هر دلی که از تیر مژگان نکویان خون شود
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
هر دلی که از تیر مژگان نکویان خون شود
گر بود خار زمین گل دستۀ گردون شود
دیدل من بسکه از چشم بتان ساغر گرفت
اشک اگر در خاک ریزم روغن معجون شود
گر فلاطون جهان یکبار بیند روی او
در بیابان جنون همسایل مجنون شود
هر که لاف عشق زد کارش بگلخن می کشد
در فن آتش گری هم پیشۀ تیغون شود
اینقدر نفرت ترا از اهل الفت خوب نیست
سر بده تیر نگاهی تا دلی ممنون شود
من چه گویم تا کجا غمگین هجران تو ام
هر که با من آشنائی میکند محزون شود
بابتان سنگدل ایدل نمی بخشد اثر
تیر آهت گر زنه چرخ برین بیرون شود
خشک چون باشد نوای خوش نمی خیزد زنی
گریه ای عشقری تا ناله ات موزون شود