36

جایزهٔ صلح نوبل: چگونه از دست ما ربوده شد؟

از کتاب: نیلگون کمان
06 October 2023

در اهدای جایزهٔ صلح نوبل خدمات و زحمات یک نامزد بسیار ارزش دارند تا دیده شود که چرا  یک نامزد خاص شایستهٔ چنین امتیاز جهانی بوده میتواند. ولی بیشتر از شایستگئ یک نامزد، مؤثریت این افتخار جهانی برای یک داعیهٔ خاص تا چه حد در حل یک معضل یا بحران سیاسی مؤثر بوده میتواند تا با استفاده از اهمیت جایزهٔ صلح با جلب توجه جهانیان به صورت نقطهٔ فشار بالای نقض کنندگان حقوق بشر آن تکلیف  یا کاملاً حل شود یا اقلاً از شدت آن کاسته شود. تا به این ترتیب جایزهٔ صلح خود وسیلهٔ گرایش از بحران جنگ به فضای صلح گردد.


به طور مثال جایزهٔ صلح نوبل در سال ۲۰۰۶ به یک بانک بنگله دیش داده شد تا خدمات آن در رفای عامه تشویق شود، در سال ۲۰۰۷ به یک سازمان حفاظت محیط اهدا شد تا توجه جهانیان را به بحران محیط زیست جلب کنند. در سال ۲۰۰۹ باراک أوباما، در آغاز دورهٔ ریاست جمهوری اش که هیچ دستاوردی برای صلح نداشت، لایق جایزهٔ صلح شناخته شد تا در او انگیزهٔ برای گرایش به طرف صلح در سیاست خارجئ امریکا ایجاد کنند.  در سال ۲۰۱۴ جایزهٔ صلح نوبل را بدون هیچ دستاوردی در راه صلح  به ملاله یوسفزی دادند تا توجهٔ جهانیان را به افراط گرایئ طالبان پاکستانی ضد تعلیم زنان و اطفال، که ملاله خود قربانی آن شده بود، معطوف سازند.


بناً با آنکه شایستگئ شخص نامزد برای این جایزه معیار مطرح است، جایزهٔ صلح نوبل معمولاً برای اهداف بزرگتر اهدا میشود و آن وقایع و بحرانهای اند که در راه صلح مشکل ایجاد می کنند، مانند نقض حقوق مدنی، داعیهٔ سیاسئ مشروع مردم،ِ اعادهٔ حقوق زنان وغیره.


در دو کشور افغانستان و ایران امروزی در سالهای اخیر حقوق مدنئ زنان زیر سلطهٔ استبداد مذهبئ سنی و شیعه پامال می شوند. با این تفاوت که زنان افغانستان بدون شک در مقابل تحریمات، تعزیرات، و نا ملایمتیهای به مراتب بیشتر از زنان ایران امروز و زنان هر کشور دگر دنیا مواجه هستند. زنان افغان علاوه بر کشور خود در شرایط مهاجرت در کشورهای همسایه خصوصاً پاکستان و ایران امروزی بیشتر بار زجر و مشقت و آوراگئ فراوان را می کشند.


در حالیکه زنان افغانستان با این ظلمت پنجه نرم می کردند، اعلان نامزدئ خانم محبوبه سراج برای جایزهٔ صلح نوبل برای صلح خواهان مایهٔ امید شد، ولی برای جنگسالاران مایهٔ تشویش آن هم در شرایطی که آنها از محیط امن و آرام بیرون کشور مردم را در داخل افغانستان به مقاومت علیه طالبان می گماشتند. در واقع کمپاین ضد کاندیدای خانم سراج برای جایزهٔ صلح نوبل در صف و ستون همین مقاومت مسلحانه طرح ریزی شد که بعدهای هواخواهان دگری هم به آنها پیوستند. بدیهی است که اهداف صلح جویان و جنگ جویان کاملاً در تناقض و تقابل باهم قرار می گیرند.


در سالهای اخیر دو خانم افغان برای جایزهٔ صلح نوبل نامزده شده بودند، به هر دلیلی (شاید هم ارتباط سیاسی و شخصئ شان) در مراحل اول ارزیابی از لست حذف شدند. فضای مسموم از هویتسازی و هویتبازی قومی زبانئ افغانستان با غیرپشتون بودن دو کاندید قبلی و پشتون بودن کاندید امسال بیشتر متشنج شد. خصوصاً اینکه امسال احتمال بدست آوردن جایزه صلح از طرف یک زن افغان در صدر امکان قرار گرفت.


