37

تحریف اشعار کلام الغیب خواجه حافظ

از کتاب: گرآورده های مهم

یکی ازبرازندگی های بحث اصول آنست،که مدعی درغیبت سندوحجت دستوری رادردیدگاه عام قرارداده نمیتواند . من؛ متکی باسناد وشواهد برین اصل پافشاری نمودم، که اسم واصطلاح پارس وپارسی ازکلمهٔ پارسا نشأت کرده اند، به معنی حافظ ونگهدار؛ در آئین کهنهٔ زردشتی مفهوم خود نگهبان رامیرساند.


گاهئیکه اسلام مذهب زردشتی، زند و ساسانیان عراق را ازبیخ بیرون کشید؛ همه رازندیق نامید وکلمهٔ پارسارا بمؤبد تعویض نمود طوریکه درتذکرهامؤبدان یاد شده؛ ونه پارساها یا پارسیان .


غیاث اللغات درشرح این کلمه مینویسد « پارسا مرکب است از پارس ،که مرادف پاس است و الف که چون لاحق کلمه شود افاده معنی فاعلیت کند پس معنی ترکیبی پاسدار باشد چون او حافظ نفس خود است لهذا باین اسم مسمی گشت ».


پاس دادن، پاسبان، پاس داشتن، پاسی ازشب،که بمعنی یکدورهٔ پاسبانی درشبست؛ چون سگ وظیفهٔ پاسبانی دارد بسگ نیزاطلاق میشود؛ پاس میدهد، یعنی پاسبانی میکند؛اما اصطلاح پارس کشیدن سگ کاملاً جدید واختراع معاصر است؛ زیرا این کلمه واصطلاح درغیاث اللغات وجود ندارد؛ چون درلغتنامهای ایرانی برای آن منبع ومخرجی ذکر نمی کنند؛ میتوان استنتاج نمود،کاین جز اختراعات دستگاه حاکمهٔ ایرانست، که بمنظور ومقصد مشخص آنرا بوجود آورده‌اند؛زیرا حافظ شیراز آنجا که بازبان پارسی ومنبع ومرجع آن تماس میگیرد, بکلام او تعرض کرده ،درآن تصرف و تحریف را روا می دارند .


دردیوان حافظ که درحدودسالهای ۱۳۳۵هـ ش بوسیلهٔ حاج محمدعلی درمطبعهٔ افست چاپ شده است بیتی که حافظ در باب مرجع زبان پارسی صحبت میکند آنرا تحریف نموده است :


بیت اصلی چنین است :


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت پیران پارسا را


بیت تحریف شده :


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را


تناسخ قهری کلمهٔ پیران برندان، کاملاً مفهوم ابیات وآنچیزیکه خواجه حافظ میخواست بگویدرا؛ مضمحل میکند؛چون رندان وپیران عین خصوصیت هجائی وترکیبی دارند؛در وزن شعرهیچگونه سکتگی رخ نمیدهد؛امامرام شاعر را از بنیاد تغیر میدهد!


بعد از مطالعهٔ دیوان حافظ، که احمد شاملو آنرا ترتیب و تهیه نموده است؛ من با تمام قوا بکفنکش قدیم یعنی حاج علی محمدرحمت فرستادم؛ زیرا احمدشاملو درین غزل حافظ تحریف، تصرف ودستکاری نموده است. این شخص که خود را باصطلاح شاعر،ادیب،انساندوست، چپی، و … نشان میداد؛ بکلامیکه خلق خدازیاده از ششصد سالست که فال می بندند واعتقاداستوارمیکنند؛او همان کلام رااز بستر حقیقی آن بیرون کرده، کلمات والفاظ مصرع هاوحتی ابیات را بیجا وکم وزیاد نموده است!


