37

ایران پنجاه هزار لغت برایما صادر میکند

از کتاب: گرآورده های مهم

این واقعه را بالای فرخنده سایت انترنت مطالعه کردم؛ بیان ملاحظات ذیل در شرح این نقیضه بطور خلاصه خالی از مفاد نخواهد بود :

محمد تقی بهار میگوید: "مردم مغرب ، مرکز ،شمال و جنوب غربی ایران ، تا دیری جز به پهلوی یا طبری سخن می گفتند " در مورد دیالمه که معاصر غزنوی ها و بیهقی بودند تقی بهار میگوید : " اشعار فهلوی  یا رازی یا طبری یا نثر طبری متداول بوده است " ؛ یعنی در آنعصریکه تاریخ بیهقی بپارسی دری نوشته شده ،عراق عجم یعنی ایران موجوده بزبان پهلوی رازی و طبری صحبت میکرده!  

 از بحثیکه درباصطلاح ادبیات عصرصفویه در مورد تاجِکها جریان دارد چنین نتیچه گرفته میشود ، که تا ختم قرن نزده ، یعنی پایان قاجاریه ، همین زبانهائیکه تقی بهار از آنها یاد میکنددر بین مردم ایران موجوده مروج و مرسوم بوده .

 تلاش دولت ایران ازشرو ع قرن بیستم در قاپیدن هویت پارسی بهرقیمتی که شده درحقیقت برای زدودن همین پیوند ترکی ازبکی و مغلی تاریخی سرزمین معاصرایران؛ باترکها و ترکمنها، کردها و... است، درحالیکه درمحدودۀ سیاسی ایران کنونی بصورت تاریخی کردان ، لران ،بختیاران ، ترکمنان ،تالشان ، ترکهاو عربها متوطن بوده اند؛بقول ارانسکی در سال ۱۹۵۶م نفوس ترکهای ایران تنها درآذربائیجان،درحدود پنج ملیون نفر بود، درصورتیکه نفوس کل کشوردر همین سال کمتر از نوزده ملیون بوده ، هریک از اقوام ترکمن ،کرد و … بآن بیافزائیم شاید درآنسال کمتر از ده فیصد مردم ایران بفارسی شیرازی  سخن میگفتند ؛اما پارسی دری را تاختم قرن نزده در ایران بجز از اقلیت کوچک تاجکان کس دیگربآن حرف نمیزد ، تنها بعضی شعرا ،روشنفکران و دیوان دولتی بآن قسماًتحریر میشد ، که این وضعیت در دولت ترکیه ٔعثمانی نیز تا دیر گاه مروج بود ؛اما بهیچصورت زبان حاکم این جوامع را تشکیل نمیداد .

امروز این حقایق با عام شدن وسایل ارتباط جمعی درسطح جهانی  بمشکل قابل اغماض هستند . دریک خبر بتاریخ ۸۸/۰۹/۲۳ در تلویزیون ایران گفته شد : هفتادفیصد متعلمین دو زبانه هستند؛ بادرنظرداشت اینکه دولت آخوند هرنوع تحول وابستگی زبانی درایران معاصر را توقیف و سانسور میکند؛اگرهمین خبررامعیار قراربدهیم که درسال ۱۳۸۸هـ ش نفوس ایران ۷۵میلیون تخمین میشد؛ لهذا۵۲٫۵ میلیون ایرانی‌ بزبان غیراز زبان فارسی شیرازی سخن می گفتند، مطابق بهمین خبر تنها ۲۲٫۵میلیون بفارسی محاوره میکردند.روی همین علت استکه در ایران یکزبان رسمی و یکزبان غیر رسمی وجود دارد(دیده شود آثار خانلری درمورد زبان رسمی و غیر رسمی) !!  

 ازجملهٔ هفت قوم یا ملیتی که ایران تاسیس شده در قرن هفدهم از آن تشکیل میگردد ، شش آن بزبان  تر ک و ترکمان (لری و بختیاری ) ،عرب ،کرد،صحبت میکنند  .

 در یک خبر ؛اخیراً درسال ۲۰۱۵م  احمد داؤد اوغلو ؛وزیر خارجه و بعداً صدراعظم ترکیه گفت : «اگر از شما دومین شهر ترک زبان بعدازاستانبول رابپرسند، حتماً پاسخ خواهید گفت: آنکارا؛اما پاسخ درست شهرتهران است ! ،اگر آمار صحیح گرفته شود تعداد ترکهای تهران از آنکارا بیشتر یا حداقل برابر انکاراست.!

