روزگارم سیاه و تاریک است
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
روزگارم سیاه و تاریک است
صبح عمرم بشام نزدیک است
مرگ اخر بدست یار بود
غیر برکشتم به تحریک است
مکن ایدوست آشنائی بکس
مثل مو آشنائی باریک است
پوش هر جامه خوشنمود بود
بتو ایجامه زیب تبریک است
نالهای دل حزین من
خوشنوا تر ز شاز موزیک است
گوتو حیران هستی آئینه ساز
عشقبازی نه کار تخنیک است
گرندید نشانی می گویم
دلبرم سروقامت شیک است
چپ مبین عشقری بسوی بتان
حیدری پهرۀ ترافیک است