دوبیتی های بیادِ کابل !
هر گه ز آشیانه ی خود یاد می کنم
نفرین به خانواده ی صیاد می کنم
عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت...
تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت
شاعر ...
الله ای کابل ناز دانه ی من
چرا آتش زدی در لانه ی من
کشیدم سال ها بار غمت را
چرا از من گرفتی خانه ی من
شاعر ...
دوبیتی های جناب"امین آریبال"همیشه زینت بخش صفحه"کابل شهر رویاهای ویران" است.
چه زیبا از کابل و محلات زیبایش یاد کرده:
به شهرنو دل خود شاد کردم
فدای کابل آباد کردم
الهی دشمنت برباد کابل
چسان بر یاد تو، بیداد کردم
+ + +
به شهرنو دل من، من گریزان
من و دریا و غربت باد و باران
الهی کن نصیبم تا ببینم
به کافی چاریکاری جمله یاران
+ + +
گذرگاه رفته بودم شامگاهی
لب دریا نظر کردم نگاهی
ندیدیم شوکت تو باغ بابر
یکی من مانده و دیدار ماهی
+ + +
کف پایم کنار جاده مانده
نگاهم از نظر افتاده مانده
به چوک دِه بوری از جنگ هایش
دو سه تا چوب های خاده مانده
یاد وطن، شهر، کوچه، پسکوچه و بازار هایش در خاطره ها جاویدانی ست.