114

اسلام و شمشیر

از کتاب: اسلام و شمشیر ، بخش ۳۴

از طریق این آخرین گفتار مقدماتی و پیش از ورود به مبحث اصلی «اسلام و شمشیر»، می توان به میزان اعتبار اعتقادی اهل کتاب، یهود و نصاری، در پیشگاه خداوند، بر اساس توصیه های آیات قرآن، پی برد و تکلیف مسلمانانی را که پیرو قرآن اند، با این دو گروه، معلوم کرد. تکلیف روشنی که ما را موظف می کند یهود و نصاری را دشمن مشرک بگیریم، نجس بشماریم، ورودشان را به مکان های مقدس مسلمین منع کنیم، غذای شان را نخوریم و با زنان و مردان شان، پیش از قبول یکتایی خداوند و پذیرش اسلام، ازدواج نکنیم. این حکم صریح و نهایی، از آن که خداوند، قرآن مبین و مبارک را، آخرین مجموعه دستورات و سفارشات به انسان قرار داده، پس تا پایان زمان و جهان، تغییر نخواهد کرد. مورخ در موضع و به سهم خود، با تکیه بر این داوری الهی و نیز تجربه ی مطالعاتی خویش، معتقد است هر کلامی که از سوی دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب، در باب اسلام و یا هویت و هستی و فرهنگ و ادب و زیر و بم زندگی مردم ممتاز شرق میانه و مسلمین، با هرحجت و بهانه و به هر صورت و سندی صادر شده باشد، در زمره ی تلقینات توطئه گرانه ی دشمن نجس قرار می گیرد و بی نیاز به مباحثه و گشایش مدخلی، بی بها، مردود و غیر قابل اعتنا است.


«و قالوا اتخذالله ولدا سبحانه بل له ما فی السموات والارض کل له قانتون. گفتند که خدا صاحب فرزندی است. منزه باد. بل آن چه در زمین و آسمان است، از او فرمان بری می کنند (بقره، ۱۱۶). لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیأ ان اراد ان یهلک المسیح ابن مریم و امه و من فی الارض جمیعا و لله ملک السموات والارض و ما بینهما یخلق ما یشاء و الله علی کل شئ قدیر. به درستی که کافر شدند کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است، اگر خدا اراده کند که همان مسیح و مادرش مریم و تمام اهل زمین را هلاک کند، چه کسی می تواند در آن مداخله کند. از آن خداوند است تمام زمین و آسمان و آن چه در میان آن هاست، خلق می کند، هر چه را که بخواهد و بر هر کاری تواناست (مائده، ۱۷). و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهؤن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله انی یؤفکون. اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم و ما امرؤا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون. یهودیان گفتند عزیز پسر خدا و نصاری گفتند عیسی پسر خداست. با این سخن مانند این است که به کفر پیشین خود بازگشته اند. خدا هلاک شان کند، چه گونه این دروغ ها را ساخته اند. روحانیون و راهبان، کم تر از خدا، عیسی پسر مریم را، ارباب خود گرفته اند و حال آن که مامور بودند خدای یگانه را بپرستند که جز او خدایی نیست و برتر از شریک داشتن است». (توبه، ۳۰ و ۳۱)