  صالحی وزیر خارجه ایران ،که ملحوظات رسمی را در نظر باید گرفت؛در مصاحبهٔ ترکیه اش بتاریخ هجدهم ژانوئیه دوهزارو دوازده ،که برای مذاکرات اتمی بترکیه رفته بود؛گفت : چهل فیصد ایرانی‌ها ترک زبان هستند؛امابطور قناعت بخش این عددبا تجمع ترکمنان ،لران کردان و ... امروز درحدود زیاده از هشتاد فیصد نفوس هشتاد ملیونی ایران را احتوا میکند.

این مثالها را بدانجهت ذکر کردم ،که لغات و اصطلاحاتی را که فرهنگستان ایران تولید میکند ؛ جهت توحید همین نفوس ترک ، کرد، ترکمن، عرب و … حدود کنونی ایران است ، و بتکمیل و تجدید زبان پارسی هیچ رابطه و پیوندی ندارد !، یعنی همین زبانیکه پرویز ناتل خانلری زبانشناس ایرانی آنرا درکتاب زبانشناسی اش «زبان یأجوج و مأجوج » میخواند ! زیرا کلمهٔ از ترکی ،یکی از مغلی ، یکی از پهلوی  و ترکمنی و لری و سفلری گرفته ؛مانند زبان اردو درهند قرن قرن هژده ، از آن زبان نوی بوجود آورده اند، که با زبان تاریخ کشیدهٔ پارسی دری هیچ مناسبتی ندارد ، یعنی متاعی جهت مصرف داخلی ایرانست تا خود را از شر زبان یأجوج و مأجوج بگفتهٔ خانلری نجات بدهد !!  

 ورود مطبعۀ فرانکلن درتهران ونشردوبارۀ قسمتی ازآثار تاریخی زبان دری در خدمت، تشدید و ادامۀ همین تعویض و تصرف هویت پارسی  قرار دارد؛ زیرا در حاشیۀ اقدامات دولت ایران در تصرف زبان پارسی دری ملاحظات ذیل قابل تامل هستند :

تمام لغتنامه هائی که بعد از جنگ دوم در ایران طبع شده اند ،بیشک کوشش و زحمت موَلفین آنها قابل قدر است ؛ اما همه اقتباس نیمبند ودستکاری شدۀ ؛ شمس اللغات ،غیاث اللغات ، آنند راج ودیگران هستند؛ازیکطرف خصوصیات آوازی و تلفظی کلمات چنانچه درزبان پارسی دری مروج است و لغتنامهای اصلی ذکر هستند،درین اقتباسات حذف شده ؛زیرا این زبان تحریر است نزد ایرانی‌ها ! ، یعنی این زبانرا مردم بطور عادی و طبیعی بکار نمیبرند؛ چون این کلمات برای مطالعه با چشم آباد شده ؛نه برای زبان و آواز ؛ لهذا حروف و آواز حروف را از هم مجزا نموده اند، آنها رابهر سمتی که خاطر شان خواست سمت و جهت میدهند ، یعنی حرف را از آواز اصلی و روایتی اش تجرید کردند ؛مثلاً «تائید »؛ آنرا گاهی « تایید» و گاهی « تأیید » مینویسند. در ابتدائی ترین زبان جامعهٔ انسانی ازبدایت تاامروزبرای عین ساختمان آواز و هجا سه طرز تحریر جداگانه وجود ندارد؛تنها این وضعیت درزبان ساخت فرهنگستان ایران مروج است . بامشاهدهٔ این جعلیات ثبوت این اصل بدست می‌آید ،که اینزبان در ایران کنونی ریشه ندارد ،یعنی انعکاس شرائط زیست و تعامل تاریخی جامعهٔ ایران نیست .از جانب دیگر درین لغتنامها اثری از کلمات ولغاتی که مردم ایران بطور روزانه در کوچه وبازار بکار میبرند دیده نمیشود؛ درحقیقت زبان مردم ایران رانفی میکنند ؛ لهذا این لغتنامهاهمه نیمبندو دستکاری شده هستند ؛چون با واقعیت زبان جامعۀ ایرانی تطبیق نمی شوند؛ اما آنهارا بزبان مولانا و حافظ وسعدی  خام کوک یا خام پیوند میزنند،که این خصوصیت نیمبند و سقط شدهٔ این لغتنامهاست ؛چون، خواستۀ مردم نیستند؛ بلکه تقاضای دولت ایران است!!

