زبان فارسی دری درگذرزمان
ما باید بدانیم كه از نژاد یك ملت متمدنی بوده و هستیم، و یكی از آثار تمدن ما زبان ماست .
باتاسف كه هنوز لغات فارسی كه در كتب و اشعار و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران امانت مانده است، جمع نشده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و سایر قواعد این زبان شیرین و كهن سال و وسیع، كتابی كه نتیجه زحمات یك عده فضلای مسلم باشد تدوین نگردیده است.
از این سبب می گویند كه زبان فارسی از زبان های غیر مستغنی و درجه دوم دنیاست، بجاست گفته شود كه اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحماتی كه در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره كشیده شده، درباره زبان فارسی كشیده شود، یكی از السنه ی درجه ی اول عالم خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگرفعلاً مقصود آن است كه قدری از تاریخ زبان فارسی، تا حدی كه برای خوانندگان مفید تصور شود، بحث نماییم باید دانست كه سلسله لغاتی كه به زبان فارسی معروف شده است، در حقیقت زبان فارسی نیست، بلكه یك شاخه از تنه ی السنه ی آریایی است كه در نتیجه ی تبادلات و تغییرات سیاسی و اجتماعی كه در سرزمین ما روی داده است به تدریج ساخته شده و به شكل فعلی درآمده است قدیمی ترین آثار ادبی كه از زبان مردم در دست است، ظاهراً گاتاهای زردشت می باشد كه با قدیمی ترین آثار سانسكریت كه در كتب اربعه ی ویدای هند دیده می شود قرابت نزدیك دارد و در واقع مانند دو لهجه ی نزدیك از یك زبان محسوب می گردد. بعد از گاتاها كه كهنه ترین یادگار زبان دری،است، به زبان دوره ی بعد كه زبان «فارس قدیم» باشد می رسیم. این زبان به توسط شاهنشاهان هخامنشی از روی كتیبه های بیستون و پاسارگاد تخت جمشید و شوش و الوند و غیره به ما رسیده است .
زبان فارسی، كه آن را امروزه «فارس قدیم» می نامند ، علی التحقیق در ضمن سومین تطور زبان گاتاها به وجود آمده و می توان فرض كرد كه دومین تطور آن مربوط به ادوار دولت مادی باشد و اولین تطور مربوط به زبان اوستایی می باشد .
از زبان مادی ها كه قهراً به زمان قدیمی ترین مربوط بوده است، نشانی باقی نمانده كه از چگونگی آن ما را آگاه سازد، مگر بعدها كتیبه هایی از آن پادشاهان و قوم بزرگ به دست آید. تنها هرودوت به ما گفته است كه نام دایه و مرضعه ی كورش كبیر در مملكت مدی، «اسپاكو» بوده و بعد می گوید كه اسپاكو به زبان مادی « سگ ماده» است .
این قول هرودوت را روایات و نظریات دیگری تایید كرده است. یكی آنكه حمزه (به نقل یاقوت حموی) می گوید كه اسپهان و سگستان یك معنی است.
و «اسپا» و «سگ» را هر دو به معنی سپاهی و شجاع گرفته و گوید: اسپهان و سگستان، یعنی مملكت لشكریان و شجعان (معجم البلدان).
ما می دانیم كه سپاه كه در اصل «اسپا» است، از اصل قدیمی تری برخاسته كه «اسپاد» باشد و می توان تصور كرد كه «اسپاد» و «اسپا» به معنی باوفا و شجاع است، و مرد لشكر نظر به وفاداری و سربازی و دلیری به آن نام نامیده شده، و سگ هم كه حیوانی است باوفا و شجاع و نزد آریاها محترم بوده و مانند امروز نامش مترادف با دشنام نبوده است، به این نام ملقب گردیده است. از طرف دیگر لغت«سگ» و «سكا» و «سكه» هم نام طایفه بزرگی از آریاییهای مشرق بود، كه «سكستا» به نام آنان نام بردار است. و بعید نیست كه معنی این «سگ» یا «سكه» به فتح الف، هم به معنی باوفا و شجاع و دلیر باشد.
پس در نتیجه، قول حمزه و قول هرودوت در اینجا به هم می رسند كه «سگ» و «اسپاكو» كه مصغر و مؤنث اسپا باشد، به معنی باوفا و شجاع است، و سرباز را كه دارای آن صفات است اسپا و اسپاد و اسپاه گفته اند، یعنی بعدها دال اسپاد، به هاء بدل گردیده است، مانند ماد كه ماه شده است. و سگ را هم به مدلول تجمع این صفات در وی، خاصه میان مردمی چوپان منش و صحراگرد قدیم، «اسپا» گفته و مؤنث آن را چنانكه هرودوت گوید، اسپاكو خوانده اند .
