بابه عبدالله جلالی
ملک سليمان اظهار داشت که تقريبا در حدود سی سال قبل زيارت جناب بابه عبد الله جلالی را که هم اکنون در بين جاده عمومی بی مهرو ـ ميدان هوايی خواجه رواش قرار دارد از زبان پدرم اينطور شنيده ام :
ساليان قبل دو تاجر کابل برای تجارت به هندوستان رفته بودند. پس از مدتی آنان با يک پير روحانی که اخلاصمندان زيادی داشت معرفت حاصل کردند. روزی اين مرد روحانی ازين تاجران پرسيد که آيا در شهر کابل نيز روحانيون بلند پايه ای وجود دارند يا خير ؟ آنها گفتند که بلی در افغانستان اوليای کرام زياد هستند که يکی از آنان بنام پاچا صاحب پای منار ياد می شود که در کابل و منطقه مشهور است.
گويند که پير روحانی زهری را در يک بوتل انداخت و به دست يک تن از مريدان خود داد تا اين زهر رانزد پاچا صاحب پای منار ببرد و از او بخواهد که برای نشان دادن و ثبوت درجه روحانيت خويش بايد اين زهر را بنوشد. ودر نامه ای برايش نوشت که اگر اين زهر را نوشيدی من با تمام مريدانم به شما تسليم می شوم. قاصد از هندوستان به کابل رسيد و بسمت پای منار در حرکت شد. برسر راهش خواست تا دمی در بازار بی بی مهرو استراحت نمايد. در بازار بی بی مهرو نزد پيرمرد بادرنگ فروشی نشست و به وی گفت که در نظر دارد تا نزد پير بزرگواری برود تا مگر بتواند او را کمک نمايد. مرد بادرنگ فروش گفت :
ای مسافر بيا بنشين آن مردی را که تو می خواهی ساعتی قبل برايم الهام بخشيد تا به کمک تو بشتابم و مشکل تو را حل نمایم تا به نزد وی سرگردان نشوی. مسافر هندی خوشحال شد و گفت که پيرم بوتل زهری را فرستاده تا پاچا صاحب پای منار برای اثبات کرامات خود آنرا بايد بنوشد. بادرنگ فروش گفت :
بوتل را بمن بدهيد. مسافر بوتل را به بادرنگ فروش داد و بادرنگ فروش زهر را گرفته نوش جان کرد و بوتل را به مسافر داده گفت : برو به پيرت بگو که عبدالله ديوانه يکی از مريدان پاچا صاحب مشکل من را حل کرد و ضرورتی به رفتن نزد پاچا صاحب پای منار نشد. مسافر هندی بمقام پاچا صاحب پای منار رفت و ادای احترام کرد. چندی بعد پيرهندی نيز بدربار پاچا صاحب پای منار آمد و درجمله ارادتمندان وی قرار گرفت.
پس از وفات پاچا صاحب تا آخرين دقايق زندگی مدت ۱۵ سال را درمقبره وی سپری کرد. گفته ميشود که در زمان جنگ افغان و انگليس ، بادرنگ فروش( بابه عبدالله جان جلالی) در اثر اصابت مرمی شهيد شد و در محل شهادتش در بازار بی بی مهرو در کنار سرک بخاک سپرده شد.