ای بهار رفته گرچون پامیائی میا

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل

ای بهار رفته گرچون پامیائی میا

کز تو دیدم دیدنی بسیار میائی میا

گز تو راحت میرسانی برجهان چابک بوس

ورمثال رهن و عیار میائی میا

اضطرار مشرقی یادم نرفته جان من

گر چنان بافتنه و اشرار میائی میا

می نمائی حاصلاتت را اگر ارزان بیا

باز اگر باقیمت دشوار میائی میا

خاطرات از ما نرنجد نشه ات از حد گذشت

گر بدرد تکیۀ نصوار میائی میا

چارل دردت نمی آید زما بیچارگان

گر صحت داری بیا بیمار میائی میا

عشقری دلسرد شد ازگرم جوشیهای تو

گویدت با دیدۀ خونبار میائی میا