114

درنگ در سفر نامۀ ناصر خسرو

از کتاب: تاریخ ایران

«سفر نامه ای را که هم اکنون در دست همگان قرار گرفته و چندین بار تجدید چاپ شده، مبتنی بر دو نسخه خطی است که در کتاب خانه ملی پاریس نگه داری می شود. خاور شناس نامی، شارل اوگوست شفر، نخستین بار در سال ۱۸۸۱ میلادی آن را چاپ کرد. تاریخ تحریر نسخه های خطی مورد استفاده  شفر سال های ۱۸۷۴ و ۱۸۷۷ است و نشان می دهد که این هر دو نسخه در هند قلمی شده و از رسم الخط غلط و املای نادرست کلمات و قراینی دیگر این گمان حاصل می شود که نویسندگان نسخ مزبور از فارغ التحصیلان موسسات آموزشی کمپانی هند شرقی بوده اند.» (فیروز منصوری، نگاهی نو به سفرنامه ناصر خسرو، ص ۴)


 


سه سالی قبل از کتاب من، در نقد زندگی نامه متعارف سعدی، با نام مگر این پنج روزه، استاد و محقق ممتاز، فیروز منصوری، نقد کتاب سفر نامه ناصر خسرو را منتشر کرده بودند که در نوع خود پیش تاز شمرده می شوند. آقای منصوری، به شرحی که می آورم، در تدوین کتاب با ارزش خود بسیار محتاط عمل کرده و صراحت دارند که منظورشان از عرضه نقد، تنها رد انتساب تالیف سفرنامه بوده است، نه تردید در موجودیت و مقام ناصر خسرو:




«چون نوشته های سفرنامه منسوب به ناصر خسرو در تمام شاخه های ادب و فرهنگ ایرانی در ابعادی بس گسترده نفوذ یافته و اثر گذارده، و این اثر از مآخذ مهم تاریخ، جغرافیای تاریخی و مردم شناسی به شمار است، نقد و بررسی عمیق و تفصیلی آن از جهات گوناگون فوایدی در بر دارد... از این پس، هرجا که نام ناصر خسرو برده می شود اشاره به سفرنامه است نه حکیم و شاعر ارجمند قبادیان ونویسنده زاد المسافرین و جامع الحکمتین» (همان، ص ۳۴)


 


در این جا منصوری و به تصریح، قصد خود بیان کرده است که حکیم وشاعر ارجمند قبادیان را، که خدا می داند کجای جهان است، طرف خطاب نگرفته و تنها ادعا دارد که با سوء استفاده از نام آن حکیم و بر مبنای دو نسخه خطی نوساز، که مرجع کهن استنساخ ندارند و در اواخر قرن نوزدهم در هند تولید و متولد شده، کتابی به مثلاً گنجینه فرهنگ ایرانیان افزوده اند، که فقط ده سال پس از یافتن آن نسخ ساخت هندوستان، شارل اوگوست شفر نامی، آن را در اروپا چاپ کرده و چیزی نگذشته، این سفرنامه ی در قرن نوزدهم نوشته شده، به اعتراف منصوری، «در تمام شاخه های ادب و فرهنگ ایرانی در ابعادی بس گسترده نفوذ یافته و اثر گذارده» است. صاحبان عقل سلیم، بر مبنای دنبال کردن خط سیر جعل، تنها در همین مورد سفرنامه ناصر خسرو، از نگارش دست نویسی در هند بر مبنای باد هوا، تا ترجمه  عجولانه  آن به زبان های اروپا و باز گرداندن مکرر و بی انکار آن، به زبان فارس ها، با شعبه  کوچکی از آن مراکز فرهنگ سازی مجعول برای ایرانیان در دو سده اخیر آشنا می شوند که گنگ و گروه های مسلسل دار مافیا، در برابر این حضرات اتو کرده قلم به دست مزدور کنیسه و کلیسا، تنها معصومینی مستحق و شایسته پرستش حساب می شوند!       


  


«با کسب آگاهی از پیشینه افسانه سازی در شرح حال ناصر خسرو، سزاوار است به این نکات توجه شود که سفر نامه ی چاپ شفر کم تر از ده سال با نگارش نسخه های مورد استفاده فاصله زمانی دارد و نسخه  خطی قدیم تر تاکنون پیدا نشده و نسخه ای که اساس چاپ شفر بوده نیز مشهور نیست و در تذکره ها و مراجع نیز یادی از سفر نامه حاضر دیده نمی شود» (همان، ص ۶)


 


استنتاجات منصوری در باب بی اعتبار و مجعول و نوساز بودن سفر نامه ناصر خسرو، که به مقدار خود و نیز از آن بابت که فتح بابی بر حکمت نقد بی تعارف کتاب های کهن شمرده می شود، بسیار قابل ستایش و به میزان کافی مستحکم است و به خصوص ورود ایشان به مقوله  رد تاییدیه های بعدی سفر نامه، وسعت اقداماتی را می رساند که مافیای قاچاق مخدر تاریخ و فرهنگ قلابی برای ایرانیان، قادر به انجام آن بوده و اعمال کرده اند.


