اسلام و شمشیر
از بشارت ها و تحذیر ها و توصیه ها و وعده ها و اخلاقیات و مناسک و مراتب ذکر و عبودیت و عبادت ها و بیان صفات الهی و قصص که بگذریم، قرآن قدرتمند به راستی یک کتاب گفت و گوی میان ادیان است. در آن جا مسیری ترسیم می شود که پیامبر اسلام، به راه نمایی خداوند منان، در مرحله ی نخست، با یاد آوری اشتراکات اعتقادی و به خصوص یکتا پرستی مندرج در کتاب های آسمانی و سپس ارجاع به تذکرهای ثبت شده در تورات و انجیل، که طلوع اسلام و ظهور پیامبری محمد نام را وعده داده بود، آن گاه پس از انتقال این جدل، به بیان تغییراتی که کاهنان مسیحی و رابی های یهود، برای رد منصب خاتم الانبیاء بودن پیامبر والا مرتبه و تردید در حقانیت اسلام و تاکید بر باور های خود، در تورات و انجیل به وجود آورده بودند، سرانجام زمانی که صاحبان پیشین کتاب، در جریان این داد و ستد بیانی و بنیانی، ناگزیر و به اصرار و برای رد مطالب و آیات کتاب الله قرآن، خداوند را صاحب خانواده و فرزند و شریک شمردند و کار را به کفر مطلق و محض کشاندند، آن گاه فرمان الهی مبنی بر ورود صاحبان تورات و انجیل به سلک مشرکین صادر شد و در زمره ی پردازندگان جزیه قرار گرفتند.
اینک می خواهم با طی دوباره ی این مسیر گفتار در قرآن بزرگوار، نخست انحصاری بودن یکتا پرستی مطلق مسلمین را مسجل و سپس با تعقیب مراحل برخورد و رفتار و گفتار، میان مسلمین و دیگر صاحبان کتاب، معلوم کنم که با تفکیک و انتساب آسان آیات قرآن، به هریک از این مراحل، می توان تقدم و تاخر زمان نزول آیات را با دقتی ریاضی وار تعیین کرد و بالاخره تذکر دهم که اساس اقتباس رفتار اسلامی، که نزد خداوند تا حد اعتبار تقوی به رسمیت شناخته شود، راهی جز پیروی کامل و در تمام جهات از توصیه ها و سرمشق های آشکار و در پرده نگه داشته شده ی قرآن ندارد و هر سند و نقل و روایتی را که در زمره ی آموزش ها و باورها و سنن و تجارب و یادگارهای اسلامی در جای قرآن معرفی می کنند، دون کتاب خدا قرار می گیرد و در زمره ی لوازم دین داری نیست.
اما هنوز و پیش از ورود به این مبحث بسیار جذاب قرآنی، که نمایشی از عالی ترین برخورد های آزاد منشانه نسبت به حقوق دیگران وحتی کسانی از اهل کتاب است، که از مرحله ای به بعد، آشکارا به شمایل دشمن مسلمین عمل کرده اند، باید بحث قبل را دنبال کنم که یافتن راهی برای اشراف به ویژگی های قومی بود، که بعدها یهودی خوانده شده اند.
بدون تعارف کشف هویت مردمی که به مدد الهی و با سرپرستی موسای پیامبر، از سرزمین مصر و ستم فرعونیان گریختند، بسی دشوار و در اجزایی شاید که هرگز ممکن نباشد. پیچیدگی عمومی و اولیه در این است که موسای پیامبر در آغاز ماموریت خویش و در دربار فرعون، به نام پیامبر دین یهود ظاهر نشده، فرعون را به پذیرش تورات نخوانده و رسالت او برای ابلاغ دین یهود و نزول تورات و فرمان های ده گانه بر او، امری است که پس از خروج از مصر حادث شده است. پس سئوال نخستین و اصلی در همین مرحله بروز می کند: مردمی که در مصر مورد ستم فرعون بوده اند، پیش از ظهور موسی، چه تعلق قومی و چه باور دینی و مذهبی داشته اند، به کدام دلیل مورد ستم ویژه ی فرعونیان قرار گرفته اند، چرا خداوند موسی را برای استقامت و هدایت آن قوم در همان مصر مامور نکرد، ضرورت خروج آن ها از سرزمین مصر چه بود و چرا موسی، همانند عیسای پیامبر، که در برابر فتنه ی خاخام ها و نظامیان روم، با پیروانی معدود، استقامت کرد، موظف نشد تا برابر دربار فرعون بایستد و سراسر مصر و سپس مردم دیگر را به دین یهود بخواند؟ در حال حاضر نه فقط برای این سئوالات اولیه درباره ی قومی که بعدها یهودی خوانده شدند، پاسخی وجود ندارد، بل اصولا طرح این سئوال ها در دستور روز و روی میزکار محققان ودین شناسان قرار نداشته است.
