یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، مسمط

ای بت فرنگ آئین رحمی بر دل ما کن

می تپم به خاک و خون حال من تماش کن

یارضای خود میجویا بگفته ماکن

شوخ ارمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن


سرمۀ مروت را زیب چشم شهلا کن

خاکسار عشقت را جان من تسلا کن

پیچ و تاب زلفت را اندک اندک واکن

شوخ ارمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن


از رخ چو خورشیدت نو کبرقع بالا کن

بر سراسیرانت روز حشر بر چا کن

شانه زن بر زلف خود د پیچ کاکلت واکن

شوخ رامنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسامان شو یا مرا انصار کن


بگذر از صنم جانا با صمد تر لاکن

خیر نیست دردینت میل مذهب ماکن

بد نماست زنارت از گلوی خود وا کن 

شوخ ارمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن


یا زنار خود بگذرد ترک دلبربیها کن

یا مرابهمرایت ساکن کلیسا کن

سجده بتان فر است طرف کعبۀ ما کن

شوخ ارمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن


عشفری اسیرت شده جانبش تماش کن

عقدۀ دل را اورا با کرشمۀ واکن

حاجتش برآر اخر آرزویش اجرا کن

شوخ ارمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا انصار کن