 


«جای تعجب است کتاب های یاد شده در آخرین اثر ناصر خسرو، جامع الحکمتین، مفقود است، ولی نخستین کتاب ناصر خسرو، یعنی سفر نامه، در عین این که در هیچ یک از آثار وی معرفی نشده، موجود است. نه تنها خود ناصر خسرو از سفر نامه نامی نبرده، بل در هیچ یک از تذکره ها و سفینه ها و مراجع دیگر قرن پنجم و قرون بعدی نیز از چنین کتاب و عنوانی یاد نشده است. ممکن است که خوانندگان گرامی و اهل مطالعه، بر این سخن نگارنده خرده بگیرند و مقدمه  شاهنامه ی بایسنقری را پیش بکشند که از سفر نامه ی ناصر خسرو یاد کرده و مطالبی هم درباره ی فردوسی نوشته است، یا این که جغرافیا و مجمع التواریخ سلطانیه ی حافظ ابرو، بخش خلفای علویه ی مغرب و مصر، را در نظر بگیرند که از سفر نامه  ناصر خسرو یاد کرده است. ضمناً تاریخ اسمعیلیه، بخشی از زبده التواریخ ابوالقاسم کاشانی، نیز ممکن است طرف توجه قرارگیرد که صفحات متعددی از سفرنامه ناصرخسرو در آن نقل شده است. در کتاب حاضر، قسمت هایی از مندرجات جغرافیای حافظ ابرو و زبده التواریخ نقل خواهد شد. آن گاه که اصل سفر نامه، بر اثر تحقیق و بررسی، بی اساس از آب درآمد، الحاقی بودن این گونه نوشته های منسوب به قلم حافظ ابرو و کاشانی نیز خود به خود ثابت خواهد شد» (همان، ص ۱۱)


 


بازی دل چسبی به کوچه های تهران ما جاری و معمول بود، که اینک با امکانات نو در جهان مشتاق بسیار یافته است: با حوصله و زحمت، آجرها را در جهت ارتفاع، با فاصله ای معین، به دنبال هم و با پیچ و خم متعدد می چیدیم، آن گاه آجر نخست را بر آجر دوم می فرستادیم، تا دراندک زمان، تمام آجرها، هر یک با ضربه ماقبل خود، برهم خراب شوند. نمی دانم در آن از پای در آمدن های پیاپی و خود کار و کوتاه مدت، چه لذتی بود که ساعت ها با حوصله و دقت، به شکل گروهی، برای دوباره دنبال چیدن آن ها زحمت می کشیدیم، تا سقوط سهل و سریع بعدی را ناظر شویم! چه قدر مفاهیم پنهان در این بازی آن دوران ما به کل امورات بی خبران جهان شبیه است! اینک همین رفتار را با همان نتیجه می توان با مکتوبات تاریخ و فرهنگ قلابی و قدیم در پیش گرفت و همان نتیجه را برد: کافی است یکی را بر دومی خراب کنید تا ناظر انهدام پیاپی و نهایی این سلسله مجعولات شوید و ببینید برای تذکره و فهرست و سفینه ها چیزی جز مشتی الفاظ بدون عین، یا با هستی ازعقل واستدلال وامکان بی بهره، باقی نمی ماند که مهجور و منتفی کردن آن ها، بار دوش ملتی دل خوش به موهومات را سبک خواهد کرد.


 


«دعوی رساله ی حاضر این است که ناصر خسرو مصنف سفر نامه موجود نیست. با این دعوی طبعاً چنین سوالی پیش کشیده خواهد شد که مولف سفرنامه چه کسی بوده و چه هدف و منظوری از این تالیف داشته است؟ پاسخ این پرسش را به آن موکول می کنم که دعوی نگارنده در پیشگاه اهل نظر مقبول افتد یا دست کم سزاوار توجه شناخته شود» (همان، ص ۳۴)


 


