روابط متقابل ميان زبانهای آریائی
3
آریائیان گروهی از هند و اروپائیان بودند كه در حدود هزارة سوّم پیش از میلاد از هم نژادان خویش جدا شدند و مهاجرتهای خود را آغاز كردند. آنان به زبانی واحد سخن ميگفتند كه یكی از گویشهای زبان هند و اروپائی مادر بود و ميتوان آن را آریائی آغازین نامید. این زبان مشترك پس از جدائی اقوام مختلف آریائی از یكدیگر به دو شاخة اصلی تقسیم شد كه امروزه آن دو را نورستانی آغازین و هند و آریائی آغازین مينامند. نورستانی آغازین مادر همة زبانهای نورستانی است كه اكنون در مناطق كوهستانی شمال شرق افغانستان رواج دارد. هند و آریائی آغازین نیز مادر همة زبانهای آریائی، هند و آریائی و دری(فارسی) است. زبانهای آریائی پس از مهاجرتهای دستههائی از آریائیان و ورود برخی از آنان به فلات آریانا در اوایل هزارة نخست پیش از میلاد، مسیری جداگانه درپیش گرفتند؛ امّا همواره در مقاطع مختلف زمانی و به مناسبتهای مختلف در تماس با زبانهای هند و آریائی بودهاند و در این میان داد و ستدهائی نیز صورت گرفته است. هدف این مقاله بررسی گوشههائی از این داد و ستدها در زبانهای آریائی و هندی باستان و میانه است. زبانهائی كه در این بررسی مورد استفاده قرار گرفته عبارتاند از: ودائی و سانسكریت كلاسیك (زبانهای هندی باستان)؛ پالی و گاندهاری (از زبانهای هندی میانه ]= پراكریت[ غربی)؛ اوستائی و دری(فارسی) باستان (از زبانهای آریائی باستان)؛ بلخی، سغدی، ختنی و خوارزمی (از زبانهای آریائی میانة شرقی) و پارتی و دری(فارسی) میانه (زبانهای آریائی میانة غربی). زبانهای آریائی و هندی باستان و میانه واژههای مشترك فراوانی دارند كه به پیشینة مشترك آنها باز ميگردد، امّا واژههائی را نیز ميتوان یافت كه از یكی به دیگری راه یافتهاند. یكی از كهنترین واژههای دخیل سانسكریت در اوستا نام خاص گوتمه (gaot∂ma) است. در بند شانزدهم فروردین یشت از زایش مردی سخن به میان آمده كه خواهد توانست ”از مناظره با گوتمه پیروز بدرآید“. این نام در ریگ ودا به صورت gotama آمده است. او یكی از هفت عارف (ŗşi) بزرگ هند باستان و سرایندة سرودهای 74 تا 93 از كتاب نخست ریگ ودا بوده است [1] . بودای معروف نیز از خاندان گوتمه نامی بوده و از این رو لقب gautama داشته است. شاید گوتمة مذكور در فروردین یشت را بتوان همان بودا دانست، زیرا آئین بودا از دیرباز در استانهای شرقی آریانا شناخته شده بود و از رقیبان دین زردشتی به شمار ميآمد [2] .
تأثیر زبان سانسكریت را در تركیب اوستائی hapta handu (هفت رود) نیز ميتوان مشاهده كرد. در بند هجدهم از فرگرد نخست وندیداد «هفت رود» پانزدهمین سرزمینی خوانده شده كه اهورا مزدا آفریده است. همین تركیب در سانسكریت به صورت sapta sindhavah آمده و در ریگ ودا هم سابقه دارد [3] . برخی واژة آریائی باستان *hindu را كه در اوستا به صورتهای hindu و h∂ndu، و در كتیبههای دری(فارسی) باستان به صورت hindu آمده [4] ـ دخیل از sindhu هندی باستان ميدانند كه قاعدة ابدال «s» و «h» در زبانهای آریائی در مورد آن اعمال شده است [5] ؛ امّا چنانكه تیمه به درستی نشان داده [6] ، *hindu آریائی باستان و sindhu هندی باستان را باید بازماندة *sindhu هند و آریائی دانست كه هم ریشههائی نیز در دیگر زبانهای هند و اروپائی دارد.