  اگرلغتنامۀ دهخدانمیبود،از لغتنامۀ اصلی واصولی غیاث اللغات استفاده میکردیم و میکنیم ؛زیراملاغیاث الدین برخلاف دهخداکه پائین را پایین ،رئیس را رییس،هیأت راهئیت و... ننوشته است، کلمات را بااملا،انشأ و تلفظ دری صحیح بدسترس ما قرارمیدهد؛درحالیکه فرهنگ دهخدا؛املا وانشٔا را به فارسی شیرازی تطبیق نموده است،و تلفظ کلماترا کاملاً حذف نموده ؛زیرااین زبان برای او زبان نوشته است؛ ونه تقریر!!( زبان تقریر دهخدا را میتوان در نوشتهایش زیر عنوان چرند وپرند و  صور اسرافیل خواند ) ؛ چون ایرانی ها "پاییز" میگویند،ما هم بایدزبان طرزتلفظ واصول زبان خودرا که درآن تکرار ساکنین وجود ندارد، زیرپا بگذاریم و پاییز بگوئیم؛ مثلاً مردم ماگل شب بو را گلشبو میگویند، فررخ را فرخ، جدااست را جداست، سررشته را سرشته، بدتر بتر ،بچه ها را بچهاو...،یعنی تکرار ساکنین را در گفتار خود طبعیتاً دفع مینمائیم ؛اما کسانیکه « جدایی، شیدایی رییس ، تایید و... مینویسندیعنی ساکنین را برخلاف اصول اجرائی و تلفظی اینزبان قطار می بندند؛ بفرمودهٔ حضرت ابوالمعانی:      « در حقیقت کهنه کور است آنکه گوئی نوکراست: »  ، و این مشت نمونۀ خروار است  .

 مرجع لغات وکلمات درفرهنگهای ایرانی  به حاشیه نگهداری میشوند ، حرکات کلمات ولغات بنا بر دلیل گفته نشده کاملآ حذف شده و با خصوصیات تقریبی و نیمکارۀ  فونتیک غربی معرفی میشوند؛اگر چشم عقل را باز کنیم ؛ این وضعیت بجز از ایرانی سازی زبان دری چیز دیگری نیست .

چرا ایران آنندراج ،شمس اللغات و یا غیاث اللغات را تجدید چاپ نمیکند؟ ؛لهذالغتنامه هائی که مربوط زبان دری هستند ،باید بادامۀ شمس اللغات آنند راج و غیاث اللغات قرار گیرد ؛ نه اینکه پیرو نشرات سالهای۱۹۵۰ و۱۹۶۰ ایران باشد؛ زیرا درین نشرات انکشاف زبان مطرح نیست ؛ بلکه تغیرزبان دردستور کار قرار دارد، مثال آن همین  کلمات خودساختهٔ است  ،که رابطۀ عینی با متکلمین زبان پارسی ندارند؛ اینجا من چند کلمه از فارسی زبان واحد را بطور نمونه ذکرمیکنم : « برزیگر ،تراداد ،واژگان، دیدمان، پرسمان، انگاردن، تیره های، خشورگری ،ورجاوند، انبازانه ، دبیره و … »، که این اختراعات تنها و تنها زادهٔ ذهن یگ گروه است.، شرم آورتر ازآن کلمات و لغات فرانسوی رابصورت تحت الفظی ترجمه کرده و  داخل زبان میکنند، یعنی شیٔ مادی ، یا معنوی درجامعهٔ شان وجود خارجی ندارد ؛اولاً اسم آنرا وارد میکنند و بعداً موضوع بوجود می‌آورند واینرا انکشاف زبان قلمداد می نمایند  !!!