به این سبب کاندیدای خانم محبوبه سراج از ابتدا در سیاست کشاکش هویتئ افغانستان درگیر شد. افواهات بر این بود که سیاسیون گمراه به سبب ناکامئ دو کاندید قبلی زنان افغان غیرپشتون نخواستند که یک زن پشتون این افتخار را نصیب شود، آن هم زنی که نواسهٔ امیر عبدالرحمن خان باشد. این زنستیزان نقابدار برای اینکه به غیرت افغانی تظاهر کرده باشند و موضع گیری شان در مقابل یک زن هموطن در جامعهٔ جهانی زن ستیزی پنداشته نشود، ماموریت تخریب و قتل شخصیت خانم سراج را به هواخواهان زن از میان خود سپردند و خود در عقب پرده عملیات را مدیریت کردند. این افواه زمانی به حقیقت پیوست که مخالفین کاندیدای خانم سراج با تأسف همه زنان غیرپشتون بودند.


تبلیغات سؤ و سلسلهٔ اتهامات ناموجه علیه خانم سراج مشغولیت تعدادی زیادی از افغان زنان غیرپشتون در اروپا گردید. چون مخالفین خانم سراج در گفتار و کردار او چیزی نیافتند، در مجالس و مصاحبه های مستقیم مطبوعاتی او را با مهارت در محاصرهٔ صحبتهای تخریشی و فرسایشی در لفاظئ یک «بومبست» لفظی سؤال پیچ میکردند، تا اشتباهات لفظی، لگنت زبان، یا کمبود فصاحت او را «رسانه یی» سازند. از این راه هم به جای نرسیدند، ناچار از تاکتیک اتهام «جرم ارتباطی» یا guilt by association استفاده کرده، خانم سراج را به حمایت و لابیگرئ طالبان متهم ساختند.


از چند تن مخالف خانم سراج خواستم که حرف، عبارت، یا جملهٔ از بیانات خانم سراج را با من در میان بگذارند تا اگر قناعت بخش باشند، من هم به صفت یک مرد فمینیست با آنها بپیوندم. هیچ سندی در مورد ارایه نکردند. معلوم می شود که ادعای لابیگرئ خانم سراج از طالبان بر اثبات (سند) استوار نبود، بلکه بر استنباط (برداشت) بعضیها تعلق می گرفت. پس این ادعا نیست، بلکه یک اتهام است، آن هم در موردی که یا معنئ لابیگر را نمی دانند، یا کاربرد آنرا، یا هردو را.


لابیگری مستلزم انعطاف پذیری است که در آن معاملهٔ دادوگرفت سیاسی مطرح باشد. مگر طالبان با ذهنیت متحجر دورهٔ جاهلیت قبل از اسلام به لابیگر ضرورت دارند؟ آنهای که نه به افکار جهانیان ارزش قایل هستند، نه فتاوئ علمای جهان اسلام را می پذیرند، و نه جز ساخته و بافته ذهن  متحجر خود حتی پروای (آیات صریح قران) خدا را دارند، چه رسد به لابیگری برای رعایت خاطر دگران که به زعم آنها کافر اند. طالبان با گروگان گرفتن یک ملت ۴۰ میلیونی بدون هیچ انعطاف و سازش جامعهٔ جهانی را مجبور می سازند که کمکهای بشری خود را از روی ترحم به ملت اسیر افغانستان ادامه دهند.


خشونت و بدرفتاری طالبان با زنان افغان و وضع تحریمات و تعزیرات در افغانستان تنفر شدید در مقابل طالبان را ایجاد کرده. ولی به سبب کمکهای مرموز مالی و نظامئ امریکا با طالبان از یک طرف، و خستگئ نیم قرن جنگ از طرف دگر، مردم افغانستان برای حل مشکلات شان هر راه را جستجو می کنند، جز راه جنگ را.



خانم سراج هم همین راه را برگزید. او به خاطر پیشبرد امور خانه های امن زنان که مسؤلیت آنها را به دوش داشت، عوض مقاومت رویاروی با طالبان، که در شرایط کنونی ممکن هم نیست، با آنها از راه مدارا، مباحثه، و مصالحه پیش رفت. روشی که تمام موسسات خیریهٔ بین المللی در افغانستان آنرا راه معقول دانسته اند – نه با خاطر تائید طالبان، بلکه به حیث یگانه گزینهٔ که میسر است. این کار خانم سراج به تبر مخالفینش دسته داد و او را به جرم «لابیگر» طالبان متهم کرده «تروریست»، «خواهر طالب»،… خواندند تا این کار را مصداق توجیهٔ حمایت او از طالبان قلمداد کرده جلو اتمام منصفانهٔ پروسهٔ اهدای جایزه نوبل را بگیرند.


