوشم می‌آید

موج دریای نگاه تو خوشم می‌آید


همچو مهتاب که بر ابر حریری تابد

تن و تن‌پوش سیاه تو خوشم می‌آید


چون چراغی که دل شب به مزاری سوزد

سوختن در سر راه تو خوشم می‌آید


در سپهر نگهم نور فشاند شب‌ها

مهر من، جلوه ماه تو خوشم می‌آید


جلوه گلشن اندام که دیدی ای دست

که خس و خار و گیاه تو خوشم می‌آید


بسکه در آتش هجران کسی سوخته‌ای

اشک جان‌پرور و آه تو خوشم می‌آید


رفتی از خویش و کف پای کِرا بوسیدی

ای دل پاک، گناه تو خوشم می‌آید