کتب و نشراتیکه بعداز سالهای ۱۹۶۰م بافغانستان میرسیدند، در درهم شکستن  فرهنگ و فرهنگیان اصیل نقش درجۀ اول را داشتند ، آنطوریکه ماشینخانۀ کابل را انگریزها ، چینی سازی شاکر را جاپانی هامتلاشی کردند، نشرات ایرانی عین نقش رادرموردفرهنگ و مطبوعات ما انجام دادند ! ؛ لهذا  نشرات نیمه پارنوگرافیک وغرب زدهٔ عصر شاه، ریش وچادر دوران آخوندها شگاف عمیقی نه تنها درجامعهٔ ما بوجودآوردند،بلکه این خدمتی بودبرای دستگاهی حاکمهٔ افغانستان تابمردم و ملت آن !؛ زیرا با سرازیر شدن این نشرات ،آثار تاریخی و دانش مندرج درآن درقید کتابخانهای هندوستان باقیماندند ؛ درحقیقت بعد از ختم جنگ دوم دنیائی از اندوختهٔ تاریخی که هرکتلهٔ انسانی درروی زمین با‌گذشت زمان باخود انتقال میدهد ؛ ملت مجزا گردید؛همین اکنون تراجم نیمبندو نیمکاره ، تحریف و سانسور شده ، زمینۀ پویائی رادر افراد مساعد جامعۀ ما محدود ساخته و ساحۀ دانش شانرا درحدود پوشش و استشارۀ غرب و آخوندها قرار داده است ، که گاهی جنبۀ ضد فرهنگی این نشرات بمراتب وسیعتر وفراختر از پهلو وسوی فرهنگی آنهاست !!بطور مثال ؛کتاب موسیقی کبیر حکیم ابو نصرفارابی در سال  ۱۳۵۷هـ.ش باصطلاح فارسی ترجمه شده است ؛بعداز مطالعۀ این ترجمه ؛ چنین نتیجه بدست می آید ، که فارابی شخص نیمه بیسوادی بوده ، که در حدود دانش قرون اوسطی حکیم قلمدادشده است ؛ چون درموضوع بحث اش تسلسل وجود ندارد ، فصل های مکمل کتاب گنگ و ناگشوده است ؛ چنین تصور پیش میشود که این کتاب شاید تقلید نامکمل از نوشتهای یونانیها باشد ،ادبیات و طرزتحریر این کتاب خیلی سست ، تکراری و عامیانه است  !.

خوشبختانه این اثر در سال  ۱۹۳۵م بفرانسوی نیز ترجمه شده بود؛از مطالعۀ متن فرانسوی نتیجۀ ذیل بدست می‌آید: حکیم فارابی ازآن عصرتا امروز یک دانشمند بوده و هست ، موضوع موسیقی را بنوع خیلی مسلسل و مدلل شرح میدهد ، وآن بخش از موسیقی را که یونانی ها حل وتفهیم نتوانسته بودند ، همه را توضیح وبیان میکند؛ پوستهٔ متافزیکی را که یونانی ها بر موسیقی انسان کشیده بودند آنرا دریده و بدور میریزد  ؛ پایهای عام موسیقی انسانرا چنان عاقلانه پی ریزی میکند ، که این موسیقی تا امروز بر مبنای آن استوار است ، ازاینجاست که موسیقی او یعنی موسیقی مقامی بمثابۀ ثروت عام انسانیت دریونسکو ثبت شده است ؛ لهذا درترجمۀ فرانسوی، یکنفر موسیقی شناس موضوع موسیقی رااز یک زبان،  بزبان دیگری انتقال داده است ؛اما درترجمۀ باصطلاح فارسی موضوع موسیقی را ترجمه نکرده ؛بلکه زبان عربی راترجمه نموده است ؛ لهذا موضوع را به دگم تبدیل کرده ، و زبان عربی را به کلمات  و اصطلاحات منتزع وادبیات عامیانۀ باصطلاح زبانفارسی تنزیل داده است ؛این ترجمه فارسی نه تنها ضد موسیقی ،ضد فارابی وضد زبان عربی است ؛ بلکه فرهنگ و دانش تاریخی تمدن اسلامی را نفی میکند؛ لهذا تراجم ایرانی همیشه تقریبی و از گاو غدودی هستند ، که موضوع مورد بحثرا خشک وگاهی هم نقض و تحریف میکنند؛درانتساب حق وناحق هرپدیده و موضوع بایران ؛حقیقت علمی وعینیت حادثه رانفی میکنند؛ تنهاهمینکه هرجانامی ازفارس برده میشود؛ آنرا با ایران عوض میکنند، بحث تاریخی را ازمحتوای علمی وعقلی آن تهی مینمایند ،موضوع  علمی وتاریخی رادرسطح مشاجرات بیهوده، بازاری و عمیقاً عامیانه تنزیل میدهند ؛چون اکثر مترجمین باینکار استخدام شده‌اند، یعنی خو است و اندیشهٔ فرد نبوده ، که خواسته باشد  خدمتی انجام دهد ؛بلکه اجرتی بدست آورده؛ لهذا موضوع جنبهٔ علمی را کاملاً از دست میدهد ؛بنابرین علل جنبۀ ضد فرهنگی آنها وسیعتر از بخش فرهنگی شانست!ا