از قضا در تاریخ سیستان نیز وجه تسمیه ای است كه باز ما را در این فرضیات قریب به یقین كمك می نماید، می گوید: گرشاسب به ضحاك گفت این مملكت را سیوستان گویند، و سیو به معنی مرد مرد، یعنی «اشجع شجعان» است. گرچه در این كه سیستان در اصل سیوستان باشد خیلی تردید است، ولی قرابت معنی این روایت با معنی كه ما در مورد سگ و یا سكه كردیم، اینجا یك حقیقتی را روشن می سازد .
اتفاقاً از قرار معلوم در حدود ییلاقات هم لغتی شبیه به اسپا، در مورد سگ، استعمال می شود و امكنه ای هم به نام اسفه سپه، در سیستان دیده شده است كه از همان ماده ی اسپا، مشتق آمده است .
این بحث – به طور جمله معترضه – فقط برای نمونه بود و غیر از این از زبان مادی ها اطلاعی در دست نیست، و شك نداریم كه زبان مادی هم لهجه ای از زبان پارسی بوده است .
در همان زمان كه زبان فارس قدیم رایج بوده است، زبان های دیگری از قبیل خوارزمی، سغدی، سكزی، هراتی، خوزی، و غیره موجود بوده است كه همه شاخه هایی از تنه ی زبان قدیم تری شمرده می شده، كه شاید همان زبان گاتاها، یا سانسكریت، یا پدر آن دو زبان بوده است .
به هر صورت بعد از دو زبان اوستی و فارسی قدیم، لطمه بزرگی به این مملكت وارد شد و آن فتنه اسكندر بود. و بعد از آنكه یونانیان رانده شدند و مملكت به دست دولت پهلویان (پرثویها) افتاد یك زبان دیگری شروع به نمود و رشد نهاد، و آن زبان «فارسی میانه» بود كه امروز ما آن را زبان پهلوی می گوییم .
شكی نیست كه زبان پهلوی از زبان های مملكت «پرث» بوده، و آن سرزمینی است كه خراسان امروزه كه مجموعه ولایات بجنورد و قوچان و نیشابور و مشهد و هرات سرخس و تربت و سبزوار و تون و طبس و تا حدودی سیستان را شامل بوده، و حد غربی آن تا قاموس می كشیده، یادگار آن می باشد .
و خط پهلوی نیز خط علمی فضلا و خط مخصوص كتیبه ها وسكه های اشكانیان و ساسانیان گردید .
پس می توان گفت چهارمین تطوری كه ما از زبان مشاهده می كنیم، زبان پهلوی است بعد از اوستی، مادی، فارسی قدیم، برای بار چهارم زبان پهلوی پا به عرصه بروز می گذارد. و آغاز رسمیت آن هم چنانكه اشاره شد، از اوقاتی است كه اشكانیان (پهلویان) یونانیان را رانده و پایتخت خود را به وسط آورده و آنجا را مركزیت دادند، و این حوادث از دو قرن قبل از میلاد مسیح شروع شده و در دو قرن بعد از میلاد كه نزدیك طلوع دولت ساسانیان باشد، نضج گرفته و به صورت یك تطور و تكامل صحیحی بیرون آمد .
ادبیات از سنوات اولیه میلاد تا اواخر دولت ساسانیان، شكی نیست كه در این تطور چهارمین كه به زبان پهلوی نامیده شده است نوشته می شده، چه، كتبی كه از آن ادوار باقی مانده و كتیبه هایی كه از ساسانیان خوانده شده، و سكه های اشكانی و ساسانی همه این معنی را تأیید می كنند. اگر چه در خط پهلوی اشكال مختلفه دیده می شود، لیكن گمان نداریم كه در زبان مزبور اختلاف زیادی باشد، و حتی كشفیاتی كه از «تورفان» واقع در تركستان چین و ملك ختا به دست آمده، و مربوط به مانوی كیش عصر ساسانیان است، با وجود تفاوتی كه در خط آنها هست، در زبان تفاوت بسیار فاحشی با زبان فارسی و پهلوی آ ن زمان ها در آن دیده نمی شود. معلوم می شود این تطور خیلی قوی بوده و در تمام قلمرو استقلال و اقتدار ساسانیان نشر و سرایت كرده است .
اینجاست كه زبان امروزه كه ما آن را زبان فارسی دری می گوییم و در هند و همه جای دنیا هم به همین اسم معروف می باشد،آثار پهلوی: از زبان پهلوی چند كتیبه، یك سلسله سكه، یك دوره كتاب و رساله و چند دوبیتی موجود است. علاوه بر كتبی كه از «مانی» به دست آمده كه اگر آنها را در ردیف ادبیات فارسی میانه (پهلوی) بشماریم، باید بر این سلسله چند شعر و یك دو كتاب و اوراق دینی نیز افزوده گردد .
دلایل و براهین بر اثبات این مدعی بسیار است، كه به برخی از آن اشاره شد، و اینك كه داخل نمونه های قدیم زبان دری می شویم، چند دلیل دیگر هم برای ما تهیه می شود. در كتب تواریخ عربی، قدیمی ترین جملات فارسی گاه به گاه به نظر می رسد. و در رأس همه آن تواریخ، تاریخ طبری است. در این تاریخ و سایر تواریخ، جملاتی دیده می شود كه قلیلی از آنها پهلوی و بیشتر دری است، زیرا غالب آن جملات نقل قول مردم خراسان است .
