چرا فردوسی دقیقی بلخی را بر نمی تابد
فردوسی طوسی یکی از چکادهای استوار شعر پارسی دری است. حماسه سرای بزرگی که با شعر خویش چنان کاخی را برفراشت که هرگز از باد و باران گزند نخواهد یافت.
تا اکنون هیچ یک از رهروان راهش را این توانایی نبوده است که به این قلۀ بزرگ دست یابد و به استواری و صلابت کلامش سخن زند. شاهنامۀ او حماسه یی است بزرگ و بی همال که تا زمان بر جای است و زبان برجای است، همچنان بر جای خواهد ماند. او شاعر خرد، اندیشه، آزادی و سر افرازی است و قهرمانانش الگوهای دلخواه همۀ مایند. فردوسی را نبایست منادی جنگ خواند که مردی است صلح خواه و مردم جوی که همواره سخن از فرهنگ بر زبان دارد و هنر را از گهر برتر می شمارد.
در میان خاورشناسان، تنها ادوارد براون را دیده ام که به شعر فردوسی بی مهری نشان می دهد و نقدی هم که بر شاهنامه نگاشته است، نقدی است نادرست و ناصافانه. او می نویسد: "نقادان شرقی و غربی، تقریبا به اتفاق، این منظومۀ بزرگ را دارای ارزش ادبی بسیار می دانند؛ اما من با شرمندگی فراوان اقرار می کنم که هرگز نتوانسته ام که با آنان در این ستایش پر شور و شوق همآواز باشم. به عقیدۀ من شاهنامه را نمی توان حتی یک لحظه با معلقات عربی برابر و همسنگ دانست و با این که این کتاب در سراسر جهان اسلامی نمونۀ اصلی و سرمشق کامل منظومه های حماسی بوده است، در نظر من به هیچ روی از لحاظ زیبایی، ذوق و احساس هنری و لطف مضمون به بیان، به پای بهترین اشعار کمی، عشقی و غنایی فارسی نمی رسد". (1)
شاهنامۀ فردوسی در تاریخ ادبیات ما نخستین کتاب نیست که در حوزۀ ادبیات حماسی پدید آمده باشد. ما شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی رامی شناسیم که به شرح تاریخ و افسانه های قدیم پرداخته است. شاهنامۀ ابوعلی محمد ابن احمد بلخی را می شناسیم و شاهنامۀ منثور ابومنصور معمری را که فردوسی از این کتاب بهرۀ فراوان برده است. اما "دقیقی نامه" یا گشتاسپ نامه کتابی است که دقیقی بلخی مقتول367 تا 369 آن را سروده است و فردوسی آن بیت ها را درشاهنامه خود آورده است. شمار بیت هایی را که دقیقی سروده است و فردوسی در شاهنامه اش آورده، سه هزار تا بیست هزار گفته اند. اما فردوسی در خوابی که دقیقی را دیده است از قول او سروده های دقیقی را هزار بیت می داند.
دقیقی دومین کسی است که دست به نوشتن شاهنامۀ منظوم در ادبیات ما زده است. نخستین حماسۀ منظوم پارسی دری، همان شاهنامۀ مسعودی مروزی است که جز سه بیت از آن چیزی بر جای نمانده است. از آن سه بیت پیداست که منظومه یی بوده است تهی از توصیف و تصویر و زیبایی های صوری، با بیانی خشن و حرفی که هرگز نمی توان آن را با گشتاسپ نامه مقایسه کرد.