موضعگیرئ زنان در برابر خانم سراج به سبب طرفدارئ او از مصالحه و مباحثه (حتی با طالبان) با خصلت صلحگرایئ ذاتی و فطرئ زن در تناقض است. مردانگی را در جنگ و ستیز تعریف میکنند، ولی زن که حیات بخش و پرورندهٔ حیات است باید از موضع مصالحه جانبداری کند، نه از مقاومتهای مسلحانهٔ پی در پی که اژدهای خونخوار آن در نیم قرن گذشته صدها هزار پسر و برادر و پدر و شوهر زن افغان را بلعید و از دختر و مادر، و خواهرش کس نام نبُرد.


با این موضعگیرئ سیاسی دادخواهی حقوق مدنی که محور مبارزهٔ زنان بود ماهیت و مشروعیت  خود را از دست داد و قربانئ تبلیغات سیاسئ ضد طالبان گردید که معمولاً «سرگرمئ» مردها است. به این ترتیب متأسفانه، هم زن ناخودآگاه در خدمت مرد قرار گرفت و هم مبارزهٔ زن حربهٔ سیاست مردها شد. دقیقاً در همین مورد دو سال قبل هوشدار داده بودم. (نهضت زنان را رنگ سیاسی ندهید – منتشر ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ نشریهٔ تاند  https://taand.net/?p=195987)


علیرغم این اتهامات خانم محبوبه سراج در صدر کاندیدان جایزهٔ صلح نوبل قرا گرفت و با گذشت هر هفته احتمال بردن جایزه اش بیشتر میشد و آن هم روی یک دلیل اساسی: اینکه در کشور ناروی با اهدای جایزهٔ صلح نوبل توجهٔ جهانیان دوباره به داعیهٔ مبارزات دادخواهئ زنان افغانستان معطوف شود کمیتهٔ جایزهٔ صلح نوبل طبق معمول به پیشنهاد مؤسسهٔ تحقیقات صلح اوسلو The Peace Research Institute Oslo (PRIO)  وقع زیاد گذاشت و Henrik Urdal رئیس این مؤسسه نامزدی محبوبه سراج و نرگس محمدی را به صفت یک کاندیدای مشترک از دو کشور مختلف پیشنهاد کرد تا امکان بدست آوردن آرای اکثریت برای این نامزدئ مشترک تضمین شود. برازندگی این کاندیدای مشترک سراج-محمدی در مقایسه با کاندیدان دگر از لست نهایی هویدا است:


1. Narges Mohammadi and Mahbouba Seraj

2. Victoria Tauli-Corpuz and Juan Carlos Jintiach

3. International Court of Justice

4. Kyaw Moe Tun and Myanmar‘s Unity Consultative Council

5. Human Rights Data Analysis Group


https://www.prio.org/nobelshortlist/2023

با درک این واقعیت، به دست آوردن اولین جایزهٔ صلح نوبل برای افغانستان به نام محبوبه سراج همراه با نرگس محمدی تضمین شده به نظر می رسید و صرف منتظر مراسم اعلان آن بودند.


قبل ازهفتهٔ اول اکتوبر که قرار بود جایزهٔ صلح نوبل اعلان شود، نام خانم سراج و نرگس محمدی پیوست در لست نهایی در مطبوعات پخش شد. با تأکید و اصرار باید گفت که کاندیدای خانم سراج در رقابت با خانم محمدی نبود که بُردن یکی باختن آن دگری محسوب شود، بلکه هر دوی آنها باهم برنده می شدند. هدف این بود که امیدی برای بهتر شدن وضع مدنی میلیونها زن اسیر استبداد مذهبی در دو طرف مرز ایجاد شود. پس این یک مبارزهٔ مشترک بود و حاصل آن  افتخار مشترک در راه اعادهٔ حقوق مدنی و حرمت به کرامت انسانئ زن در دو کشور همسایه.


صرفنظر از این که بُردن جایزهٔ صلح نوبل از طرف خانم نرگس محمدی با طبع بیگانه پرستی بعضیها سازگار به نظر می رسد و نه بُردن جایزهٔ صلح نوبل از طرف خانم محبوبه سراج به آسیاب تعصب بعضی های آب میریزد، جایزهٔ صلح نوبل را باید به ذات خود گرامی داشت.