درمورد اشعار بزرگان سلف پارسی دری ، شاید همه متن و مضمون آنرا میخوانیم ؛ اماهمه آنهارا بطور دقیق و آنچنانیکه سخنسرا فرموده بود درک ، و ادا کرده نمیتوانیم ؛ زیرا زبان ما از دو بخش حروف و اصوات تشکیل شده است ؛ آنچه که ما ازکلام،شعرای بزرگ می‌خوانیم حروف هستند،نه آوازها؛ افراد زیادی باین اعتقادعامیانه باور دارند؛ چون باعین حروف  کلمات و مفاهیم طرف هستیم ؛ لهذا عین زبان هست ،رابطۀ حرف با آهنگ،خصوصیت منحصر بفرد  در شعر پارسی دری است ،حافظ شیراز اگر باعین حروف،عین کلمات بزبان فارسی شیرازی سخن نگفت باین علت بود که عین آواز وجود نداشت؛این دوبیتی ئی است از حافظ شیراز البته وقتی که هنوز بزبان فارسی شیرازی میسرود ، پرویز خانلری آنرا فهلویات میخواند


 بمی ماچان  غرامت بسمریمن

غرت یک وی روشتی از امادی      

غم ای دل بودات خوار ناچار

 وغرنه اوینی آنچه ات نه شاد دی


ترجمه

درپای ماچان غرامت بسپارم 

اگر یک رفتار زشت از مادیدی

غم این دل را باید خورد ناچار

وگرنه بینی آنچه نشائی دید


    باین مثال تفاوت تاریخی زبان پارسی دری و فارسی شیرازی یا آنچه را در ایران بطور تاریخی فارسی مینامند واضح میگردد؛ از اینجاست که بزرگان زبان مارا پارسی دری نامیده اند و نه ؛ فارسی !!

بفرمود تا پارسی و دری

بگفتند و کوتاه شد داوری

دید مرالب آتش پارسی زتب

نطق من آب تازیان برده به نکتهٔ دری


   درترکیب شعر پارسی دری آواز ها واصوات بحروف رجعت دارند، یعنی شعر پارسی دری از توازون اصوات حروف بوجود آمده است ، تمام بحث صنعت شعری در کوتاهی و بلندی این اصوات خلاصه میشود؛ لهذاکسانیکه این اصوات رابطور دقیق ادا واجرا نتوانند، یعنی واول های کوتاه و طویل را با صامت ها و مصوتها عوضی بگیرند وتفاوت بین ارتفاع صدا و تعداد هجا ها را درک نکنند ؛ مسلماً  شعر حافظ ، سعدی ، فردوسی ، انوری ، نظامی و..و..و.. را بی وزن قرائت میکنند؛هیچ تضمینی وجود نداردهمه پارسی گویان ،به تۀ مطلب سخن سرایان برسند ؛زیرا در ایران بزرگترین تعداد مفسرین ومترجمین اشعارحافظ ، سعدی ، مولوی و ... همین اکنون فعال هستند! ازاین جهت است که شعر موزون راندرتاً درایران باآهنگ میخوانند؛اگرچه شعر حافظ یا سعدی باشد ؛ زیرا باآهنگی که سعدی و حافظ سخن گفته اند، جدا و متفاوت از آهنگ زبان ایرانی هاست !از اینجاست که با تقلید از زبان فرانسه شعر باصطلاح نو مینویسند  !ا

