37

استوره بودن شهنامه

از کتاب: گرآورده های مهم

مطالب و حقایق جالبی را در متن زیر میخوا نید که ایرانیان از نشر و پخش آن سالیان درازیست جلوگیری مینمایند . زیرا فردوسی به استوره بودن شهنامه اشارت مینماید .



جهاندار محمود شاه بزرگ

به آبشخور آرد همی میش و گرگ

ز کشمیر تا پیش دریای چین

بر او شهریاران کنند آفرین

چو کودک لب از شیر مادر بشست

ز گهواره محمود گوید نخست



شاهنامه اثریست جاویدانی از سخنور و حماسه سرای سترگ خراسان , ابوالقاسم فردوسی طوسی . این اثر ژرف شگرف نه تاریخ , بل شهکاریست هنری و ادبی , استوار بر مبنای اسطوره ها و افسانه های کهن آریانای باستان .


فردوسی در اواخر عمر

اثر بی نظیر “یوسف وزلیخا” را به رشته نظم در می آورد. این داستان راکه از قرآن الهام گرفته است , در قالب شش هزار و چهار صد بیت منظوم می کند. یوسف و زلیخای فردوسی پس از هزار سال ،برای نخستین بار در سال هژده صد و هشتاد و نو توسط “هرمان اته” خاورشناس وادیب آلمانی رسما به جهانیان معرفی میگردد, ایرانیان بر آشفته و سراسیمه میشوند و سعی مینمایند تا از پخش و نشر این اثر شگرف و شهکار ادبی جلوگیری به عمل بیاورند ؛ زیرا فردوسی در مقدمۀ این اثر به افسانه بودن شهنامه اشاره مینماید و از سرایش آن اظهار پشیمانی دارد .


فردوسی در این اثر بی نظیر این بیتها را میگوید :


به نظــــــم آوریدم بسی داستان

ز افسانه و گـــــفتۀ باســــــــــتان

ز هر گونه ای نظــــم آراستم

بگفتم درو هر چه خود خواستم


و افسانه بودن شهنامه را به پایۀ اثبات میبرد .

و میگوید :


نه گویا زبان و نه جویا خرد

ز خاک در خاشاک تن پرورد




ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی درسال سیصد و بیست و نو در روستای پاژ از توابع طوس متولد شد. در سال چهارصد هجری قمری شاهنامه را به اتمام رساند . و درسال چهار صد و شانزده هجری قمری در 87 سالگی دیده از جهان فرویست.

فردوسی که سال های درازی را در دربار سلاطین غزنوی بوده است , سرودن شهنامه رابه سلطان غزنه پیشنهاد و از محمود میخواهد تا در ازای هر بیتی آن دیناری از طلا به وی صله بدهد . او سی و پنج سال تمام تلاش میکند تا مثنوی عظیمی را از تاریخ ایران کهن ( آریانای باستان ) گردآوری نماید . و کار نا تمام دقیقی بلخی شاعر معروف دورۀ سامانیان را به پایان برساند .

بنابرین سی و پنج سال تمام به سرودن شعر پرداخته وشصت هزار بیت مثنوی به نظم درمی آورد . و برای دریافت شصت هزار دینار زرین از سلطان غزنه ، دیوان حجیمش را به سلطان پیشکش میکند و حتی در اوایل آنرا شاهنامه سلطان محمود غزنوی میخواند .

محمود از خواندن اشعاری این دیوان آزرده خاطر می گردد , و اما ارزش شاهنامه را فراموش نمیکند و بجای دینار زرین، درهم سیمین بدو میبخشد .

فردوسی که امیدش را از دست داده است ،قهر گونه دربار را ترک میگوید . واشعاری دشنام گونه تحت عنوان هجونامه را خطاب به محمود به سرائش میگیرد . “برتلس” می گوید ((فردوسی با دیدن فروپاشی تمام آرزوها وبرباد رفتن تمام وعده ها ،اشک از چشمانش سرازیر شده واز قهرمانی که خود آفریده بود ،نفرت به دل می گیرد)) . و برای جبران مافات، اشعاری از مدح امام علی (ع) را به شاهنامه اضافه میکند . و آنرا به حکمروای دیگری که شیعه بود میدهد و او نیز با آغوش باز پذیرا میشود وانعامش میبخشید.