ولی به همان اندازه که زنان و مردان ایران امروزی پیوسته و پیهم از کاندیدای نرگس محمدی پشتیبانی و حمایت کردند، برعکس گروه خاص زنان «فعال» افغان در اروپا برای شخصیت کشئ خانم سراج از هیچ کوششی دریغ نکردند. چنین خود ستیزی در تاریخ جوایز نوبل سابقه نداشت که مردم یک کشور کاندید کشور خود را اینقدر تخریب کنند: یک عریضهٔ عنوانئ کمیته جایزهٔ صلح نوبل برای جمع آورئ إمضأ از سویدن زیر عنوان «خطرات ناشی از کاندیدای محبوبه سراج» پخش شد که بی سوادی و سطح پائین إمضا کنندگان محدود آن از تبصره های مزخرف و اتهامات مضحک آنها پیدا است. اقلاً دو نامه از طرف یک ائتلاف پنج سازمان زنان افغانستان که هویت اصلی یا جعلی آنها هنوز آشکار نشده مبنی بر مخالفت شان با نامزدئ خانم سراج برای جایزهٔ صلح نوبل به کمیته جوایز نوبل فرستاده شد. در آخرین روز اعلان جایزه  بیش از دو صد ایمیل پیهم به شکل یک حملهٔ سایبرنتی  به کمیتهٔ جوایز صلح نوبل فرستاده شد که حاکی از جنجال برانگیز شدن مسأله بود.


«وقتی شما کشور خود را لایق این افتخار نمی دانید، ما را درگیر تعصبات نژادئ خود نسازید.»


مسؤلین کمیتهٔ جایزهٔ نوبل برای جلوگیری از آشوب در آخرین دقایق نام خانم محبوبه سراج را از جایزهٔ مشترک حذف کردند و جایزه صرف به خانم نرگس محمدی تعلق گرفت.


کاندیدای خانم سراج در رقابت با خانم محمدی نبود. اینجا مسأله برنده و بازندهٔ جایزه مطرح نبود، زیرا هردو زن برنده تلقی می شدند و رسانه ها هم با آن به طور یک عمل انجام شده عمل می کردند. ولی در اثر زحمات خستگی ناپذیر شباروزی زنان افغان در خارج از کشور نام زن افغان که در واقع جایزهٔ صلح نوبل را به دست آورده بود، حذف شد. به این ترتیب زنستیزئ زن در مقابل زن از زنستیزئ مرد در مقابل زن سبقت جست و جایزه را به دست آورد.


قربانئ این شعبده بازئ متعصبین مردم افغانستان اند که طراحان این کمپاین با موضعگیری مترادف شان با خود منکران «من افغان نیستم»، افغان نبودن خود را ثابت ساختند. تا کنون زنانِ هیچ کشورِ جهان به منظور جلوگیرئ هموطن شان از گرفتن جایزهٔ نوبل این قدر زحمت نکشیده بودند. بیشتر از همه بازنده این بازی زنان افغانستان هستند که در جنگهای نیم قرن گذشته قیمت گرانی پرداختند. مردم افغانستان مثل جوامع متمدن دگر میدانند که مشکلات خود را باید از راه صلح حل کنند، نه از راه جنگ. زنان افغانستان با خون جگر گوشه های خود پیوسته قیمت جنگ را پرداخته اند و حال قیمت صلح و جایزهٔ صلح را هم می پردازند.


در نبود جهانبینئ گسترده سیاست مداران مردسالار افغان، هردو طرف بحران سیاسی زنها را برای اهداف سیاسئ خود استعمال می کنند. طالبان زنها را زیر نقابهای سیاه به تظاهرات مصنوعی به راه می اندازند و مخالفین طالبان زنها را در جهان غرب وسیلهٔ زن ستیزی و تعصبات قومی/زبانئ بر علیه زن می گمارند.


جایزهٔ صلح نوبل میتوانست برای تمام افغانستان یک افتخار بزرگ باشد. مهمتر از آن افتخار جایزهٔ نوبل از طرف یک زن افغان میتوانست برای طالبان، که به هر در و دیوار مجامع بین المللی می کوبند، قویترین نقطه فشار باشد، که در اثر چنین فشار اختناق و ظلمت آنها بر مردان و زنان کشور اگر کاملاً برطرف نمی شد، اقلاً از شدت آن کاسته می شد. حال که خود ریشه خود را به تیشه زدند، بدیهی است که دگران هم ما را زیر سیطرهٔ مردسالاری و استبداد دینی فراموش خواهند کرد. زنان افغان که نباید سیهٔ سر پنداشته میشدند، حال در اثر دسیسهٔ مرموز سیه رویان متعصب، سیه روز و سیه بخت هم شدند. مگر از بیگانه ها توقع داشته باشیم که در غم ما اشک بریزند؟