به راستی دسترسی به این آگاهی، که به کدام ضرورت خداوند قومی را از جهان جدا می کند، برای هدایت آن ها پیامبری مخصوص می فرستد که فقط مامور ابلاغ و تبلیغ یک قوم معین به هدایت های کتاب تورات است، از پیچیده ترین مدخل های مطالعات دین شناسی است. در سنت الهی و ارسال انبیاء و رسل و پیامبران صاحب کتاب، انحصاری که در باب قوم یهود رعایت شده، بی سابقه و اعجاب آور است، زیرا از جهات متفاوت و با دلایل متعدد معین می شود که مقصود خداوند ار بعثت موسی و ارسال تورات، تدارک و تبلیغ یک دین عمومی و جهانی نیست که مسئول و مدعی هدایت تمام آدمیان باشد و از سراسر تورات استنباط می شود که موسای پیامبر برای راه نمایی و نجات قومی معین و نه تمام مصریان، از ستم فرعون و در مرحله ی بعد دعوت همان قوم به دستورات و آموزه های تورات است.
«ما به موسی مقام هدایت دادیم و کتابی را به بنی اسراییل میراث سپردیم». (مومن، ۵۳)
تمام مطالب قرآن، در باب مسائل یهود و کتاب تورات، در قالب خطاب به بنی اسرائیل انجام می شود و نه چون انجیل و قرآن، با خطاب عام به آدمیان! ما در قرآن با حضور دیگر رسولان قومی، چون اقوام عاد و ثمود و لوط و هدایتگرانی چون نوح و یونس و صالح هم مواجهیم، اما تفاوت درجات آن ها با موسای پیامبر در ارسال کتاب است، که انبیاء پیش از او نداشته اند. این پدیده در نظام شناسی ادیان، به خصوص که هنوز هم یهودیت را یک اندیشه ی قومی نژاد پرستانه می شناسیم که نه در کار اصلاح انسان، بل در اندیشه ی به خدمت گرفتن دیگران، در جهت منافع یک قوم، بدون رعایت کم ترین آموزه های الهی و حتی مناسبات مصطلح و قانونی در جوامع انسانی عمل می کند، بسیار قابل تامل است. به گمان من اگر دانسته های امروز، درباره ی تاثیرات ضد تمدنی و آزمندانه ی آن قوم خارج شده از مصر، یعنی یهودیان کنونی را، در قضاوت تاریخی در باب ادیان دخالت دهیم، این فرض پذیرفتنی است که ذات باری تعالی با اشراف کامل به ماهیت و نهاد این گروه از مخلوقات خویش، آنان را با اقتداری معین، در مسیر روند طبیعی و سالم و صلح خواه زندگی آدمیان قرار داد تا با اخلال در تلاش موجه انسان، پروسه ی اصلاح و تربیت آدمیان، در جریان مبارزه ی دائم با این گروه نژاد پرست و توطئه گر کامل شود، که پیوسته موفقیت دیگران را شکست خود پنداشته اند و علیه مجامعی عمل کرده اند که بیرون از حیطه ی اقتدار آنان به مراتبی از رشد می رسیده اند!
«و ما بنی اسراییل را از فرعون زیاده خواه و از عذابی خوار کننده رهانیدیم. و آگاهانه بر جهانیان برتری دادیم و نشانه هایی که ابزار آزمایش آنان بود». (دخان، ۳۰ تا ۳۳)
اینک نیز تکرار همان داستان کهن را می شنویم: زمانی که می کوشم فصل کوتاهی از ماهیت رفتارهای یهودیان در شرق میانه ی کهن و اکنون را باز گویم، که به سعی دروغ پردازانه و جاعلانه ی یهود دگرگونه جلوه گرفته است، همان توطئه گری معهود یهود، با کثیف ترین ابزارها و از جمله افزودن دیوانه وار و مکرر بر حجم دروغ سازی های پیشین، از همان تریبون های رسوا شده، و با به خدمت گرفتن تمام عوامل نقاب دار و بی نقاب خود، از رواج و مداقه دراین سخنان ممانعت می کند! تا جایی که در زمان ما، هر انسان صاحب فرهنگ و تجربه آموخته از روند تمدن، نیک دریافته است که راه صلاح بشر و بازگشت به مدنیت ادیان، پرهیز از یهودیان و نفی روش های متعارف آن ها در عرصه های سیاست و فرهنگ و اقتصاد است، تجربه ای که برای بی بنیان نشان دادن، بر آن مارک «یهود ستیزی متعصابانه» می زنند. آنان هم که می کوشند یهودیت و صهیونیسم را دو مفهوم جدا از هم بدانند از یاد می برند که صهیونیسم یک ظهور جدید و بی پرده پوشی در اعمال همان اعمال کثیفی است که یهودیان در زمان های مختلف، به گونه های متفاوت، و در مراحلی حتی به صورت مظلومین زمین، از کهن ترین زمان، نسبت به تمدن انسان، انجام داده اند و رفتار صهیونیستی از اجزاء و جلوه های یهودیت دور شده از تورات نخستین و پیوسته به تلمود، یعنی یهودیت موجود است.