حافظ غزل را باین نظم وترتیب نوشته است :


آئینهٔ سکندر جام میست بنگر

تا برتو عرضه دارد احوال ملک دارا


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت پیران پارسا را


احمد شاملو بیت اول و دوم ، که باهم پیوسته و مکمل یکدیگر هستند؛را از هم جدا میکند، و یک بیت نو بسته کرده ، که ازابیات اصلی غزل حافظ دوهجاکمتردارد، و در هیچ دیوان دیگری موجود نیست؛ بجای آن شامل میکند؛اما بیت دوم حافظ را تحریف کرده ودر آن تصرف میکند باین شکل :


گر مطرب حریفان این پارسی بخواند

در رقص و حالت آرد صوفی پارسا را

( این بیت نوبسته شده)


ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند

ساقی بشارتی ده پیران با صفا را


(درین بیت تصرفها کرده تمام کلماتیکه بخط کمرنگ نوشته شده از حافظ نیستند )


شعر حافظ چنین تقطیع می‌شود :


آئینهٔ ـ سکندر ‌ـ جام میس ـ تبنگر ـــ تابتوعر ـ ضدارد ـ احوالمل ـ کدارا


فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن ـــ فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن


خوبانپا ـ رسی گو ـ بخشندگا ـ نعمرند ـ ساقیبده ـ بشارت ـ پیرانپا ـ رسارا


فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن ــ فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن


تقطیع ابیات ساخت شاملو :


گرمطرب ـ حریفان ـ ایپارسی ـ بخواند ــ درقصوحا ـ لتآرد ـ صفی پرسا ـ را


فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن ـــ فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن - فع


ترکانپا ـ رسیگو ـ بخشندگا ـ نعمرند ـ ساقیبشا ـ رتیده ـ پیرانبا ـ صفارا


فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن ـــ فاعلاتن ـ فعولن ـ فاعلاتن ـ فعولن


هرفاعلاتن:عبارتست ازیک سبب یک وتد و یک سبب دیگر،یعنی فا- علا- تن، که چهار هجامیشود


هرفعولن :عبارتست ازیک وتدویک سبب، یعنی فعو- لن، که سه هجامیشود.


دراولین بیت، که پرداخته وساخت شاملواست؛دوهجا نسبت بوزن حقیقی شعرحافظ کمتردارد؛این ثبوت قاطع هست کاین بیت نوبسته شده است ؛ همین بیت بر علاوهٔ دیگر چاپها دردیوان حافظ که باهتمام محمدرضاجلالی نائینی وداکترنظیراحمد،اولین چاپ در سال ۱۳۵۰هـ .ش و پنجمین چاپ آن درسال ۱۳۶۲ هـ.ش؛ تدوین شده است؛ هم وجود ندارد؛ ایندواگرچه سلسلهٔ ابیات راکاملاً برهم زده اند؛اما در متن ابیات هیچنوع تصرفی را روا نداشته اند.


بیت دوم چون استخوانبدی ازخودحافظ است درآن کسرهجائی وجود ندارد؛اماتصرف درکلمات بهدف تحریف معنی کاملاً نمایان وچشمگیر است؛ زیراحافظ درین دوبیت که باهم پیوسته ومتواترهستندمیگوید :


می، که خوددخترانگوراست،انگور از زمین میآید وزمین سکندر ها ودارابها رادر خوددارد؛ لهذاجام می آئینهٔ جهان نماست ، که میتوانی از او احوال داراب و سکندر راجویا شوی.


در بیت دوم میگوید:ای نظاره‌ گرجام می به پیران و پیشینیان پارسا، یعنی پارسیهااین بشارت رابرسان،که خوبگویان و خوبچهرگان پارسی گو؛با زادو ولد شان بپارسی گویان دیگرعمر وزندگی میبخشند؛تارسم وزبان شماراادامه بدهند


ازین گفتار حافظ نکات ذیل استنباط میگردد:


۱ـ پارسا ها پارسی ها هستند ، یعنی پارسی زبان پارسا هاست ؛زیرا حافظ پارسی گو و پارسا را در دوبیت غزل خود بصورت متناظر و مکمل هم بکار میبرد .


۲ ـ حافظ پارسی را بپارس نسبت نمیدهد؛بلکه آنرا بپارساهای پیر وابسته میداند .


