تحلیلی از اوضاع زمان عشقری و برداشت شاعر از آن
بالزاک (١٨٥٠ - ۱۷۹۹م) رمان نویس بلند آوازه فرانسه عقیده دارد که:
"آدمی محصول اجتماع و محیط طبیعی خویشتن است." هرگاه این طرح عالمانه را ملاک شناخت ارزشهای انسانی قرار دهیم این نتیجه بدست می که بدون تحلیل اوضاع اجتماعی یک شاعر نحوۀ اندیشه او را بصورت اساسی و درست درک کرده نمیتوانیم. زیرا یک شاعر در اصل مسؤل تجارب و اندوخته های اجتماعی خویش است او باید در شبانه ترین اعصار تاریخ اوضاع زمان خود را داهیانه و نقادانه ارزیابی کند و برای رفع مسؤلیت تاریخی خود با دقت شاعرانه در شناخت پدیده های مورد نیاز تلاش نماید و در زمینه های مختلف آگاهی گسترده ای را در اختیار خوانندگان قرار دهد. روی این ملحوظ ماهیت یک شاعر بیشتر از همه از برداشت اجتماعی او مایه میگیرد. بنابران شناخت فراورد های ادبی یک سخنور بدون تحلیل اوضاع زمان او ممکن نیست و اگر هم امکان پیدا کند باز هم خام و ناکافی خواهد بود.
انسان از موقف اجتماعی خود متاثر است و در هر مقامی که قرار داشته باشد خود آگاه یا ناخود آگاه تراوشات اندیشه او نتایج آنرا در آیینه محیط انعکاس میدهد همه اندیشمندان جهان بالاخص اساتیذ و تلامیذ مکتب عرفانی ما در آثار گرانقدر خود اوضاع زمان را تبیین هنرمندانه کرده اند که این سنت تا امروز هم به پای خود استوار است در حالیکه میتوان آنرا ناشی از فطرت انسان دانست. اگر در بدوی ترین قبیله که تا هنوز از حالت ابتدای پا بیرون نگذاشته در جود مساله متذکره را بررسی نماییم بدون تردید باین عقیده باور خواهیم کرد که تاثیر انسان بر محیط طبیعی و از محیط طبیعی بر انسان مستقیماً باهم متناسب اند یعنی اگر تلاش انسان نمی بود و اگر انسان در جاده تمدن گام نمی برداشت بدون شک جامعه مرجع نیازمندیها نمی شد. پس به همان پیمانه ای که ما محصول جامعه هستیم جامعه نیز محصول ماست و یکی در سرنوشت دیگر نقش تعیین کننده و در خور اهمیت را داریم روی این منظور شناختن یک فرد هر قدر که موثر هم باشد بدون تحلیل شرایط اجتماعی ممکن نیست. بگفته (براهنی) "انسان هرچه آموخته و کشف کرده و بکار بسته از برکت تجربه کرده است. حتی خود فرم نیز چیزیت تجربی است محتوی که جای خود دارد." (طلا در مس) با در نظر گرفتن تجارب انباشته شده در ذهن ترا وشگر او بدون تردید بایست محیط طبیعی شاعر را در تبیین هنری اش بلافصل دانست و باین حقیقت اذعان کرد. که جهان بینی یک شاعر در رابطه او با محیط زندگی اش محیطی که باید برای او قابل لمس و حسی و عاطفی و فکری شده باشد قابل توجه است. (طلا در مس) لذا کاوش در عمق یک اندیشه مورد مطالعه ارزیابی شرایط اجتماعی او را ایجاب میکند و برداشتی که یک سخنور از محیط طبیعی خود میداشته باشد از لابلای کلامش انعکاس مینماید و یا بعباره دیگر کلام و شیوه سخن او مبین اوضاع اجتماعی اش میباشد که این خصیصه در سرتاسر اشعار صوفی عشقری بوضاحت ملاحظه میشود.
درین شکی نیست که صوفی از لحاظ شاعر بودن یکتا زمیدان خود نیست بلکه زمان او مهد پرورش یک تعداد سخنوران دیگر هم هست که گاه ناگاه در محیط طبیعی خویش خود را به نحوی از انحا معرفی کرده اند اما نحوه بیان و سیاق تحلیل بعضی از آنها تبیین شاعرانه و هنرمندانه از چهار رسالتی که مسؤلیت شاعران را بقول (براهنی) از نسلی به نسل دیگر حمل میکند نمیباشد این چهار رسالت که عبارتند از: رسالت تاریخی و زمانی رسالت جغرافیایی و مکانی رسالت اندیشه اجتماعی و رسالت ادبی در برابر تاریخ ادبیات جهانی و قومی که این جلوه ها در کلام یک عده از گویندگان زمان عشقری که سخنشان بمثابه معرفی از اندیشه شان میباشد انعکاس نمی کند. برخی ازین شعرا که سنگ تو پردازی را به سینه زده و به سنت شکنی در فرم شعر سرزمین ما میبالند روحیه ابتکاری شان نهایت ناچیز است و احیاناً اگر بدون در نظر گرفتن مکتب های ادبی بخواهند در یک مشی ابتکاری گام بردارند، بی تردید نسبت بین فرم و محتوای کلام خود را طوری برهم میزنند که نمیتوان آنرا شعر نامید نمونه های این قبیل اشعار بی شیرازه و درهم ریخته همه روزه از آیینه مطبوعات ما بازتاب میکنند سخنورانیکه مغز و اندیشه شان ترا وشگر چنین اشعار نازل و بی پایه است ناخودآگاه به این نوع ابداعات مباهات مینمایند بی خبر از آنکه سخنانشان یک قلم فاقد رسالت های چارگانه تذکار یافته است زیرا شعر ایشان نه نیروی جذب دارد و نه هم توانایی بیدار کردن احساسات واقعی و صادقانه مردم را و این نقص از آنجا ناشی میشود که پرتوی از احساسات نوع خواهی و فرهنگ پروری به درون سخنورانی در سطح مزبور نتابیده است. ایشان نه فروتن اندونه ژرف اندیش از آنروست که کلام شان نه از پهنا و نه از ژرفا توسعه یافته است.