- aśva.vāra «سوار»، به قیاس با دری(فارسی) باستان asa.bāra، از آریائی باستان*aspa.bāra، در اصل به معنی «اسب بر»؛
- divira «دبیر»، از دری(فارسی) باستان *dipī.bara ، در اصل به معنی «كتیبه بر»، از dipi «كتیبه» كه خود دخیل از tuppi ایلامی و آن نیز برگرفته از dup سومری است؛
- divira.pati «دبیر بد، رئیس دبیران»، از دری(فارسی) باستان dipī.bara.pati؛
- khola «خود، كلاهخود»، از دری(فارسی) باستان xaudā، قس. اوستائی xaoδa؛
- lipī «كتیبه، نوشته، خط»، از دری(فارسی) باستان dipī «كتیبه»، كه چنانكه گفته شد دخیل از tuppi ایلامی و آن نیز برگرفته از dup سومری است؛
- vāra.bāna «زره محافظه سینه»، از دری(فارسی) باستان *vara.pāna، در اصل به معنی «سینه بان» [7] .
برای نمونه ميتوان به برخی از واژههای دخیل آریائی در كتبیبههای آشوكا (پادشاهی: حدود 269-232 ق.م.)، به خصوص در صخره نبشتههای شاهبازگرهی (Shāhbāzgarhī) و مانسهرا (Mānsehrā) ، اشاره كرد كه به زبان گاندهاری، از زبانهای هندی میانه شمال غربی [8] ، و به خط خروشتی (kharoşţhī) است. در این صخره نبشتهها واژة آریائی شده dipī به صورتهای dipi و lipi «نوشته، متن» آمده است [9] . ابدال «d» به «l» در این واژه تحت تأثیر ریشههای هندی lip «اندودن» و likh «نوشتن» بوده است. در این متون حتّی گاه به جای ریشة هندی likh از معادل آریائی آن nipiš «نوشتن» استفاده شده است [10] .
واژههای دخیل آریائی را حتّی چند سده بعد در كتیبههای كروراینه (Kroraina) كه به سدة سوم میلادی تعلّق دارد و به خط خروشتی نوشته شده ـ نیز ميتوان یافت. برخی از این واژهها عبارتاند از:
- aśpista «اسپست، شبدر»، قس. دری(فارسی) میانه aspast، دری(فارسی) نو «اسپست»، در اصل به معنی «خوراك اسب»، از تركیب واژههای آریائی باستان *aspa «اسب» و *asti «خوراك» (از ریشة *ad «خوردن»)؛
- načira «نخجیر، شكار»، قس. دری(فارسی) میانه زردشتی و پارتی naxčīr، دری(فارسی) میانه مانوی nahčihr، سغدی nγšyr، احتمالاً از آریائی باستان *naxu.sčŗya «شكار نخست، شكار برتر» [11] ؛
- pirova «دژ»، قس. ختنی [12] prūva.
مهمترین دلیل ورود واژههای هندی به زبانهای آریائی نفوذ آئین بودا در سرزمینهای واقع در شمال غرب هند و گسترش آن در میان اقوام آریائی تبار بود. از جمله كسانی كه در ترویج آئین بودا در میان آریائیان نقش بسزائی داشت كانیشكا ، پادشاه كوشانی (پادشاهی: حدود 100-78 م)، بود. در زمان حكومت كانیشكا آئین بودا سراسر افغانستان را فرا گرفت و با گذر از مرزهای جیحون در سرزمین سغد نیز پیروانی یافت. برخی از كهنترین واژههای هندی كه بر سكّههای كانیشكا و جانشینش هوویشكا ـ به زبان بلخی و به خط یونانی ـ دیده ميشود نامهای خاص بودائی است. مانند:
boddo, bodo, boudo «بودا »، از سانسكریت buddha؛
maasēno «مهاسنه»، از سانسكریت mahāsena؛
sakamano «شاكیمونی»، از سانسكریت śākyamuni.