۳ ـ گفته‌های حافظ این واقعیت راوضاحت میدهد،که پارسی زبان پارساهاست و پارس آنجا که پارسا ها بود باش میکنند؛لهذا منبع و مرجع پارس وپارسی؛پارسا ؛است، و نه؛برعکس،یعنی چندصدسال قبل ازآنکه ملک پارس بوجودآید پارساهای زردشتی وزبانشان یعنی پارسی درحوزهٔ جیحون ،جائیکه مذهب زردشتی ظهورکرده وجود داشته‌اند .


اگرکلام حافظ راتحریف وسانسورمیکنند؛ بنسبت همین واقعیات نهفته درآنست، کزآن میتوان درتوضیح منبع وتاریخ حقیقی زبان پارسی استفاده کرد واستناد جست !


این ابیات حافظ به نفس خود، و افزوده برآن؛ چون آماج سانسور و تاراج قرار گرفته اند ؛بحجت انکار ناپذیر تبدیل می‌شوند، مبنی بر اینکه منبع و مرجع کلمهٔ پارسی بغیر از انچیزی هست ، که ایران و ایران گرایان میخواهند بر ما تحمیل کنند !


درین میان افرادی وجود دارد ، که بظاهر در بحث زبان اجدادما خود را خیلی غنی جلوه میدهند، وبا همین تحریفات وتصرفات دمساز و همنوا اند ؛ اما در باطن سخت فقیر و نادار درین مورد هستند؛ از یکطرف بخش هجائی و آوازی ، یعنی نصف زبان پارسی دری را در عدم شناخت دستوری؛ انرا بتقلید و تابعیت از ایرانی‌ها زیر بوریا پنهان میکنند؛ زیرا زیاده از هزار سال میشود، که اجداد و بزرگان ما اینزبان را متکی بحرکات و سکنات ؛ چنانچه در محاورهٔ روزمره ادا میکردند ؛ بهمان نهج آنرا تحریر هم کردند؛ اما این‌ها میخواهند که زبان آبائی خود را با کانسن ،واول و سیلاب؛ چنانیکه ایرانی‌ها عمل میکنند ؛ما هم باید آنچنان کنیم ! مثلاً بما دستور میدهند ، که کلمهٔ سه هجائی «جدی ئی » را مانندایرانی ها «جدیی» بنویسیم ، با دوهجا ! ویا ترکیبات جدید قالبی و آماده شده از قبل را بما پیشنهاد میکنند ، که فلان کلمه را چون بنویسید و فلان کلمه را چنان ،و...، برای کلمات با ساختمان آوازی و هجائی واحد دو طرز تحریر را پیشنهاد میکنند ؛ مثلاً موعظه می فرمایند که نوشتن هیأت و «هیئت»، مسئول و «مسوؤل» ،و … هردو بجا و درست است !؛ واقعیت ؛در هیچ زبان زندهٔ روی زمین برای یک کلمهٔ واحد دو طرز تحریر تجویز نمیشود!؛ چون ایشان تا هنوز باین اصل التفات نفرموده اند، که نوشتن و جمع بستن کلمات در زبان پارسی دری یک امر ذهنی و انتزاعی نبوده ؛ بلکه متکی باصول حرکات و سکنات ، بوسیلهٔ عالمان و بزرگان سلف قانونمند شده و مجری گردیده است . بنا باین علت تابعیت کورکورانه از ایرانی‌ ها، که حرکات و سکنات در مکالمهٔ شان حاکم کامل نیست ؛ بهمین سبب یکزبان تحریر و یکزبان تقریر متباین و متفاوت ازهم دارند!!، که آنرا بزبان رسمی و غیر رسمی تقسیم نموده اند . فارسی ادبی، یعنی پارسی دری که در آن کلام سعدی و حافظ و نظامی ودیگر سخنسرایان واقع شده است ودیگری فارسی مکالمه یا فارسی شیرازی، که آن زبان عامۀ مردم ایران است؛ از جمله کلام بابا طاهر عریان ،علی فیروزه ، بندار رازی، و … که این زبان را غیر ادبی و غیر رسمی مینامند !؛ افراد محترمی چون؛ مرحوم علی اکبردهخدا گاهئیکه " چرند و پرند" را در صور اسرافیل بهمین زبان فارسی شیرازی مینوشت و اینکه جمال زاده " یکی بود ویکی نبود" را نوشت ویا نوشته ها و داستان های مرحوم صادق هدایت که با بکاربرد و استفاده از زبان عامۀ ملت ایران، که تا امروزدر سینۀ این ملت جا دارد؛ آیا تنها تصور اینکه مرحوم دهخدا ویا مرحوم هدایت و دیگران بزبان غیر ادبی و غیررسمی نوشته اند ؛ گناه حتی کفر و جرم نیست !؛اما زبان تحریری و زبان گفتاری واقعیت جامعهٔ ایرانست. داکتر زبانشناس پرویزناتل خانلری یکی رازبان درسی و رسمی و دیگری را زبان عامه ومکالمه میخواند. (دیده شود وزن شعری و تاریخ زبان فارسی پرویز خانلری ) .