برخی از این شاعران که روحیه ابتکاری ندارند اما دوست دارند که شاعر معرفی شوند بی خبر از آنکه نحوه بیانشان ممثل روشن و ملاک شناخت عمق اندیشه و مشی هنری شان میباشد تا آنجا که از فحوای اشعار ایشان استنباط میشود باین حقیقت منتج میگردد که عده ازین سخنوران پرادعا همانطوریکه عشق را به عاریت گرفته و بصورت تقلیدی و جعلی در اشعار خود راه داده اند هدفی برای مشی ادبی و هنری خود هم ندارند بنا بران مشکل است که ایشان را در جمله پیام آوران راستین عصر عشقری قلمداد کرد. زیرا شعر ایشان نه بخود شناسی انسان کمک میکند و ایمان را در او تقویت مینماید و نه میل به حقیقت و مبارزه با پستیها را در وجود مردم توسعه میدهد و نه در روح آنها عفت غرور و شهامت را بیدار میسازد و نه هم از جوادی و جوان مردی و ایثار و از خود گذری نسلهای اصیل تاریخی بزعامت را دمردان بزرگی که روى یک هدف خاص الهام گیری از روند فرهنگی در راه وطن و هم نوعان خود گامهای پیروز مندانه ای بجلو برداشتند ذکری به میان می آورد. شعر علاوه آنکه موقعیت ادبی گوینده خود را تثبیت میکند، مبین شخصیت اجتماعی و ارزشهای اخلاقی او نیز میباشد روی این اصل در روند تکامل تاریخی کسانی در ذروه علیای احترام و ارجمندی قرار گرفتهاند که نفی خود را در اثبات دیگران جستجو کرده اند و یا مطابق برنامه مکتب انسانی جوانمردان خراسان همگان را دوست بدار چون بدیگران نیکی کنی خود را از یاد بر شالوده حیات هنری و ادبی خویش را ریختهاند و این پیام جوانمردی را در حیات اجتماعی خویش بر هر پیامی رجحان داده اند از آنرو شعر شان مظهر روشنی از انسان دوستی و نوع پروری بوده و مبین شخصیت بلند و علو مقام شان در جامعه میباشد این چهره ها نه تملق را دوست دارند و نه پیرامون آستان بوسی میگردند. نه استغنا را از دست میدهند و نه دست نیاز بدامن متنفذین احجاف گرمی پیچند شعر شان از هر قید و بست آزاد بوده و بمثابه زبان گویای مردم درد دیده جلوه گر شده است.