فردوسی که نیمی از عمر اش را روی نظم شاهنامه گذاشته بود. دیگر برای او سپیدی بجای سیاهی نشسته بود وواپسین سالهای عمرش را سپری می کرد. از سرودن اشعار

افسانوی بجای حماسه های دینی پشیمان شده بود , سالهای واپسین عمر ش به بیزاری از دنیا وسیر و سفر میگذرد .

به محضر شعرا و عرفا میرسد تا جویای چاره گردد . در سفرش به عراق با “ابو علی حسن بن محمد ابن اسماعیل” درد دل می کند و او به فردوسی پیشنهاد می نماید که داستانی از قرآن را منظوم نماید تا آذوقه آخرت گردد. فردوسی از این پیشنهاد استقبال مینماید و اثر بی نظیر “یوسف وزلیخا” را در اواخر عمرش به رشته نظم در می آورد. داستان یوسف وزلیخا را با الهام از قرآن در قالب شش هزار و چهار صد بیت منظوم می کند. یوسف و زلیخای فردوسی پس از هزار سال ،برای نخستین بار در سال هژده صد و هشتاد و نو توسط “هرمان اته” خاورشناس وادیب آلمانی رسما به جهانیان معرفی میگردد .

صد سال بعد از آن , این اثر توسط دکتر صدیق به ایرانیان معرفی میشود . ولی گویا رازی که نباید فاش میشد ، برملا میگردد . و غالب ادیبان از معرفی این کتاب به عامه مردم به خشم می آیند وچنان آب در خوابگه مورچگان میریزد که همه سراسیمه میشوند ودست به توجیه وتخریب وتنبیه وتمسخر این اثر کهن میزنند . فقط بدین خاطر که چند بیت اول این اثر، دال بر اظهار پشیمانی فردوسی از سروده های پیشین یعنی شهنامه و توبه وی از آن کار بوده است.

بیست و چهار نسخه از این اثر بی نظیر از دست یازی کوته فکران در امان مانده و چون گوهری از آن پاسداری می شود . آری , فردوسی پس از هفتاد سال واندی توبه می کند واز تخم نفاق افگنی، تحقیر ترکها ، توهین اعراب , افسانه و رویا تراشی وغافل شدن از آخرت پشیمان شده و دست به دامن خدا می برد . داستان قرآنی یوسف و زلیخا را ضمن اتابه وتوبه نسبت به گذشته می آغازد:


به نظــــــم آوریدم بسی داستان

ز افسانه و گـــــفتۀ باســــــــــتان


ز هر گونه ای نظــــم آراستم

بگفتم درو هر چه خود خواستم


اگرچه دلـــــم بود از آن بامزه

همی کاشــتم تخــــم رنج و بزه


از آن تخم کشتن پشــــیمان شدم

گره در دل و در زبان برزدم


نگـــــــویم کنون نامه های دروغ

سخن را به گفتار ندهم فروغ


نکارم کنون تخم رنج و گنـــاه

که آمد ســـــپیدی به جای سیاه


دلم سیر گشت از فریدون گرد

مرا زان چه کو ملک ضحاک برد؟


ندانم چه خواهد بدن جز عذاب

ز کیخـــــسرو و جنگ افراسیاب


برین می سزد گر بخنـدد خرد

زمن خود کجـــا کی پسندد خرد؟


که یک نیمه عمر خود کم کنم

جــــــــهانی پر از نام رستم کنم؟


دلم گشت سیر و گرفتم ملال

هم از گیو و طوس و هم از پور زال


کنون گر مرا روز چــندی بقاست

دگر نســـــپرم جز همه راه راست


نگـــویم دگر داســــتان ملـــــوک

دلــــک سیر شد زآستان مـــــلوک