تشبثات خیره سرانه در عدم شناسائی مبانی آوازی و اصول تلفظی، که پایه‌ای تحر برآن بنا میشود؛ بدون تردید فاصله بین زبان گفتارو نوشته ما را، که برخلاف ایرانی‌ها دو جهت زبان واحدی هستند ؛ هنوز هم شدید و عمیقتر ساخته و درشیوع هرچه بیشتر بیسوادی در بین توده های وسیع ملت ما سهم ونقش ویران کننده خواهد داشت !.


ازجانب دیگر با تاریخ ، تحلیل تاریخی و گذشتهٔ زبان پارسی دری مناسبت عینی ومستند ندارند، باین علت زبان دری رااز مرجع پارسی و پارسائی آن میخواهند منزوی بسازند!!؛چون این‌ها همه تحصیلات و شناسائی زبانرا در پوهنتونهای آمریکا،اروپا ویا درسایهٔ ایرانی‌ها فرا گرفته‌اند، که حتی یک شعبه مخصوص و مربوط بزبان پارسی دری درین مراجع تحصیلی وجود نداشته و ندارد ؛ زیرا آنرا ادغام شده در فارسی ایرانی قبول وتسلیم نموده اند ؛ پس متکی بکدام حجت در مورد زبان دری و پارسائی بودن یا نبودن آن صحبت میکنند؟


این‌ها فرمودند: «در ظرف چهل سال استادی زبان دری ما نشنیده و ندیده ایم، که پارسی از پارسا آمده باشد ، ویا اینکه گفتند : زردشت اصلاً وجود خارجی نداشته، ابن‌سینا اشتباه کرده ، که پارسی دری گفته ، و … » .


عجب اینجاست که در ظرف چهل سال همین غزل حافظ بار،بار از نظر ناکنجکاو این « غنی های فقیر» عبور نموده است ؛ اما استدراک حقیقت را از آن تداعی نتوانسته اند ! ؛ چون خود اقرار میکنند رابطهٔ پارسا و پارسی را هیچ‌ وقت ندیده و نخوانده‌اند؛ در حالیکه حافظ این رابطه رابوضاحت ششصد سال قبل در ابیاتیکه فوقاً ذکر شد بیان کرده است !! سوال مطرح میشود ؛ آیا بکلام الغیب اعتماد قائم کنیم ، ویا بکلام الفقر؟؟.


برویت مدرک تحصیلی که این دانشمندان برخ ما میکشند ؛تا آنجا که زمینه‌ و نهاد های مشترک بین زبان پارسی دری و فارسی ایرانی را مطالعه مینمایند قابل اعتبار و تحمل هستند ؛ اما آنگاه که بطور اخص در موردپارسی دری اظهار رأی میکنند پایشان میلنگد ؛ زیرا در زمینه اصلاً مواد تحقیقی و تحصیلی مستقل وجود ندارد . بایداین دانش را ذره،ذره و سطر بسطر از لابلای آثار و نوشتهای دانشمندان و متکلمین این زبان، از ربع اول قرن بیستم آنطرفتر رفت ؛ کاوش و پژوهش نمود؛ ثمرهٔ این جستجو بنیاد و اصول زبان پارسی دری است ؛ کسانیکه تا قام قورتک از فارسی ایرانی مایه و رنگ برمیدارند ؛بازهم چشمان بسته « دری، دری» میگویند ؛ در حقیقت آبرا بشمشیر میبرند ؛بدون تردید مضاراین شمشیر بازی‌ها چندین برابر مفادآن برای زبان پارسی دری و متکلمین آن خواهد بود .