ما گفتیم که شعر از تجارب انباشته شده حیات اجتماعی مایه میگیرد اما این تجارب چه نتیجه ای را به بار می آورد. کسانیکه با دید سالم و درک رسالت تاریخی برداشت مثبت از اوضاع اجتماعی خود داشته و در پرتو قریحه و استعداد ادبی قادر به تبیین آن مفاهیم در اشعار خود هستند، مسلماً موقف یک شاعر و سخنور فراموش نشدنی را در جامعه احراز کرده و آثار زوال ناپذیر ایشان بمثابه طلیعه امیدوار کننده و داعیه نوید دهنده تبارز میکند. شعر این چنین گویندهگان در اعماق قلوب نفوذ مینماید و در ژرفای اندیشه ها راه می یابد و جهان بینی ها را عیار میسازد و اغلب بدان سمتی که همه چیز ابدی است مردم را سوق میدهد و مردم را به رسالتشان در برابر زندگی آگه میسازد و همین شاعران مربیان روح زمان خود اند، ایشان در راه تقویه روح تلاش میکنند و میخواهند روح جامعه خود را بسوی کمال رهنمون گردند. این است شعریکه هرگز دست فراموشی به آن نمیرسد و به قول سخنور خراسان از باد و باران و تطاول روزگار گزندی نمی بیند زیرا چنین اشعار از زندگی الهاء گرفته اند و برای عناصر زنده و بیدار اجتماعی پیامی پرحرارت و انگیزنده و سوزنده تلقی میشوند بنا بران در رفع نیازمندی های ادبی جامعه نقشی قاطع و تعیین کننده را دارا می باشند و هر کلامیکه این ماهیت را نداشته باشد شعر گفته نمیشود زیرا شعر در طی قرون و اعصار از زمان ویدا تا امروز پیام نافذ وجهنده برای انسان بوده است و یک شاعر آگاه ناگزیر از قبول چنین محتوای برای شعر خود است و او باید بداند که با نیروی ابداع کننده خود، راه را برای پذیرش جامعه هموار سازد و رسالت خویش را در برابر مردم ایفا نماید. روی این اصل آنچه را که بزندگی مردم پیوند بلافصل نداشته و بر سایر پدیده های ادبی رجحانش روشن نشده باشد تاریخ از حراست آن در اوراق خود عاجز میماند. لذا اگر شاعران دلچسپی به ابدیت کلام خود دارند و ضمناً آرزومنداند که نامشان بحیث یک شاعر فحل و روشن بین در روند تاریخ مخلد گردد. باید محصول اندیشه شان بر وفق زندگی جامعه و مفهوم واقعی حیات پیریزیی گردیده و افق روشنی را جهت نیل به هدف غایی بروی مردم بکشایند اما متأسفانه که عده ای از شعرای ما بجای آنکه پیام آور راستین عصر خود باشند تلاششان همیشه بر این نکته مبذول گردیده که بتوانند خود را مقلد چیره دست سبک هندی و یا پیروی توانای شیوه خراسانی معرفی نمایند در حالیکه هر دو شیوه از سنتهای ادبی محدود شده زمان ما اند زیرا جامعه به شعری نیاز دارد که بیانگر خلاهای زندگی و محرک واقعی اجتماع بسوی هدف باشد. باین معنی که شعر از دیدگاه عصر ما از نظر معنا ارزیابی میشود نه از روی قالب و امروز سخن بر موازین غیر از زمان گذشته استوار است. عناصر آگاه زمان ما در حلقه های ادبی به شعری ارج میگذارند که نیاز زمان از خلال آن باز تاب کند یعنی شاعر بایست مداح فطرت باشد نه پیروی ظهیر و انوری. بنا بران باید شاعر توقع صله از مردم خود داشته باشد نه از خرکان (بقول ناصر خسرو) لذا باید شعر مبین واقعیتهای شرایط و اوضاع اجتماعی باشد تا نتیجه گیری و برداشت گوینده را در پرتو آیده ال گسترده انسانی روشنتر باز گو کرده بتواند و شعر صوفی عشقری همین ماهیت را داراست زیرا از یک طرف موقف عالی گوینده خود را در مدت هشتاد و پنج سال تبیین مینماید و از جانب دیگر پیام روشن و راستین از شرایط و اوضاع زمان شاعر در مدت منذکره است و همین دراکی و آگاهی روشن بینانه و واقعیت نگرانه اوست که هر ادب شناس واقع بین از رجحان دادن موقف ادبی و عرفانی او نسبت به شاعران عصرش ناگزیر میباشد زیرا برداشت عارفانه و شاعرانه صوفی عشقری از شرایط زمانش این موهبت بزرگ و مقام شامخ را نسبت به هر سخنور دیگر به او ارزانی داشته است سخن صوفی عشقرى تنها مظهر شخصیت او نیست بلکه شاهد راستین از چگونگی عصر و زمان او نیز میباشد عصریکه بستر زایش و گهواره پرورش اندیشه یی این گوینده روشن بین وبلند نظر است سخنور ما در خلال اشعار خود ماهیت زمانی را بازگو میکند که در شرایط آن همه فراوردهای هنری و ادبی خویش را پیریزی کرده است. سخن او طنین نیرومند اما طنز آمیزیست که در شناخت شرایط اجتماعی شاعر عناصر آگاه و کاوش گر را به ژرفنگری بیشتر و امیدارد از آنرو ملا کی بهتر برای شناخت ارزشهای زمان شاعر از سخن او نمیتوان سراغ کرد.
چون وسعت اندیشه شاعر در برداشت آگاهانه زمان او نهایت زیاد است بدین لحاظ بررسی و تحلیل آن وقت زیاد را توام با پشت کار و حوصله فراخ ایجاب مکند از آنجائیکه صوفی عشقری به معنای واقعی این کلمه شاعر است لذا منبع الهام شعرى او نیز مردم او میباشد او از مردم آموخته است و ضمناً آموزش خود را در اشعار آبدار خویش به کمک قریحه بیدار و اسلوب ستوده انعکاس داده است. زیرا او نه لفاظ است و نه هم مقلد ، بلکه مضامین بکر را در قالبهای زیبا طوری ریخته است که استادی و چیره دستی اش را به همگان ثابت میسازد بنابران سخت دشوار خواهد بود که ما بتوانیم کلیه پهلوهای اشعار اجتماعی او را که مبین شرایط و اوضاع زمانش است کاوش نمائیم.