در آثار متأخّر زبان بلخی كه به خطوط یونانی و مانوی در آسیای مركزی یافت شده نیز واژههای هندی زیر دیده ميشود:
به خط مانوی: mwwl «رشه»، از سانسكریت mūla؛
nrh «دوزخ»، از پراكریت naraha، از سانسكریت naraka؛
pwwn «نیكوكاری»، از سانسكریت puņya؛
به خط یونانی: rakšazano «راكشسهها»، از سانسكریت rākşasa و rakşas «راكشَسه، رَكشَس (= دیو)» [13] .
آریائیان سغدی زبان نه تنها به دلیل گرایش به آئین بودا ، بلكه به دلیل آن كه شغل بسیاری از آنان تجارت بود و به مناطق دور و نزدیك سفر ميكردند واژههائی نیز از زبانهای هندی برگرفته بودند. در قدیمترین آثار مكتوب سغدی كه كاغذ نوشتههائی معروف به «نامههای باستانی سغدی» است و در ویرانههای یكی از برجهای دیده بانی دیوار بزرگ چین یافت شده [14] ، بازرگان و مهاجران سغدی تبار ساكن در شهرهای مرزی چین واژههائی هندی را برای برخی از مفاهیم تجاری به كار بردهاند، مانند:
δykh «نامه»، از سانسكریت lekhya؛
mwδy «بها، ارزش»، از سانسكریت mūlya؛
s'rth «كاروان»، از سانسكریت [15] sārtha.
برخی دیگر از واژههای دخیل هندی در متون سغدی عبارتاند از:
``k`c «فضا، جو»، از سانسكریت ākāśa؛
bwt, pwt «بودا » [16] ، از سانسكریت buddha؛
βrγ`r, frγ`r «معبد بودائی» [17] ، از سانسكریت vihāra؛
δwk` «دنیا، جهان»، از سانسكریت loka؛
kpwr «كافور»، از سانسكریت karpūra؛
n`k «اژدها»، از سانسكریت nāga «مار»؛
rtn «جواهر، گوهر»، از سانسكریت ratna؛
smwtr, swmdr «دری(فارسی)ا، اقیانوس»، از سانسكریت samudra؛
škkry «شكَر»، از سانسكرت śarkarā؛
šmn «شمن، راهب بودائی»، قس. گاندهاری şamaņa، از سانسكریت śramaņa؛
wyn` «عود، چنگ»، از سانسكریت vīņā.
ارتباط سغدیان بودائی مذهب با متون سانسكریت به اندازهای بود كه به واژهنامههای دو زبانه را دری(فارسی)افته و واژهنامههائی نیز فراهم آورده بودند. در برخی از این واژهنامهها نیز واژههای دخیل سانسكریت را در سغدی ميتوان یافت. برای نمونه در قطعهای كوتاه كه از واژهنامهای سانسكریت ـ سغدی به خط براهمی (brāhmī) بر جايمانده، در برابر واژة سانسكریت añjana «توتیا، سرمه»، واژة سغدی añcām آمده كه بدون شك دخیل از سانسكریت است [18] .
یكی دیگر از سرزمینهای آریائی زبان كه از حدود سال 700 تا 1000 میلادی در گسترش آئین بودا نقش مهمّی بر عهده داشت پادشاهی خُتَن بود. آثار بازماندة ختنی اكثراً ترجمههای متون بودائی فرقة مهایانه (mahāyāna) از سانسكریت یا از دیگر زبانهای هندی است. در پارهای از موارد اصل سانسكریت از میان رفته و تنها ترجمة ختنی و یا تبتی و چینی بر جايمانده است. تأثیر زبانهای هندی را بر ختنی نه تنها در واژگان آن، بلكه حتّی در ساخت واجی آن نیز ميتوان مشاهده كرد. از مهمترین ویژگیهای واجی زبان ختنی كه دخل از زبانهای هندی است وجود واجهای دمیده و واجهای برگشته در آن است.
