116

دلم به غصه گره خورده زیر ِ آوار است

از کتاب: دیوان اشعار ، مسمط
03 December 2014

دلم به غصه گره خورده زیر ِ آوار است

هوای نشو نما را خزان پدیدار است


نفس به سینه ی من تنگنای آزار است

مرا چه میشود امروز حال من زار است

گلوی خفه ِمن رفته در دَمی دار است



نشد ز تو دگر احوال و نه سر و درکی

بسوخت آتش عشقت مرا چو شاهپرکی

تعاشی است بچشم و، بفکر هوشپرکی

ز ناامیدی دیدار تو به هر سرکی

صدای چرخش ارابه ها عزادار است



چو سرو سر بفلک است و، لیک پا به گلم

نمانده نشه و مستی به ساغر و به ملم

ز نام توست به دیوان و دفتر و سجلم

مرا چه میشود اینبار ای عزیز دلم

که جاده های غمم سایه سپیدار است



نمای نقش قدت را به دیده دوخته ام

به هر کجا شمعِ عشق تو بر فروخته ام

بجان و،دیده و، دل در رهی تو،توخته ام

ز آتش تب لب های داغ سوخته ام

درخت سوگ جدایی همیشه پر بار است



من از تراوشِ هجران و عشق می گویم

به هرکجا که بُوَد عشق، عشق می پویم

مبر تو نام ز” محمود” ناله می رویم

برای گریه ی بغضم بهانه می جویم

که روز روشن شهرم دگر شب تار است