ایران که در جریان قرن شانزدهم تأسیس گردیده؛ تا شروع قرن بیستم تحت حاکمیت ترک و ترکمنها ، که مؤسس آن هستند قرار داشت ؛اما از ربع اول قرن بیستم ببعد بر سرنوشت زبان پارسی دری حاکم میشود.


در عدم موجودیت یک محور متشکل از متکلمین تاریخی این زبان ؛ایران وظیفهٔ مرجعیت آنرا غصب نموده ،واز بدایت این جریان با مداخله و تصرفات جانبدارانه در پایه و اصول پارسی دری زیر نام تجدد زبان فارسی ؛ در صدد انطباق دادن طرز تحریر اینزبان با شیوهٔ تلفظ فارسی شیرازی یا ایرانی است، که در نتیجه چهارصد سال تحول و تکامل زبان پارسی هند، در کتابخانهای علیگهر، رامپور ، لکنهو ،و... محبوس مانده و درحال پوسیدن هستند ؛ بجرم اینکه بپارسی ئی غیر از زبان فارسی ایرانی‌ها نوشته شده اند ؛ دولت ایران شاهنشاهی و آخوندی ؛هیچوقت به نشر مجدد این گنجینه مبادرت نورزیدند؛ مگربه دستکاری آنها ویا تراجم تقریبی و تحت الفظی نشرات غربی و همه با طرز تحریر نوساخت و کلمات خودپرداخته ؛لهذا تداوم را در زبان پارسی برهم زده ؛ نه تنها با زبان تاریخی پارسی قطع رابطه نموده اند ؛ بلکه دانشی که در تمادی چندین قرن درین آثار انباشته ونهفته بود؛ آنرا نیز محو و نابود کردند !! . با درک این عینیت؛ هر پارسی زبان باین سوال میتواندجواب بدهد ؛ آیا دستگاه حاکمهٔ ایران در حق زبان پارسی عنایت کرده یا خیانت ؟؟


کتب ونشراتیکه بعد از سالهای ۱۹۶۰م از ایران به افغانستان میرسیدند ، فقر فرهنگی را که خانوادۀ حکمران در کشوربوجود آورده بود،آنرا کمک وتشدید میکردند؛ زیرا نشرات نیمه پارنوگرافیک وغرب زدهٔ عصر شاه ، ریش وچادر دوران آخوندها شگاف عمیقی درجامعهٔ مابوجودآورد؛همین اکنون تراجم نیمبند، تحریف و سانسورشده ، زمینۀ پویائی را درافراد مساعد جامعۀ ما محدود ساخته و ساحۀ دانش شانرا درحدود پوشش واستشارۀ دولت شاهنشاهی و آخوند شاهی قرار داده است ، که گاهی جنبۀ ضد فرهنگی محتوای این نشرات بمراتب وسیعتر و فراختر از پهلوی فرهنگی آنهاست! ، وازنظر شکل بتخریب سازمانداده شدهٔ طرزتحریر زبان پارسی دری میپردازد؛ بر سبیل مثال آخرین تاریخ بیهقی چاپ تهران را با تاریخ بیهقی چاپ بمبئی مقایسه کنید!.


علاوتاً ؛ این وضعیت صنعت طباعتی را در کشور ما ازبیخ بیرون کشید؛ چنانچه در صنایع نساجی بهند وابسته بودیم ، در چینی سازی بجاپان و... ؛در طباعت ، پای ما محکم بپای ایران بسته شد .


دور ازاینکه خود را در مقام معارضه یا مقایسه با ایرانی‌ ها قرار داده باشیم ، حق مسلم ما؛ است که، از طرز بیان ، تحریر وتاریخ زبان آبائی خود دفاع و حمایت کنیم ، و هرنوع تسلیم طلبی ، تصرف و تعرض مستقیم و غیر مستقیم را در مورد آن تشهیر و تعبیر نمائیم .