در این آیات، بیان خداوند، در این باب که اهل کتاب، ناگهان و بدون مقدمه، عیسی و عزیر را فرزندان خدا دانسته اند، توام با حیرت است و گویی انحرافی چنین عظیم و وسیع را در میان اهل کتاب، باور ندارد. چنین بازگشتی از سوی اهل کتاب به توحش و شرک پیش از موسی، چنان که کردارهای تاریخی و کنونی شان نیز گواهی می دهد، در واقع رجوع به ماهیت اصلی گرد آمدگان در این محراب هاست، که از جمله در پنج قرن اخیر، بی تعهد و توجه و اعتنا به حساب رسی خداوند، با بر دوش و دست گرفتن صلیب عیسی و ستاره ی داود، به میزانی در جهان فساد و کشتار و غارت کرده اند که مختص وحوش و بی اعتقادان به نظارت الهی و روز جزاست. مورخ قادر است با اندکی دقت و با ملاحظه و مقایسه ی خطاب های خداوند به اهل کتاب، که از این پس «مشرک» خوانده شده اند، دریابد که طرح موضوع فرزند داشتن خداوند، از سوی یهودیان و مسیحیان، عکس العملی است که آنان، پس از شکست کامل در ارائه ی منطق و بیان، در مواجهه با پیامبر و قرآن و قطع ارتباط کامل مسلمین با آنان، اختیار کرده اند. آیات الهی در این باره چنان کاشفانه و توام با شگفتی است که به کمال، نوظهور بودن این ادعای اهل کتاب را معلوم می کند. تشخیص این که یهودیان و نصاری از طرح چنین ادعای گزافی چه حاصلی می برده اند، در جزییات، جز به حدس و گمان، ممکن نیست، اما به خوبی از این منظور آنان پرده برمی دارد، که از این راه میان خود و مسلمانان دیواری بلند ابدی و عبور ناشدنی کشیده اند. بدین سان با ظهور اسلام، بی حاصلی و عقب ماندگی و کهنگی و ضعف و ارتجاع معتقدان و پیروان کنیسه و کلیسا به حدی آشکار می شود کّه می بینیم، در مقابله با نواندیشی، از بنیان اعتقادات پیشین خویش دست کشیده و یکتایی خداوند را نیز منکر شده اند. در حقیقت بازگشت اهل کتاب از یکتا پرستی و قرار دادن شریک و خانواده برای خداوند، نوعی قهر و تلافی جاهلانه نسبت به نازل کننده ی قرآن و مبعوث کننده ی پیامبر اسلام است!


«قالوا اتخذوالله ولدا سبحانه هو الغنی له ما فی السموات و ما فی الارض ان عندکم من سلطان بهذا اتقولون علی الله ما لا تعلمون. گفته اند که خدا فرزندی گرفته، ستایش بر او که غنی و مالک تمام اجزاء زمین و آسمان است. نزد شما در این ادعا دلیلی نیست. در باب خدا چیزی را می گویید که نمی دانید» (یونس، ۶۸).

«قالوا اتخذوالله ولدا سبحانه هو الغنی له ما فی السموات و ما فی الارض ان عندکم من سلطان بهذا اتقولون علی الله ما لا تعلمون. گفته اند که خدا فرزندی گرفته، ستایش بر او که غنی و مالک تمام اجزاء زمین و آسمان است. نزد شما در این ادعا دلیلی نیست. در باب خدا چیزی را می گویید که نمی دانید» (یونس، ۶۸).



در این آیه نیز سایه ای از ناباوری خداوند از این گردش ناگهانی تابعین تورات و انجیل به شرک و جمود و برگشت به بی منطقی مطلق، دیده می شود. می پرسد مالک اجزاء تمام هستی، به فرزند چه نیازی دارد و اعلام می کند که مشرکین، بدون عرضه ی هیچ دلیلی، مدعی مطلبی شده اند که در آن باب نادان کامل اند؟


«و اذ قال الله یا عیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق ان کنت قلته فقد علمته تعلم فی نفسی و ما اعلم ما فی نفسک انک انت علام الغیوب. ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوا الله ربی و ربکم و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم و انت علی کل شیء شهید. و خدا گفت ای عیسی آیا به مردم گفته ای که تو و مادرت را به جای خدا بگیرند؟ گفت پروردگارا ستایش تو راست این حرف نادرست از من نیست اگر گفته بودم تو آگاه تر بودی زیرا ضمیر مرا می دانی و من از ذات تو بی خبرم و تو بر امور غیب اعلم ترینی. من به آنان جز فرمان تو را نگفتم که الله پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید و تا در میان شان زندگی می کردم بر این مطلب ناظر بودم و چون مرا میراندی تو از آن ها مراقبت کردی و خود ناظر بر تمام اموری» (مائده، ۱۱۶، ۱۱۷).