دقیقی درمیانۀ نیمه نخست سدۀ چهارم می زیسته است و آن گونه که فردوسی روایت می کند، به دست غلامی کشته شد:
یکایک از او بخت برگشته بود
به دست یکی بنده بر کشته شد
سبب کشته شدنش را نمی دانیم و آنچه فردوسی در این باب می گوید هم، روایتی است متناقض. از سویی ادعا می کند که در جوانی با خوی بدی یار بوده است ولی در مصراع دوم همان بیت می گوید همیشه با بدی در پیکار بوده است و اگر کسی بد باشد چگونه ممکن است با بد به پیکار باشد؟ از فردوسی می شنویم:
جوانیش را خوی بد یار بود
ابابد همیشه به پیکاربود
بر اوتاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بریکی ترگ
بدان خوی بد جان شیرین بداد
نبود از جهان دلش یک لحظه شاد
اسباب مرگش هرچه بوده باشد، این نکته مسلم است که او در جوانی کشته شده است و در همان روز گارجوانی، خوش و نیکو شعر می گفته است و این قولی است که جملگی بر آنند. در کتاب "لباب الاباب" که نخستین تذکرۀ زبان پارسی است آمده است:
"شعر دقیقی از کار دَق و تار دِق دقیق تر است و او را به سبب دقت معانی و رقت الفاظ دقیقی گفتندی" (2)
در چیرگی دقیقی به آیین شعر همین بس، هنگامی که خواجه عمید اسعد می خواهد فرخی را به ابوالمظفر چغانی شناسا کند، در وصف وی می گوید: "ای خداوند ترا شاعری آورده ام که تادقیقی روی در نقاب خاک کشیده است، کس مثل او ندیده است". (3) از این جمله پیداست که در آن روزگار، دقیقی را سخنور بزرگی می دانسته اند.
فردوسی هم که بر بنای همان گشتاسپ نامه کارش را می آغازد، نمی تواند فصاحت، سخن گفتن خوب و طبع روان دقیقی را در شاعری نادیده بگیرد و صفات او را چنین بر می شمرد:
جوانی بیامد گشاده زبان
سخن گفتن خوب و طبع روان
به نظم آرم این نامه را گفت من
از و شادمان شد دل انجمن
نگارندگان تاریخ ادبیات و نقد نویسان شرقی و غربی، یکسره دقیقی را ستوده اند و او را از فحول سخنوران روزگار سامانیان شمرده اند. در فرهنگ فارسی دکتر محمد معین می خوانیم: "دقیقی در انواع محتلف شعر و قدرتی که در همۀ ابواب نشان داده، دلیل آشکاری است بر فصاحت کلام و روانی طبع و قوت بیان و ذهن او".(4)
ذبیح الله صفا او را چنین می شناسد: "استاد ابو منصورمحمد ابن احمد دقیقی از فحول شعرای عهد سامانی و دومین شاعر است که به نظم شاهنامه قیام کرد"(5)
محمد دبیر سیاقی می نگارد: "او از سرایندگان بلند پایۀ زبان فارسی است. قدرت طبع و کلام نیک در هم ابفته دارد. در غزلسرایی لطیف و در ستایندگی قوی و در مضمون آوری نو آور و تازه گوی است و دلگیری و روانی را در قول و غزل خویش از یاد نبرده است".
اما فردوسی که شعر و سخن گفتن دقیقی را می ستاید، ناگهان شعر او را با شعر خویشتن می سنجد و به گونۀ دیگری در حق دقیقی داوری می کند:
چو افتاد این نامه در دست من
به ماهی گراینده شد شست من
نگه کردم این نظم، سست آمدم
بسی بیت نا تندرست آمدم
من این را نوشتم که تا شهریار
بداند ســــــــــخن گفتن نابکار
دو گوهر برین با دو گوهر فروش
کنون شاه دارد بگفتار گوش
سخن چون بدین گونه بایدت گفت
مگوی و مکن رنج با طبع جفت
چو بند روان بینی و رنج تن
به کانی که گوهر نیابی مکن
چو طبعی نداری چو آب روان
مبر دست ز ی نامۀ خسروان
دهان گر بماندزخوردن تهی
ازآن به که ناساز خوانی، نهی
نقد فردوسی از دقیقی چنین فشرده می شود:
ـ از وی جز این گشتاسپ نامه چیزی بر جای نمانده است؛ آن هم سخن های نابکار است.
ـ نظم او سست است یعنی که ضعف تألیف دارد.
ـ سخن را نباید بدین گونه گفت و طبع خویش را با رنج همراه ساخت.
ـ اگر صاحب طبع چون آب روان نیستی، دست به نوشتن نامۀ شهریاران مزن.
ـ از این که سفرۀ ناسازی را بگسترانی، خوبتر آن است که دهان از خوردن تهی بداری.