«در آن کتاب به بنی اسرائیل خبر دادیم که از سر بزرگ انگاری و سرکشی، دو بار در زمین فسادی عظیم خواهید کرد. در وعده ی نخست، گروهی از بندگان نیرومند خویش را، علیه شما برانگیختم تا حتی درون خانه های تان رخنه کنند و وعده ی ما عملی شد. سپس آنان را عقب راندید و شما را به ازدیاد مال و فرزند مدد کردیم و بر نفرات شما افزودیم. نیکی و بدی به خود شما بر می گردد و چون نوبت دوم فرا رسید، کسانی را بر سرتان فرستادیم که چون بار اول به عبادتگاه های تان درآیند و هرچه را می یابند معدوم کنند». (اسراء، ۴ تا ۷)
چه قدر این تصاویر با آن حوادثی تطبیق می کند که در دو بار حمله ی بزرگ آشوریان و بابلیان به اورشلیم و تخریب معابد سلیمان، به تایید تورات و تصدیق تاریخ، گذشته است. آن چه را مورخ از این آیات برداشت می کند کلیدی است در علت یابی هجوم تجمع های بزرگ بین النهرین، به یهودیان، که تاکنون سبب آن ناشناخته بود. چنان که این آیات گواهی می دهد، فساد یهودیان در زمین موجب اقدام به آن نزاع مکرری بوده است که مردم بین النهرین اجبارا و برای رفع فساد یهودیان انجام داده اند. آن چه را تاریخ از این نزاع ها مجسم می کند نشان می دهد که همسایگان اورشلیم، تنها راه توقف اعمال مفسدانه ی یهودیان در منطقه را تصرف و تخریب اورشلیم و تبعید عمومی مردم آن به دورترین نقطه، تا اعماق افغانستان دیده اند. این همان فسادی است که مکررا یهودیان در زمین به راه انداخته اند و می اندازند که نابود سازی افتخارات دیرینه و مانده های ارزشمند تاریخی مردم مسلمان عراق و نسل کشی و حرمت شکنی انسان در فلسطین و افغانستان و عراق، در زمره ی آشکارترین آن هاست. مورخ معتقد است که برپایی تمام نزاع های زمین، از تجاوزات منجر به نزاع در بین النهرین و از قتل عام پوریم تا نابودی یونان و کشتار سرخ پوستان آمریکای شمالی و جنوبی و آن حوادث خونین و غیر انسانی که در دو جنگ بین المللی و بزرگ اول و دوم گذشت و نیز هزاران آسیب دیگری که بر بدنه ی تمدن آدمی، در ۴۰۰ سال گذشته، به صورت هجوم خون خوارانه و غارتگرانه ی پول و پلیدی، بر آسیا و آفریقا و آمریکا وارد شده، با دخالت واضحی از توطئه گری های یهود و اثر انگشتی از آنان، قابل رد یابی روشن و بی معارض است.
«ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی بر ایشان فرستادیم. هر پیامبری که با هواهای نفسانی آن ها همراه نمی شد، یا تکذیب می کردند و یا می کشتند». (مائده، ۷۰)
خداوند قومی را در برابر انسان قرار داده است که با پیامبر و کتاب هم اصلاح نشد، از میان شان مومنی یکتا پرست برنخاست، آدمی جز زیان از آنان ندید، تا به امروز که راه برون رفت از مصائب رمین، پرهیز از تشابه به آن هاست. آیا چنین قومی را، که بر موسای پیامبر نیز، که پیش چشم شان راه نیل را به مدد الهی بر آنان گشود، وفادار نماندند و در همان آغاز ورود به سینا، به پرستش گوساله بازگشتند، و خداوند تصریح دارد که پیامبر کشی و سرکشی دائم کرده اند، می توان پیشاپیش و در زمانی که در مصر و زیر تسلط و ستم فرعون بوده اند، یکتا پرست و پیرو خدای واحد دانست؟