این دو آیه از عجایب بیان در قرآن معزز و نشان نهایت حیرت الهی از بروز شرک در میان اهل کتاب پیشین تا اندازه ای است که پیشینه ی آن را، به نحوی که می خوانید، از عیسی بن مریم می پرسد. مکالمه ی مستقیم و خطاب بدون واسطه ی الهی به عیسی بن مریم در این دو آیه، نخست انحصار همصحبتی بدون واسطه ی خداوند با موسی را می شکند و عنوان کلیم الله را که یهودیان این همه بر روی آن مانور می دهند، عیسی بن مریم را نیز شامل می شود و در عین حال این آیات عالی ترین گواه و تاییدیه بر این مطلب است که بروز شرک در میان یهود و نصاری، امری قدیم نیست و در حیات و حضور پیامبر رخ داده است، زیرا در گفتار ها و خطاب های متبادله ی نخستین با اهل کتاب، که جزء به جزء بررسی شد، نه فقط آثاری از خشم الهی، ناشی از بروز شرک در میان اهل کتاب، دیده نمی شد، بل در آیاتی بر یکتا پرست بودن آن ها تصریحاتی وجود داشت. در این صورت آیا بازگشت یهود و نصاری از یکتا پرستی، به عنوان بخشی از ستیز با دین جدید، گواهی نمی دهد که آنان را باید دشمنان دانا و همیشگی و به هر شیوه و شکلی برای مسلمین و دین اسلام شناخت و حضور تحمیلی آنان در سرزمین و میان مسلمین را خطری جدی گرفت؟


«قل ای شئ اکبر شهادة قل الله شهید بینی و بینکم و اوحی الی هذا القران لانذرکم به و من بلغ ائنکم لتشهدون ان مع الله الهة اخری قل لا اشهد قل انما هو اله واحد و اننی برئ مما تشرکون. و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا این شرکاؤکم الذین کنتم تزعمون. بگو کدام گواهی بالاترین گواه است. بگو خداوند که این قرآن را به من وحی فرستاده، گواه است تا به شما اندرز دهم و ابلاغ کنم. آیا معتقدید که همراه الله خدایان دیگری وجود دارند. من چنین عقیده ای ندارم. خدا را جز به یکتایی نمی شناسم و از آن چه شریک خدا می شمارید، بیزارم. روزی که همه را گرد آوردیم به آن ها که برای خدا شریک قائل می شوند خواهیم گفت : کجایند آن شریکان خدا که زعیم می گرفتید» (انعام، ۱۹ و ۲۲).


اظهار خشم و نفرت خداوند و در عین حال خفیف انگاری مشرکین در این دو آیه، موجب شگفتی فراوان است، زیرا به پیامبر گرامی فرمان می دهد که نسبت به شرکای ادعایی برای خداوند اعلام برائت و بیزاری کند و آن گاه که این شرکاء قراردادی اهل کتاب، پیامبران پیشین اند، بدین وسیله نهایت خشم و نفرت خدا، نسبت به یهود و نصاری اعلام می شود.


«لقد کفرالذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم و قال المسیح یا بنی اسرائیل اعبدوا الله ربی و ربکم انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنة و ماواه النار و ما للظالمین من انصار. ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقة کانا یأکلان الطعام انظر کیف نبین لهم الایات ثم انظر انی یؤفکون. بی شک کافر شدند آن کسان که مسیح پسر مریم را خدا انگاشتند. مسیح خود می گفت ای بنی اسرائیل خداوند را بپرستید که پروردگار من و شماست. هر کس برای خدا شریکی بشناسد بهشت بر او حرام می شود، جایگاه او آتش است و یاوری نخواهد داشت. مسیح پسر مریم جز پیامبری همانند پیامبران پیش از خود نبود، مادرش زنی صادق بود که هر دو طعام می خوردند. بنگر که چه گونه نشانه ها را بر آنان برمی شمریم و سپس ببین چه گونه از خود دروغ می سازند». (مائده، ۷۲ و ۷۵)


این آخرین استدلالات و ارائه ی بیانات و بینات و آیاتی است که با زبانی همه فهم، بنده بودن عیسی و عزیر را بیان می کند. خداوند در تمثیلی روزمره و قابل لمس توجه می دهد که عیسی و مادرش، همانند تمام آدمیان دیگر غذا می خورده اند و از زبان شخص عیسی تسلیم به یگانگی خداوند را یادآور می شود و از دوگانه اندیشی نسبت به ذات پاک الهی نهی می کند، اما هیچ یک از این تمهیدات و تحولات، چنان که هنوز هم شاهدیم، در بازگرداندن یهود و نصاری به یکتاپرستی مؤثر نمی افتد و سعی نهایی مستتر در این آخرین آیات، که هنوز در بطن خود نصیحت آمیز است، باز هم در ارتفاع و ارتقاء اهل کتاب موثر نمی افتد.