من نقد فردوسی را بر دقیقی، نقدی می شمارم ذوقی و آمیخته با تناقض. وقتی که او طبع دقیقی را روان می خواند، چرا بار دیگربر طبع او می شورد؟ وقتی که گشاده زبانش می داند و سخن گفتنش را خوب می پندارد، پس چرا خطاب به وی می گوید: "که اگر سخن بدین گونه می گویی هرگز مگوی و طبع خویش رابا رنج جفت مساز". مگر او خود نگفته است که "به مدح افسر تاجداران بدی"؟
از سوی دیگر، اگر سخن دقیقی سست است و ضعف تألیف دارد، اگر کلامش نادرست است و آمیخته با لغزش های دستوری وعروضی است، پس از چه روی فردوسی کاخ بلند شعرش را بر شالودۀ این سخنان نا آراسته بنا نهاده است؟ (6)
فردوسی شبی دقیقی را در خواب می بیند که به او نهیب می زند که چون پیش از تو دست به نوشتن شاهنامه زده ام مبادا با من بخیلی کنی:
بدین نامه هرچند بشتافتی
کنون هرچه جستی همه یافتی
ازین باره من پیش گفتم سخن
اگر باز یابی بخیلی مکن
زگشتاپ و ارجاسپ بیتی هزار
به گفتم سر آمد مرا روزگار
می نگریم که فردوسی خود به زبان بی زبانی معترف است که به دقیقی رشک می برده است. از همین جاست که ادوارد بروان با آن که شعر حماسی را نمی پسندد و حتا شاهنامه را از معلقات عرب فروتر می شناسد، کار دقیقی را بزرگ و پر ارج می شمارد: "اکنون باید به بحث دربارۀ شاعران بزرگی که ادبیات این عصر را به اوج عظمت رسانیدند و دربار سلطان محمود غزنوی را شکوه و جلال بخشیده اند، باز گردیم. در این میان فردوسی که کار بزرگ و پرارجی را که دقیقی آغاز کرده بود به پایان آورد" (7)
برتلس هم با آن که شعرهای دقیقی را به پایۀ سروده های فردوسی نمی داند، اما دقیقی نامه را کاری سترگ می شمارد و داوری فردوسی را در حق دقیقی نامنصفانه می داند و فردوسی را مردی سنگدل می خواند:
"پس می بینیم فردوسی آن چکامه های دقیقی را که به نامۀ خود با موشکافی بسیارنمایانده است، در این میان آنها را در بوتۀ سخت ترین نکوهشها هم گذاشته است... دقیقی با سربلندی کار دشوارش را انجام داده و بسیارموشکافانه داستان باستان را باز آورده است. هنگامی که دیدمان سخت فردوسی را می خوانیم، نا خود آگاه از سنگدلی او شگفت زده می شویم . آخر پیداست که فردوسی نمی توانست با همۀ کاستی ها این سروده ها و خدمتهای بزرگ، دقیقی را نادیده گیرد. از این رو باید برآیند ما چنین باشد که خواست فردوسی برای کناره گرفتن از ستایش بنیانگذار آیین زردشت که در چکامه های دقیقی است، انگیزۀ نکوهشش از دقیقی بوده است"(8)
می پذیریم که گشتاسپ نامه از نگاه زیبایی شناسی شعر، به پای داستان هایی چون رودابه و زال، بیژن و منیژه، داستان فرود، داستان رستم و سهراب و داستان رستم و اسفندیار نمی رسد؛ اما سنجش این هزار بیت با برخی از داستان های شورانگیز فردوسی از این رو نادرست می نماید که دقیقی به سرگذشت شاهان اساطیری می پردازد که جولانگاهش برای پروازهای تخیلی تنگ است و فضایش برای تصویرسازی بسته؛ که این دقیقه را قلمزنان راستین که در باب دقیقی نوشته اند به نیکویی دریافته اند. سخن اینجاست که سروده های دقیقی به رغم آنچه فردوسی می پندارد، سخن نابکار نیست و چه به جا بود که فردوسی بزرگ دست به نقد دادگرانه یی می زد و این سخنور جوان را به خاطر فضل تقدمش هم که شده است، می ستود.