113

دوبیتی های بیادِ کابل !

از کتاب: مطالب معلوماتی ، دوبیتی

 هر گه ز آشیانه ی خود یاد می کنم

نفرین به خانواده ی صیاد می کنم

عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت...

تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت

شاعر ...

الله ای کابل ناز دانه ی من

چرا آتش زدی در لانه ی من

کشیدم سال ها بار غمت را

چرا از من گرفتی خانه ی من

شاعر ...

دوبیتی های جناب"امین آریبال"همیشه زینت بخش صفحه"کابل شهر رویاهای ویران" است.

چه زیبا از کابل و محلات زیبایش یاد کرده:

به شهرنو دل خود شاد کردم

فدای کابل آباد کردم

الهی دشمنت برباد کابل

چسان بر یاد تو، بیداد کردم

+ + +

به شهرنو دل من، من گریزان

من و دریا و غربت باد و باران

الهی کن نصیبم تا ببینم

به کافی چاریکاری جمله یاران

+ + +

گذرگاه رفته بودم شامگاهی

لب دریا نظر کردم نگاهی

ندیدیم شوکت تو باغ بابر

یکی من مانده و دیدار ماهی

+ + +

کف پایم کنار جاده مانده

نگاهم از نظر افتاده مانده

به چوک دِه بوری از جنگ هایش

دو سه تا چوب های خاده مانده

یاد وطن، شهر، کوچه، پسکوچه و بازار هایش در خاطره ها جاویدانی ست.