واژههای دخیل هندی در ختنی غالباً صورت پراكریت دارند و ویژگیهای آوائی گونة گاندهاری را مينمایانند [19] ، مانند:
āgāśa, ātāśa «فضا، جو» [20] ، از سانسكریت ākāśa؛
bīnā «عود. چنگ»، از سانسكریت vīņā؛
chada «صدا، سر و صدا»، قس. گاندهاری chada، از سانسكریت śabda؛
dukhev «غمگین كردن»، قس. پالی dukkhāpeti «غمگین ميكند»، از dukkha «غم، اندوه» [21] ، از سانسكریت duhkha؛
iśvarī «سروری»، از سانسكریت aiśvarya؛
jāna «تفكّر، تدبر»، از سانسكریت dhyāna؛
rakş «محافظت كردن»، از سانسكریت rakş؛
puña «احسان، نیكوكاری»، از سانسكریت puņya؛
samtsāra «چرخة حیات، زادمرد»، قس. گاندهاری satsara؛ از سانسكریت samtsāra؛
şşamana «شَمن، راهب بودائی»، قس. گاندهاری şamaņa؛ از سانسكریت śramaņa [22] .
تنها زبان آریائی میانة شرقی كه تأثیر چندانی از زبانهای هندی نپذیرفته زبان خوارزمی است. با وجود این، حتّی در این زبان نیز گاه ميتوان واژهای هندی را شناسائی كرد. برای نمونه ميتوان به واژة mrk «میمون» اشاره كرد كه به صورت سانسكریت marka (نیز: markaţa) باز ميگردد.
ابن ندیم به نقل از ابوسهل بن نوبخت ، یكی از بزرگترین مترجمان كتابهای پهلوی ]= دری(فارسی) میانه[ به عربی، مينویسد كه به فرمان اردشیر بابكان (پادشاهی: 240-224 م) و پسرش شاپور (پادشاهی: 270-240 م) كتابهائی را از هند، چین و روم به آریانا آوردند و به زبان دری(فارسی) ]میانه[ ترجمه كردند [23] . نیز به روایت كتاب چهارم دینكرد، شاپور فرمان داد كتابهای مربوط به پزشكی، ستارهشناسی، حركت، زمان، مكان، جوهر، آفرینش، كون، فساد، تغئیر عَرَض، منطق و صنایع را از هند، روم و دیگر سرزمینها گردآوری كنند و به اوستای موجود بپیوندند [24] . تأسیس مدرسههای مهمّ علمی در شهرهائی چون الرها ، نصیبین و جندیشاپور در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان (579-531 م) مراكزی برای تبادل اندیشههای ملل گوناگون به وجود آورد.
ارزندهترین اثر هندی كه به فرمان خسرو انوشیروان و به دست برزویه طبیب به دری(فارسی) میانه ترجمه شد، پنچهتنتر ه (pañca.tantra) بود. ترجمة برزویه از پنچهتنتر ه در سال 570 میلادی به زبان سریانی و در حدود سال 140 ه ق توسط عبدالله بن مقفّع به زبان عربی ترجمه شد. اگرچه ترجمة برزویه بر جاينمانده، محتوای آن را براساس ترجمههای موجود سریانی و عربی ميتوان بازسازی كرد. تاكنون گمان اكثر دانشمندان بر این بوده كه برزویه پنچهتنتر ه را مستقیماً از سانسكریت به دری(فارسی) میانه ترجمه كرده بود، امّا بررسی نامهای خاص موجود در ترجمههای بازماندة سریانی و عربی نشان ميدهد كه متن مورد استفادة برزویه احتمالاً به یكی از زبانهای پراكریت شمال غرب هند بوده است [26] .
برخی از واژههای دخیل هندی در آثار بازماندة دری(فارسی) میانه كه نشان از روابط گوناگون فرهنگی، علمی و تجاری میان آریائیان و هندیان دارد عبارتاند از:
anārgēl «نارگیل»، از سانسكریت nārikela؛
balādur «بلادُر (گیاهی طبّی)»، از سانسكریت bhallātaka؛
bīš «بیش، اقونیطون»، از سانسكریت vişa؛
čatrang «شطرنج»، از سانسكریت catur.añga، در اصل به معنی «چهار ضلعی»؛
halīlag «هلیله»، از سانسكریت harītaka, harītakī؛
kāpūr «كافور»، از سانسكریت karpūra؛
mōz «موز»، از سانسكریت moca؛
nīlōpal «نیلوفر»، از سانسكریت nīlotpala، در اصل به معنی «نیلوفر آبی»؛
tark «منطق»، از سانسكریت tarka؛
win «ون، عود، چنگ»، از سانسكریت vīnā؛
wiyākaran «دستور زبان»، از سانسكریت vyākaraņa [27] .
