زاهدا اگر زکوی تو یکبار بگذرد
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
زاهدا اگر زکوی تو یکبار بگذرد
از قید ریش و شانه و دستار بگذرد
هر کس که پیش ابروی جانان سجود کرد
از کفر و دین و سبحه و دستار بگذرد
برمن جفا و جور مکن بیوفامباش
کاین رنگ و رویت ایگل بیخار بگذرد
گویا که میرسی تو ببلالین بوقت نزع
دردل خیال روی تو بسیار بگذرد
آتش فتد بدل چو ز پیش نظر مرا
انگل پسر بجامۀ گلنار بگذرد
برمردم خسیس نصیحت ور نیست
گر گسی چشان ز طعمه مردار بگذدرد
شد خاک عشقری بسر راه انتظار
در آرزوی انکه اگر یار بگذرد