اگر رودکی ، مولوی، جامی ، امیر خسرو ..و..و  موسیقیگر وموسیقی شناس بودند ، نه از رخ تصادف است؛بلکه آنها شعر و آهنگ شعر را میدانستند،یعنی زبان دری وآهنگ زبان پارسی دری را ارج میگذاشتند؛ روی همین علت است که  از فرغانه و سمرقند وبخارا وبلخ  تا هرات وسیستان ویا از دهلی وکابل غزنی الی نیشاپور و شیراز،تمام این سخنوران نه تنها لهجات محلی متفاوت داشتند حتی زبانهای جداگانه از همدیگر داشتند؛اما همه در قید آهنگ زبان دری شعر سروده اند و نثر نوشته اند؛ زیرا این آهنگ قابل شمارش و انتقال است ! ، که این خصوصیت در طی یکهزار و دو صد سال از نسلی بنسلی تا عصر ما رسیده است؛ لهذا نباید گذاشت که این گنجینۀ هزار و دوصد ساله را فرهنگستان ایران متلاشی و نابود کند!؛ زیرا تمام باریکیها و لطف زبان پارسی دری تنها درپرتو و مجاورت علم عروض قابل درک ولمس است. فرهنگستان ایران حتی درخیال هم رهی علم عروض را عبورنکرده ؛چگونه میتواند لغت یا کلمهٔ برای زبان پارسی دری بسازد ؛مگر برای زبان فارسی اسپرانتو !.

    کسانیکه تاسطح استادزبان از برکت همین نشرات ایرانی درکشور ما رسیده بودند ؛ ولی  رابطه بین زبان و آهنگ آنرا تا هنوز درک نکرده و برای اولین باربآن برمیخورند ؛ چنین افراد که قضاوت درمورد زبان مارا بیهوده استحقاق طبیعی خودمیدانند،  و به دهل زبان واحد می رقصند؛چون تمام دانش شان از مطبعۀ فرانکلن طهران ناشی شده است ! و این سطح برای صدور تصمیم و فیصله دربارۀ زبان یک ملت مکفی و قناعت بخش نیست!! ، که مثال چنین قضاوت را در اکثر مقالهای کتابی زیر عنوان "سرگذشت زبان فارسی دری "می یابیم ! این نوشته ها یک ته ومخرج مشترک با هم  دارند وآن اینکه : فارسی را زبان واحد قبول کنیم !!، متکی باهمین افراد وسطح شناسائی ادنای ماست، که دولت ایران بخود داجازه میدهد ، لغات وکلمات ذهنی و خود پرداختهٔ فرهنگستان ایرانرا مانند متاع تجارتی بوطن ما صادر کند ، ویا کتاب املا وانشای فارسی دری پروفیسور رسول رهین،این شخص علاوه براینکه نقش همزه را درزبان پارسی دری نمیداند؛ قدمی جلوتر رفته حتی آنرا جُز الفبای زبان ماقبول ندارد ویا مانند ایرانیها از هجاهای دوحرفه وسه حرفه صحبت میکند؛ چیزیکه در زبان دری اصلاً وجود ندارد! ؛ چون او فارسی و پارسی دری را باهم عوضی میگیرد . ابن‌سینا میگوید : « حرف و حرکت یک مقطع یاهجا ر ابوجود می‌آورد ». من یادآور میشوم در زبان ما هجا حرف ویک حرکت است و بس!!.

اگر فرهنگستان ایران تا کنون خصوصیات ذاتی زبان پارسی دری را نه؛ درک کرده ، ونه؛ پیموده است ، چگونه میتواند برای اینزبان لغت واصطلاح تولید کند ؟!. این زبان یک ملت و یک کتلهٔ انسانی هست ، یعنی یک عینیت ناطق و زنده است ؛ نباید آنرا با ماشین چوچه کشی مرغ عوضی گرفت !!

هیچ تجدد وتکامل در روی زمین ؛سنت وروایت جامعهٔ انسانی را نقض ونابود نکرده ؛بلکه از بطن کهنه نو را بیرون آورده ، وآنهم منطبق با شرائط عینی محیط  ووسایل زیست جماعت بشری . گاهئیکه فرهنگستان ایران حرکات و ممدودات را با کانسن و واول اروپائی تعویض میکند ویا هجا و مقطع را مانند اروپائی ها سیلاب مینامد و شعر عروضی را کاملاً نابود میکند ؛ در حقیقت اقلاً   هزارو دوصد سال سنت و روایت زبان پارسی دری را عملاً سر میزند ؛ این عمل را تجدد و تکامل نامیدن؛ بذات خود یک تحریف ، تقلب و دروغ است !!

همه ایران زدگان! و نشخوارگران !؛ چشم عقل را بگشائید! ؛ درحقیقت تکثرات همین دروغ را که تعدادش فعلاً به پنجاه هزار رسیده؛ میخواهند برایما صادر کنند ؛این جعلیات بازبان پارسی دری ملت ما و دیگر ملل پارسی زبان هیچ واسطه و پیوندی ندارد  !!.