114

اسلام و شمشیر

از کتاب: اسلام و شمشیر ، بخش ۱۸

در مجرای کنونی آن چه می گذرد چنین است که می بینیم در هر حفره ی بی توضیح و غیر آشکار قرآنی، یک داستان مورد نیاز یهود نشانده اند: در آغاز سوره ی روم، طرف مقابل جنگ، که قرآن مشخص نکرده، به گمان گروهی، پارسیان اند! در آیه ی ۱۰۳سوره ی نحل، بی توجه به مفهوم شرک آمیز ادعا، که آدمی را به جای خدا می گذارد، پیامبر را دروغ گو و قرآن را زمینی می شمارد، می گویند آن عجمی که به پیامبر قرآن تلقین می کرده، سلمان فارسی بوده است! مردم نامشخصی که در آیه ی ۱۳۳ سوره ی نساء وعده ی جانشینی بر نافرمانان می گیرند، پارسیان اند! اشاره ی نامشخص آیه ی ۸۹ سوره انعام را اشاره به پارسیان شمرده اند! ذوالقرنین قرآن کورش پارسی امی شود و قس علی هذا. زیرا یهودیان به تاریخی نیاز دارند، که از هر طریق، وجود و حضور قدرتمند پارسیان و ایرانیان را در پیش و پس از اسلام ثابت کند تا نتایج اقدام پلید آن ها در نسل کشی پوریم معلوم نباشد و یکی از ابزارهای این قبیل تلقینات دروغ را، توسل به آیه هایی در قرآن مبین گرفته اند، که وضوح اخباری ندارد، چنان که «هادوا» را ابهام دیگری انگاشته اند تا خود را در صف مردمی قرار دهند که مورد رعایت خداوندند! و ظاهرا بی غرض ترین مترجمینی که یعقوب قرآنی را اسراییل قبطی می شناسانند، از خود نپرسیده اند مگر «آمنوا» را می توان حبشیان و یا هندیان ترجمه کرد، که «هادوا» را یهود می گیریم؟ کسی در نشستی مدعی بود از رسول خدا حدیث است که فارسیان اگر علم در ثریا باشد، بدان دست خواهند یافت. ادعایی که از زبان وزارت ارشاد اسلامی نیز در پارچه نویسی های مدخل نمایشگاه کتاب امسال خواندیم! پاسخ دادم اگر پارسیان مورد اشاره ی این حدیث، امروز هیچ گونه علمی را حمل و حمایت نمی کنند، احتمالا از این روست که علم در روی زمین است و به ثریا نبرده اند!!!

نخستین بی تناسبی که در یهود گرفتن معنای «هادوا» بروز می کند، جدا از مشکلات لغوی و بیانی، این که اگر رعایت های مندرج در این گونه آیه ها را، که خداوند منان مشمول نصاری و صابئین و حتی مجوس و تمام ایمان آورندگان و هدایت شدگان کرده است، بر یهودیان هم جاری بدانیم، پس این آیات به کلی با فرهنگ مصطلح قرآن در باب یهودیان، به تعارض می افتد، که هر کجا یهودیان را با عناوین آشنا و روشن بنی اسراییل و یهود می نامد، جز ذم آنان را به میان نمی آورد. بدین ترتیب نبود ذکر یهودیان در آیات رعایت یک بی اعتنایی آشکار و عامدانه ی خداوند به یهودیان است که پیش تر آن ها را به انواع جرم های فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و انسانی منتسب کرده بود و تاکید قرآنی داریم که یهودیان تا ابد منفور و مطرود و مورد بغض خداوندند، پس نمی توانند مشمول عنایت های این گونه آیات شوند، زیرا که طرد ابدی آنان منسوخ و مردود و مورد تجدید نطر قرار می گیرد، که در قرآن بی سابقه است.


آن گاه باید به عدم ثبات این دریافت، در ترجمه های کهن قرآن پرداخت و سئوال کرد که آیا تمام مترجمین کهن، «هادوا» را یهود دانسته اند؟ که پاسخ آن منفی است: در فرهنگ نامه ی قرآنی دو نسخه ی ترجمه دار بس قدیم و قرن چهارمی معرفی شده، که شماره ی ۲ و شماره ی ۱۱۹ است، در هر دوی این نسخه ها «هادوا» را «برگشته» و «آمنوا» را «گرویده» معنا کرده اند، که به گمانم در این صورت از خطاب ابتدای آیه ۶۲ سوره ی بقره، چنین برداشت می شود: «ای گرویدگان و ای به توبه باز گشتگان» و از آن که «هاد» در لغت امروز عرب، هنوز با معنای «توبه» کاربرد دارد، پس ترکیب قابل قبولی ارائه شده است، به خصوص که به توبه باز گشته، در معنا و منظور، تفاوتی با هدایت شده ندارد.