مثلاً درموقع تسمیه جندی شاپور،طبری و حمزه می گویند: وجه تسمیه آن « ویه اژاتنیوشابور» است. یعنی« به ازانتا كیه شاپور» و این جمله پهلوی است .
باز، این فقیه، در وجه تسمیه « مسمغان» قصه ای نقل كرده و می گوید: لقب مسمغان اول، كه ارمائیل طباخ ضحاك بود، از طرف فریدون:« وس مانا كته آزاذ كردی» بوده – یعنی بس خانواده هایی كه تو آزاد كردی... و این پهلوی است و نیز در همان قصه گوید: مردم روز كه مسمغان، ضحاك را كشت(؟) «امروز نوكروز» نام نهادند، و نوروز از آن روز متداول گشت، و همین جمله هم پهلوی است. چه در زبان پهلوی «نو» را «نوك» گویند با كاف، و در لفظ دری این كاف های آخر كلمه موجود نیست. باز طبری در موردی كه هرمزان را نزد عمر می آورند گوید: مغیرة بن شعبه فارسی می دانست و به هرمزان گفت: از كدام ارضیه؟ و ظا هراً تصحیفی شده باشد، و اصل «از كدام مرزیه» بوده، یعنی تو از كدام مرز و خاك هستی؟ و هاء آخر «مرزیه، ارضیه» از ضمایر پهلوی است كه «هوهیه» باشد، و در خط عربی شبیه به هاء تنها نوشته شده .
لیكن هر جا كه از قول مردی خراسانی در طبری، كلمه ای آمده كاملاً به زبان دری است، من جمله گوید: اسمعیل بن عامر از خراسانیان، رئیس دسته ی سوار بود، و مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی را دنبال كرد و در محل كنسیه ی بوصیر، او را احاطه كرد و چون چشمش به مروان افتاد به همراهان خود گفت: یا جوانكان دهید .
این عبارت دری است، چه در پهلوی «جوان» را «دیوان» گویند، و تصغیر جوانكان هم پهلوی نیست، و لفظ «دهید» كه به معنی «زنید» باشد، در پهلوی نیست و دری خالص است، و در پهلوی حرف ندای «یا» هم دیده نمی شود و به جای «ایا» هم «الا» است، و «یا» و «ایا» مصطلح زبان دری است، و در تواریخ قدیم دری غالباً به جای «ای»، «یا» در مورد ندا مستعمل می شود، كه مخفف«ایا» باشد. و در همین جنگ یكی دیگر از سرداران خراسانی، ابونصر نام، به همراهان خود می گویند: «یا اهل خراسان [شما] مردان خانه بیابان هستید ور خیزید!» این عبارت دری خالص است. و نیز طبری از قول ابومسلم مروزی گوید، كه ابوجعفر مردی «یقطین» نام را، در لشكر ابومسلم به عنوان تفتیش و تحویل گرفتن غنایم فرستاد، و ابومسلم از یقطین بدش می آمد و به زبان فارسی به او بد می گفت، و نام او را «ایوك دین» یا «ایو دین» [می گفت] و ایوك دین با یقطین جناس نمی شود.
این وسیله ای است كه به دست می دهم كافی است كه آقایان در جمله متعدد فارسی كه در تواریخ عربی از قدیم باقی مانده، خودشان تفحص كرده و به این حقیقتی كه افتخار كشف آن بنده (ملك الشعرا بهار) است خود پی ببرند، زیرا ایراد آن همه مفصل خواهد بودلهجه های دیگر كه بعد از اسلام رایج بوده است چیست؟
نتیجه چنین گرفتیم كه زبان دری از خراسان به ایران سرایت كرده، و بعد از اسلام زبان علمی و ادبی شده است، و قبل از اسلام زبان علمی و ادبی زبان پهلوی بوده است و اما زبان پهلوی بعد از اسلام محور نشد و مختص به مردم نواحی وسط و غرب و جنوب ، بود، و بعضی مدعی اند كه در آذربایجان هم زبان خاصی به نام زبان «آذری» بوده است، و اشاراتی هم از این لهجه در كتب قدمات دیده شده است .
ابوریحان، در آثار الباقیه، یك دسته لغات از خوارزمی و سغدی – كه زبان اخیر متعلق به مردم سمرقند و بخارا بوده – ذكر می كند كه با سایر لهجه های پهلوی و دری و اوستایی و فرس قدیم متفاوت است و شاید تا به حال آثاری از زبان سغدی در دره های سمرقند و تاجیكستان باقی باشد، چنانكه از پهلوی و لهجه های دیگر، هنوز در دره های عراق و اصفهان و نطنز و فارس باقی است. اما زبان رسمی و علمی ایران و افغانستان و هند، زبان دری است كه اصل آن زبان مردم بلخ یا مخلوط با لغات مردم بلخ بوده است .