دعوی و ادعای به قدر کافی محکم منصوری، چنان که انتظار بود، در پیشگاه به قول او اهل نظر مورد قبول قرار نگرفت و سزاوار توجه شمرده نشد. منصوری در چنبره  روابط معمول و نامعقول میان روشن فکری بی بنیان این زمان فشرده شد، از وفای به وعده خود بازماند و در این باب مطلبی از او نخواندیم که چه کسان، با چه هدف و به قصد چه بهره ای، به نام ناصر خسرو، در قرن هیجدهم میلادی و به هندوستان سفرنامه نوشته اند، و به اصطلاح و تمثیل، قلم اش را غلاف کرد. اما موضوع دعوی من دیگر است. می گویم چنان که تاریخ و دانسته های موجود در باب امتداد هخامنشیان پس از داریوش اول و خشایارشا، امپراتوری اشکانیان و ساسانیان، زردشت و اوستا، مزدک و مانی و سلمان و کوله بارهای دیگری از زوائد موجود، از دوران باستان، مطلقاً جعل یهودیان و برای پر کردن چاله  سکوت کامل ناشی از پوریم بوده، آن چه را هم در باب فرهنگ و سیاست و اقتصاد ایرانیان، تا سده های میانی طلوع اسلام، به هم بافته اند و ناصر خسرو و محمود غزنوی و فردوسی و ابن ندیم و بیهقی و بیرونی و ابن اثیر، فقط چند نام کوچک و هنوز کم آوازه در آن فهرست طویل است، جز مجعولاتی به هم پیوسته نیستند و همانند همان بازی که مثال زدم و نیز برابر آن چه منصوری در موضوع حافظ ابرو و کاشانی و مقدمه  شاه نامه  بایسنغری بیان کرد، با ضربه  کوچک نوک پا، یکی یکی بر هم آوار خواهند شد و بر همان سیاق و بنا بر مثال، اگر ممکن شود که تدوین شاه نامه را به دوران پس از صفوی بکشانم، که در آن تردید ندارم و به قدر کافی برای اثبات آن مستند و مطلب فراهم است، پس به همراه این جا به جایی زمان نگارش شاه نامه، صدها سند و سخن تایید کننده شاهنامه سلطان محمودی محکوم و مسخره خواهد شد، چنان که اثبات نیمه تمام بودن ابنیه  تخت جمشید، طویله بزرگی از مورخین قلابی یونان را، تخلیه کرد که مصیبت نامه  آتش زده شدن تخت جمشید به دست اسکندر را قرائت می کردند و مبلغین و معرفان این گونه دروغ های مسخره را به بازار بی آبرویان سپرد.


           


«رئیس مویدالدین مظفر بعد از املاک و ظرایف و حمل ها که به الموت فرستاد، 36 هزار هزار دینار (سی و شش میلیون) بر دعوت نزاریه خرج کرده بود و 12هزار دینار نقد به الموت فرستاده بود، و دوازده هزار دینار در خرج سرای عمارت کرد و 12 هزار دینار در خرج دو چاه صرف کرد. به غیر از بهای الموت که داده بود» (ابن اثیر و نیز قلاع اسمعیلیه، به نقل از همان، ص ۱۵۴)




«چون از طبس دوازده فرسنگ بیامدم قصبه ای بود که آن را رقه می گویند. آب های روان و زرع و باغ و درخت و بارو و مسجد آدینه و مزارع تمام دارد. نهم ربیع الآخر از رقه برفتیم و دوازدهم ماه به شهر تون رسیدیم. میان رقه و تون بیست فرسنگ است. بر صحرایی نهاده و آب روان و کاریز دارد و بر جانب شرقی باغ های بسیار بود و حصاری محکم داشت. گفتند در این شهر چهارصد کارگاه بوده که زیلو بافتندی» (ناصر خسرو، سفرنامه، ص ۱۷۰)


 


نیک که بنگریم وظیفه نخست نوشته های منسوب به قرون چهارم هجری به بعد و نیز آن چه را از قرن اول و دوم و سوم شمرده اند، انتقال همان اقتدار موهوم و نایافته سرکردگان و سلاطین پیش از اسلام، به خانان و دربارهای بی نشان تر پس از اسلام است. این جا لاقبایی مفقود، در ده کوره ای ناشناس،36 میلیون سکه طلا، که به تسعیر امروز قریب ده هزار میلیارد تومان برآورد می شود، نذر فرقه ای بی اثر با نام نزاریه می کند، چنان که امثال زرین کوب، به پستویی در تیسفون و از پس دست درباریان درحال گریز ساسانی، 4 میلیارد سکه نقره یافته اند و ناصر خسرو به قصبه ای در بیابانی بی آب و علف، رودخانه به راه می اندازد، مسجد آدینه می سازد و در شهرچه ای که در آن زمان دویست نفوس نداشته، چهارصد کارگاه زیلو بافی باز می کند و یکصد قرینه در مقام های مختلف می دانم که اثبات کند ساخت و سامان جدید تاریخ بیهقی و سفرنامه ناصر خسرو به کار و قلم و اقدام دست مزد بگیر واحدی صورت گرفته است!!! می پرسم اگر سرزمین ایران، در واقع امر، تا قرون میانی اسلامی، هنوز در میزان فقدان مسجد بی چیز نبود، محتاج این دروغ های وهمناک و این آبادانی های در خیال و این ثروت های بی حساب، در سطور کتاب ها می شدیم؟ و بپرسم چه کسان و به چه نیاز این همه سرمایه برسر اشاعه ی این اوهام کرده اند؟ خردمند را این اندک اشاره برای قبول طاعون زدگی فرهنگ موجود کفایت است.