بدین ترتیب برابر عرف و رسم تحقیق، کاملا مجازم که فقط کهن ترین نسخه را ملاک بگیرم، حتی اگر ده ها نسخه ی جدید تر از آن، معنای «هادوا» را «یهود» ثبت کرده باشد و اگر این گزینش من مورد اعتراض واقع شود پاسخ می دهم یهودیان که، با دلایل آتی، به ترین فارسی دانان و احتمالا مترجمان قدیم قرآن بوده اند، از زمانی معین، در ترجمه ها اعمال نظر کرده، پس از دورانی، چنین ترجمه هایی، بدون بررسی لازم، پذیرفته و نقل مسلسل شده است، چنان که هنوز هم به همین روال است و این یادداشت ها تنها و نخستین نقد و رد قبول «هادوا» به معنای یهود و چند مقوله ی دیگر است.


به علاوه، دکتر محمد طنطاوی، در کتاب شایسته و پرشکوه خویش، «معجم اعراب الفاظ القرآن الکریم»، همه جا و در تمام موارد، «هادوا» را، درست برابر «آمنوا»، «فعل ماضی مبنی بر ضمة الظاهره» شناخته است، که بر گردان آن به «یهود»، لااقل مستلزم این است که یهودیان را در زمره ی «به توبه بازگشتگان» بیاوریم، که سراسر قرآن چنین عقلانیت و ایمانی را از یهود و بنی اسراییل دور دانسته و سلب کرده و این جان مطلب است که اگر ما «هادوا» را یهود بگیریم، در فرهنگ جاری قرآن دست برده و نسبت نسخ و عدول داده ایم.


حالا کار را آسان تر می گیرم و آیات با «آمنوا» یا «هادوا» ی مورد مباحثه را، با این فرض بررسی می کنم که معنای آن «گرونده» و «بازگشته» باشد، و اگر چنین کاربردی به معنا و مقصود و مفاهیم آن آیات آسیب نزد، پس سئوال می دهم بر مبنای چه ضرورتی باید که هادوا را یهود بگیریم، چنان که می پرسم آیا برداشت کنونی از «هادوا» با معنای «یهود»، برداشت مستقیم و یا گمانه پردازی و تعبیر است؟ پاسخ مسلم را می دانیم: یهود شمردن «هادوا» معنای مستقیم کلمه نیست، بل تصوری است که در خوش بینانه ترین صورت، از برخی اشارات مشترک این آیات با آن چه در آیاتی با خطاب صریح یهود وجود دارد، کسب شده است و نه هیچ سبب قابل قبول دیگر! در این صورت اجازه دهید من هم، نه با یهود دانستن «هادوا»، بل با تعبیر خود، که با معنای مستقیم لغت هم برابر است، آیات مورد نظر را بخوانم و به شرح بنویسم. آیا پسندیده و منصفانه نیست؟


«من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع و راعنا لیا بالسنتهم و طعنا فی الدین ولو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لکان خیرا لهم و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون الا قلیلا. کسانی از میان به توبه بازگشتگان کلمات را جا به جا می کنند و می گویند شنیدیم و نپذیرفتیم، سرسری بشنو و ندیده بگیر و با چنین چرخش های زبانی به دین طعنه می زنند، گرچه باید و به تر و محکم تر است بگویند شنیدم و مطیعم و بشنو و مورد نظر قرار بده. اما خدا به جهت این کفر لعنت شان کرد و جز قلیلی ایمان نمی آورند». (نساء، ۴۶)


موضوع و مضمون مندرج در این آیه بسیار روشن است: مثل همیشه، کسانی با وارونه و افزون و کم کردن کلماتی، که در زمره ی اصطلاحات و مبادلات دینی آن زمان بوده، زخم زبان هایی برای ریشخند مسلمین می ساخته اند که به طور طبیعی جزییات آن امروز بر ما آشکار نیست، این گونه دلقک های لات کردار و متلک ساز، که ظهور آن ها در هر موقعیت ویژه ی اجتماعی عادی است و ارتکاب چنین جرائمی را نمی توان محض و مختص یهود گرفت، در آیه مورد لعن خدا قرار گرفته اند، با این قید که ایمان آوردن کار هرکسی نیست، که شامل یهود مطلقا بی ایمان نمی شود، چنان که در آیه ی مشابهی، قرآن قدرتمند، مومنین و گروندگان را نیز از بر زبان آوردن این گونه متلک ها برحذر داشته است:


«یا ایها الذین آمنوا لاتقولو راعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للکافرین عذاب الیم. ای گروندگان نگویید گوش کن، بل بگویید بشنو و توجه کن و بر کافران عذابی دردناک مقرر است». (بقره، ۱۰۴)


این آیه نیز تذکر همان مطلب است و این بار به مومنین، با همان قید و قرار که مبادا کافر شمرده شوند. تمام مضمون آیه نوعی تصحیح بیان در کاربرد لغت است که محترمانه تر و مودبانه تر می نماید و بوی هیچ توطئه ی یهودی از آن بلند نیست، زیرا توسل به آن در تمام جوامع در حال تغییر سیاسی و یا اعتقادی، طبیعی بوده است. آیا در کشور خودمان با چه میزان از این لغزخوانی های لفظی گاه سبک مایه، که معمولا محتوا و ظرفیت سیاسی و آیینی دارد، از صد سال پیش به این سو، آشنایید؟ اما آنان که می خواهند «هادوا» را با هر چسب و سریشی به ریش یهود ببندند، بدون ارائه ی هیچ مثال و نمونه و منبع و مدرکی، با یهودی گفتن لغت «راعنا»، تفسیر و ترجمه های غیر قابل درکی ارائه می دهند که همه جا مکتوب و قابل رجوع است!


«یعنی به جای «راعنا» بگویید «انظرنا»، که اگر چنین نکنید، همین خود کفری است از شما... این کلمه در بین یهودیان یک قسم نفرین و فحش بوده و معنایش «بشنو خدا تو را کر کند» بوده است. اتفاقا مسلمانان وقتی کلام رسول خدا را درست ملتفت نمی شدند، به خاطر این که ایشان گاهی به سرعت صحبت می کرد، از ایشان خواهش می کردند کمی شمرده تر صحبت کنند که ایشان متوجه شوند و این خواهش خود را با کلمه ی «راعنا»، که عبارتی کوتاه است، اداء می کردند، چون معنای این کلمه «مراعات حال ما را بکن» است، ولی همان طور که گفتیم، این کلمه در بین یهود یک رقم ناسزا بود». (حسین فعال عراقی، یهود در المیزان، ص ۳۰۶)


به کدام نیاز باید دنبال خیالات بالا به راه افتیم تا سرانجام یهود شناختن «هادوا» سهل تر شود؟!!! چنین توضیحی بر آیه، آیا همراه ادله ای بیان شد؟ خیر. برابر معمول باید فرض کنیم که «راعنا» در لغت یهود نوعی ناسزاست، که نیست. باید فرض کنیم که پیامبر والا مقام سریع صحبت می کرده و لاجرم مسلمین کلمات را خوب نمی گرفته اند، که مدلل نیست. آیا چنین گمان هایی برای یهود پنداشتن «هادوا» کفایت می کند؟ نقض این مطلب آن گاه مسلم و محکم تر می شود که می بینیم اشارات اطراف هر دو آیه ی فوق، موضوعا در اطراف قوم یهود نیست و مثلا در مورد آیه ی ۴۶ سوره ی نساء، دستور پرهیز از گزاردن نماز به هنگام مستی است با این منع که تلفظ نماز صحیح برگزار نمی شود و نیز موضوع غسل جنابت و غیره است، که بی نیاز به حضور یهود، تمام آن ها صورت آموزش درمحیط خودی و در بین مسلمین را دارد، چنان که درآیه ی ۱۰۴ سوره ی بقره نیز آیات گرداگرد آن، به مسئله ی جادو و عهد سلیمان و دیوها و بخشش و فضل الهی و نسخ مربوط است، که از موضوع آن هم برداشت درستی به دست نداریم.


«فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیرا. و اخذهم الربوا و قد نهوا عنه و اکلهم اموال الناس بالباطل و اعتدنا للکافرین منهم عذابا الیما. و به سبب ستمی که برخی از بازگشتگان روا می داشتند و مزاحمت بسیاری که در راه خدا ایجاد می کردند، و گرفتن ربا که از آن منع شده بودند و نیز خوردن بدون دلیل مال مردم، پاکیزه های حلالی را بر آن ها حرام کردیم و بر کافر شدگان آن ها عذاب دردناکی مقرر است». (نساء، ۱۶۰ و ۱۶۱)