«و قالوا اتخذ الرحمن ولدا. لقد جئتم شیئا ادا. تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا. ان دعوا للرحمان ولدا. گفتند که خدای رحمان فرزندی گرفته است. چه سخن زشتی ادا کرده اند. نزدیک است که از این سخن آسمان ها و زمین از هم بپاشند، کوه ها فروریزند و به راه افتند، زیرا برای خدا فرزند قائل شده اند (مریم، ۸۸ تا ۹۱). ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیما. به درستی که خداوند گناه شرک را نمی آمرزد و از هر گناه دیگری درمی گذرد. کسی که برای خدا شریک شناخت، مرتکب افترا و گناه بزرگی شده است». (نساء، ۴۸)


بر اثر این بهتان سراسر نادانی یهودیان و مسیحیان، خداوند شیرازه ی طبیعت را درهم ریخته می گوید و بازگشت توبه کارانه از شرک را رد می کند. چنین گفتاری به واقع در پایان یک سلسله اتمام حجت ها و استدلال هاست تا سرانجام بدانیم که یهودیان و مسیحیان، از هیچ طریقی به الزامات و محدودیت های یکتا پرستی گردن نخواهند گذارد. آن ها درست همانند بت پرستان و بل بدتر از آنان، در عین آگاهی و عدول حسابگرانه، برای توجیه حرص و خشونت و بی اعتنایی به حقوق دیگران، مراتب متعددی برای توسل و تبرئه ی خویش طی کرده و می کنند و چنان خشم خدا را برانگیخته اند که آن ها را در «اسفل سافلین» خطاب های قرآنی می یابیم.


«ان الذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة. به کفر برگشتگان اهل کتاب و مشرکین آن ها تا ابد در آتش می مانند، چرا که بدترین آفریدگان اند (بینه، ۶). یا ایها الذین امنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عیلة فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء ان الله علیم حکیم. قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لابالیوم الاخر و لایحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون. ای ایمان آوردگان، مشرکان را نجس بدانید. و پس از این سال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر بیم کسادی و فقر دارید، به عنایت و اراده ی خدا توانگر خواهید شد. زیرا خدا دانا و حکیم است. با اهل کتابی که به خدا و روز جزا و حرام شده ی از سوی خدا و رسول اش اعتقاد و ایمان ندارند و به دین حق نمی پیوندند، ستیزه کنید تا در نهایت ذلت و به دست خود جزیه دهند». (توبه، ۲۸ و ۲۹)


از این گفتار الهی در باب یهودیان و مسیحیان نمی توان سرسری گذشت و به تعارف برگزار کرد. هیچ گروه و فرقه ی دیگری، جز رباخواران که همان یهودیان اند، از شمول پذیرش توبه خارج نشده اند، خداوند معتقدان به هیچ قوم و دین و عقیده و مشرب دیگری، جز اهل کتاب مشرک شده را، نجس نخوانده و نه کافران و صائبین و مجوسان، بل تنها مشرکین ناپاک را، مستحق ادای جزیه شمرده است. این پست ترین و بی حرمت ترین موضعی است که خداوند، اهل کتاب پیشین را به آن می راند. آیا نزول جایگاه یهود و نصاری، تا مرحله ی نجسان مورد تنفر خداوند و کسانی که باید با دست خویش و در نهایت مذلت جزیه بدهند، فرمان قرآن نیست؟


«و لا تاکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انه لفسق و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم و ان اطعتموهم انکم لمشرکون. اگر ذبحی را که نام خدا بر آن یاد نشده، بخورید، نافرمانی کرده اید، شیطان به دوستان خویش ندا می رساند در این باره با شما مجادله کنند و اگر پیرو ایشان شدید، خود از مشرکان اید (انعام، ۱۲۱). و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة و لو اعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنة والمغفرة باذنه و یبین ایاته للناس لعلهم یتذکرون. با زنان مشرکه، تا ایمان نیاورده اند ازدواج نکنید. همانا کنیز مؤمن به تر از آزاد مشرکه و مورد پسند شماست و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند همسر ندهید، برده ای مؤمن از آزاد مشرک و مورد پسند شما به تر است. آن ها شما را به جهنم می برند و خداوند و به اذن خود به آمرزش و بهشت می خواند و نشانه های خود را آشکارا بیان می کند، باشد که بیاندیشید» (بقره، ۲۲۱).


