113

خواجه عبدالله انصاری

از کتاب: شرح حال افغانان

بر اساس برخی روایات نسب خواجه عبدالله انصاری به یکی از صحابه پیامبر اسلام می‌رسد: شیخ‌‌الاسلام امام ابو اسماعیل عبدالله‌بن ابی منصور محمدبن ابی معاذ علی بن محمد بن احمد بن علی بن جعفر بن منصور بن الخرزجی الانصاری الهروی.

خواجه عبدالله انصاریپدر خواجه عبدالله انصاری در زمان خلیفه سوم حضرت عثمان (ع) به خراسان آمد و در هرات ساکن شد. مادر او اهل بلخ بود. دوم شعبان سال ۳۹۷هجری قمری در شهر هرات به دنیا آمد. وفاتش در ذی‌الحجه ۴۸۱هجری قمری نیز در هرات بود و در همان‌ جا به خاک سپرده شد. مدت عمر شریفش ۸۳ سال بوده است. صاحب نفحات‌ الانس مولد خواجه صاحب را در سال ۳۷۶ ذکر کرده.


خواجه عبدالله انصاری از جمله علما و محدثین و از اکابر صوفیه و عرفا است مذهبش حنبلی و مایل به تجسیم و تشبیه و در عقیده خود نهایت رسوخ و تعصب بوده است.


خواجه از بزرگان مشایخ و علمای راسخ بوده و به خدمت شیخ ابوالحسن خرقانی اخلاص و ارادت داشته خود در مقالات گوید: عبدالله مردی بود بیابانی می‌ رفت به طلب آب زنده گانی ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی چندان کشید آب زنده گانی که نه عبدالله ماند نه خرقانی.


خواجه عبدالله انصاریکتاب منازل السایرین منسوب به آن جناب است و ایضاً کتاب انوارالتحقیق که شامل مناجات و مقالات و نصایح اوست. منازل السایرین سخنان صواب بی‌حساب دارد و این کلمات از آن کتاب هست.


الهی دو آهن از یک جایگاه، یکی نعل ستور و یکی آیینه شاهی چون آتش فراق داشتی آتش دوزخ چرا افراشتی.

الهی پنداشتم که تو را شناختم، اکنون پنداشت خود را به آب انداختم.

الهی عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم.


منازل السایرین در جزالت الفاظ و رعایت معانی و گنجایش مطالب و مسائل در عبارات مشهور است.


خواجه از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشته و شعر عربی و فارسی نیکو می‌سروده و به هر دو زبان عربی و فارسی مسلط بوده است، در بعضی اشعارش انصاری و در برخی پیر هرات تخلص فرموده است.


شیخ‌ الاسلام که در کشور ما افغانستان به خواجه عبدالله انصاری هروی معروف است اشعار و رباعیات بسیار شیرین به زبان فارسی دارد و هموست صاحب مناجات ملیح معروف و هموست که کتاب طبقات الصوفیه را در مجالس وعظ و تذکیر املا نموده و بعضی تراجم دیگر از خود بر آن افزوده و یکی از مریدان وی آن امالی را به زبان شیرین هراتی قدیم جمع کرده است.


پس ‌از آن در قرن نهم هجری مولانا عبدالرحمان جامی آن امالی را از زبان هراتی به عبارت فارسی معمول در آورده و کتاب نفحات الانس معروف را ساخته است، شیخ را به عربی و فارسی تصانیف بسیار بوده است. آنچه بالفعل موجود است یکی ذم‌الکلام که به عربی است و در موزیم بریتانیا موجود هست و دیگری منازل السایرین الی اسحق المبین که آن نیز به عربی و نسخ متعدده از آن در کتابخانه ‌های اروپا موجود است.


دیگر رساله مناجات معروف که به زبان فارسی است و رساله زادالعارفین که آن نیز به زبان فارسی و در موزیم بریتانیا هست و کتاب اسرار که آن نیز به فارسی و منتخباتی از آن باقی‌ست.


مطلب دیگر که قابل تذکر است اینکه بسیاری از رباعیات که به عمر خیام منسوب است از خود او نیست بلکه از اساتید دیگر از قبیل خواجه عبدالله انصاری، سلطان ابوسعید ابوالخیر، خواجه حافظ و دیگران هست.


نمونه‌ی کلام:

در کودکی پستی در جوانی مستی در پیری سستی پس کی خدا پرستی. اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر دریا روی خسی باشی، دلی به دست آور تا کسی باشی. الاهی هر که را عقل دادی چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی چه دادی؟ الاهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است. الاهی اگر گویی بنده من، از آسمان می‌گذرد خنده من.


و این رباعی خواجه خیلی عبرت‌انگیز است:


عیب است بزرگ برکشیدن خود را

از جمله خلق برگزیدن خود را


از مردمک دیده بباید آموخت

دیدن همه‌ کس را و ندیدن خود را


الاهی یکتای بی ‌همتایی و قیوم توانایی، بر همه ‌چیز دانایی و بینائیی و بی ‌عیب مصفایی و از شریک مبرایی، مسند نشین استغنایی، چشمه الوهیت به تو زیبد ملک خدایی.

الاهی بهشت بی تو جای شادی نیست و جز از دوستی تو روی آزادی نیست.

الاهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود و قناعتی ده که چشم امید ما جز به روی تو باز نشود.

الاهی دستم گیر که دست ‌آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.

الاهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم.

الاهی تو بساز کار من و منگر به کردار من!

الاهی تو بساز که دیگران ندانند و تو بنواز که دیگران نتوانند.

الاهی دلی ده که طاعت افزون کند و توفیق طاعتی که به بهشت رهنمون کند.

الاهی دلی ده که در آن آتش هوی نبود و سینه ‌ای ده که در آن رزق و ریا نبود.

الاهی دیده ‌ای ده که جز ربوبیت تو نبیند و دلی ده که داغ عبودیت تو گزیند و نفسی که حلقه عبودیت تو در گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند.

الاهی یافت تو آرزوی ما است و دریافت تو نه به قوت بازوی ما است. آن را که خواندی واسطه ‌ای در میان نبود و آن را که راندی هیچ گناهی نکرده بود.

الاهی آنچه تو کشتی آب ده و آنچه عبدالله را کشت بر آب ده!