پیدائی مانویت در سدة سوّم میلادی و نفوذ تدری(فارسی)جی آن در آسیای مركزی و دیگر سرزمینهای شرقی سبب شد كه زبانهای آریائی میانة غربی، یعنی پارتی و دری(فارسی) میانه، نیز ـ كه از زبانهای مهمّ آئینی مانویان شده بودند ـ در تماس با زبانهای هندی قرار گیرند. در نتیجه، بسیاری از واژههای هندی، به خصوص اصطلاحات بودائی، به متون مانوی به زبانهای پارتی و دری(فارسی) میانه راه یافت. تعداد این واژهها در متون پارتی بسیار بیشتر از متون دری(فارسی) میانه است. برخی از این واژهها در متون مانوی به زبان پارتی عبارتاند از:
āhār «خوراك، غذا»، از سانسكریت āhāra؛
bixš «گدائی كردن»، از سانسكریت bhikş؛
but «بودا »، از سانسكریت buddha؛
kumār «پسر، شاهزاده»، از سانسكریت kumāra؛
lōg «جهان، دنیا»، از سانسكریت loka؛
maran «مرگ»، از سانسكریت maraņa؛
mōxš «رهائی، رستگاری»، از سانسكریت mokşa؛
narah «دوزخ»، از پراكریت naraha، از سانسكریت naraka؛
niβrān «نیروانا، فنا»، از سانسكریت nirvāņa؛
zambūdīg «جهان، دنیا»، از سانسكریت jambudvīpa، كه در اصل نام كشور مركزی از كشورهای هفتگانة پیرامون كوه مرو (Meru) است [28] .
بدون شك برخی از واژههای آریائی میانة غربی نیز به زبانهای هندی راه یافته بود. در برخی از متون سانسكریت واژههائی آریائی یافت ميشود كه دقیقاً مشخّص نیست از چه زمانی به سانسكریت وارد شدهاند. البتّه بسیاری از این واژهها در متون متأخّر سانسكریت به كار رفتهاند و به احتمال زیاد دخیل از دری(فارسی) دری(فارسی) هستند. امّا از آنجا كه این دسته از واژهها تفاوت چندانی در دری(فارسی) میانه و دری(فارسی) دری(فارسی) ندارند، شاید بهتر باشد آنها را واژههای دخیل آریائی غربی در سانسكریت نامید. برخی از این واژهها عبارتاند از:
bāliśa «بالش»، قس. دری(فارسی) میانه bāliš؛
gañja «گنج»، قس. دری(فارسی) میانه ganj، دری(فارسی) میانة مانوی ganz؛
gañja.vara «گنجور»، قس. دری(فارسی) میانه ganjwar، دری(فارسی) میانة مانوی ganzwar؛
kharbūja «خربوزه، خربزه»، قس. دری(فارسی) میانه xarbūzag؛
mihira «مهر، خورشید»، قس. پارتی مانوی mihr، دری(فارسی) میانه mihr؛
śāha «شاه»، قس. پارتی و دری(فارسی) میانه šāh؛
آنچه در این مقالة كوتاه گفته شد گوشهای از روابط زبانی و داد و ستدهای واژگانی میان زبانهای آریائی و هندی باستان و میانه بود. این داد و ستدها در عصر زبانهای آریائی نو و هندی نو، و به خصوص پس از گسترش اسلام در شبه قارّة هند ، افزایشی بیش از پیش یافت؛ به گونهای كه از یك سو هیچ زبان هندی نو را نميتوان یافت كه از واژههای آریائی تهی باشد و از سوی دیگر شمار واژههای دخیل هندی در زبانهای آریائی نو به صدها ميرسد. گردآوری و بررسی واژههای دخیل آریائی در زبانهای هندی نو و واژههای دخیل هندی در زبانهای آریائی نو كار بایستهای است كه ميتواند موضوع طرحی مشترك میان دانشمندان آریائی و هندی باشد.