در این جا نیز مطلب به وضوح در ارتباط با مردمی است، که در اطراف پیامبر بوده اند و نه یهودیان. زیرا آیه صراحت دارد که آن ها ربا می گرفته اند در حالی که از آن نهی شده بودند و می دانیم که آیات نهی ربا خطاب به مسلمین است و نه یهودیان، زیرا اصولا چنین نهی ای، از جانب یهود به طور طبیعی به جد گرفته نمی شد و آن ها منطقا پیرو فرموده های قرآن نبوده اند و به تورات خود عمل می کرده اند که در آن نهی موکدی به دریافت ربا نیست، چنان که دستور حرمت پاکیزه هایی، که نمی دانیم چیست، نمی تواند در وجه و شامل یهود باشد، که به چنین اوامر قرآن مطلقا بی اعتنا بوده اند و این دستورات منعی برای آنان نمی تراشید. وانگهی مگر ممکن نیست که به ضرورت نظم اجتماعی و جلوگیری از رشد فساد، محدوده هایی قائل شد، مثلا معامله ی مشروعی را مشروط و حتی ممنوع کرد، چنان که امروز ممکن است ورود و فروش کالای خارجی منع شود، امکان آمد و رفت به تر وسائل انتقال، موکول به رعایت هایی شود و از این گونه امور. چرا نباید نظیر چنین اقداماتی را، به نحوی مناسب زمان، در صدر اسلام، که فضا از کینه توزی و توطئه در تمام زاویه های زندگی مملو بود، ضرور بدانیم که خداوند برای عرضه هشدار، نهی های نوی برقرار کرده باشد و مگر آیه نمی گوید که خوردن مال مردم و سنگ اندازی در راه خدا بسیار شده بود؟ اقدام به این گونه امور را نمی توان به یهود منحصر کرد، آن گاه که می بینیم گروه بسیاری از مردم با ظاهر مسلمان نیز ربا می خورند، مال مردم را به باد می دهند و در راه اجرای دستورات الهی مانع می تراشند. به گمان شما اگر مقرر شود که امروز خداوند خطابی برای این انبوه انگلان به ظاهر مسلمان صادر کند، چیزی سوای دو آیه ی فوق خواهد شد؟ و مگر نه این که بسیاری از این گروه، در هر سفر حج نیز، برای چندمین بار توبه می کنند!!! آن گاه جز «و الذین هادوا»، بدون این که یهود باشند، چه خطابی می شنوند؟ و نمی توان اعلام کرد در زمان پیامبر نظیر چنین مردمی به کار نبوده اند، الا این که یهودی باشند، آن هم با این قصد بی ربط که «هادوا» را یهود معنی کنند!!!


«یا ایها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا بافواههم و لم تومن قلوبهم و من الذین هادوا سماعون للکذب سماعون لقوم آخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه یقولون ان اوتیتم هذا فخذوه و ان لم توتوه فاحذروا و من یرد الله فتنته فلن تملک له من الله شیئا اولئک الذین لم یرد الله ان یطهر قلوبهم لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخرة عذاب عظیم. ای رسول، محزون مباش به خاطر آنان که با شتاب به سوی کفر می روند، به زبان می گویند مومنیم و به ضمیر ایمانی ندارند و آن به توبه بازگشتگان که جاسوسان قوم دیگرند که تو آن ها را ندیده ای و سخن کذب می برند. آن ها سخن را در موضع خود به کار نمی برند، می گویند اگر چنین چیزی گفت، بپذیرید و غیر آن را نه. و اگر خدا کسی را فتنه انگیز بخواهد، پس نصیب و بهره الهی نخواهد داشت و برای کسانی که خدا به تطهیر قلوب شان مصمم نباشد، در دنیا خواری و در آخرت عذاب بزرگ مقرر است». (مائده، ۴۱)


به سهولت پیداست که تصاویر این آیه متوجه دشمنان داخلی اسلام است: کسانی که به زبان مومن اند و در باطن برای قومی که پیامبر با آنان رو به رو نشده، آن هم با انتقال نقل های نادرست، جاسوسی می کنند. مایلم بخشی از این تصویر را مذاکره ی مشروطی میان پیامبر و فرستادگانی بشناسم، که پذیرش سخنان پیامبر را موکول به قبول تقاضاها و تغییراتی می دانند. مسلم است نه آن ها را که به زبان مومن اند و نه آن قوم را که با پیامبر رو به رو نشده اند، نمی توان از یهود گفت، زیرا یهود هرگز و به هیچ صورتی مومن نبوده و قوم آن ها نیز از نخست برای پیامبر خدا آشنا و شناسا گفته شده است، و دنباله آیه هم، که خداوند قلوب این فتنه گران خودی را ناپاک و آنان را مستحق خفت دنیوی و عذاب اخروی می شمرد، برابر توصیف پیشین، در آیات اولیه ی بقره، مطابق و منطبق با منافقان است، که نیروی دو چهره ی خودی محسوب می شوند و به یهود باز نمی گردد