این آیات اعلام قطع نهایی تمام مراودات و پایان رعایت ها و نیز مبداء رویارویی خداوند و پیامبر و مسلمین با یهود و نصاری در دوران میانی طلوع اسلام در جهان و در اواخر حیات پیامبر بزرگوار اسلام است. همان خداوندی که تناول غذا و ازدواج با اهل کتاب را مجاز می گفت، اینک و در حالی که زن و مرد مشرک را در پایین ترین درجات اجتماعی و نازل تر از بردگان قرار می دهد، همسفره بودن و همسری با آنان را نهی می کند. باید این فرامین الهی را اندک مایه نگیریم، هنوز و تا ابد، یهود و نصاری را نجس شماریم و مستحق ادای جزیه بدانیم. آیا این احکام الهی با آن حضور طلب کارانه و توطئه گرانه ی یهود و نصاری در سطوح مختلف جوامع مسلمین، که در سرزمین ما حق اشغال کرسی قانون گذاری را نیز از زمان مشروطه تاکنون گرفته اند، منطبق است؟ و اگر نیست، در همین زمان که یهود و نصارای مشرک، از کشتن شیرخوارگان مسلمان نیز وحشیانه لذت می برند و به سبب ناباوری نسبت به خدای واحد و قهار، از روز جزا بیمی ندارند، چه کسان و با چه انگیزه ای، علی رغم تجربه و توجه و توصیه ی خداوند، مسلمانان را به گفت و گوی دوباره با مشرکین، در حالی که نام فریب کارانه متمدنین بر آنان گذارده اند، دعوت می کنند؟ اینان یا منشور قرآن در باره مشرکان را نخوانده اند و یا قرآن دیگری در اختیار خود دارند.


مباحثی که گذشت، با قصد تفسیر و یا ارائه ی ترجمه ی امین تر و منطبق تری از قرآن مبارک، به میان نیامد. نگاه مورخانه بر سندی مطمئن و همزمان از وقایع دوران حیات پیامبر در انقلاب کبیر ظهور اسلام بود. در این جا کتاب خدا را عابدانه قرائت نکرده ام، کاشفانه در آیات آن به دنبال حوادثی بوده ام که به طور طبیعی می توانست در فضای طلوع اسلام رخ داده باشد. اینک به یقین می دانم که در قرآن، برقراری ارتباط با آیات الهی، تنها به قصد تقرب و کسب ثواب تعیین نشده و تمرین های مسابقه وار در عرضه و ارائه ی آن، با الحان فنی بسیار خوش، گرچه مطبوع و مؤثر، اما مقصد اصلی نازل کننده ی قرآن نبوده است. قرآن را برترین و دقیق ترین و همزمان ترین سند تاریخی شناختم که قابل رجوع در باب سال های نخست طلوع اسلام برای هر اهل تحقیقی است و بر مبنای آن اثبات غزواتی از قبیل آن چه در کتاب های بی هویت موجود، که در سده هایی پس از درگذشت رسول خدا ثبت شده، ناممکن است. قرآن نه فقط چنان که وانموده اند، جنگ نامه نیست، بل جز به مصالحه و مراقبه و مسامحه ندا نمی دهد، باید که کتاب بالینی مدعیان پیوستن به اسلام باشد و چندان به تکرار و به دقت بخوانیم تا در جزییات امور روزانه و در ارتباط با دیگران، از زن و فرزند و همسایه و مسافر و مشتری و حاکم و ظالم و مشرک و مؤمن، فرامین آن منظور شود و فراموش نکنیم که میزان سنجش اعمال ما پیوسته در دست خداوند است، از ستم و طغیان و ندیده انگاری حقوق دیگران و دل بستگی به دنیا و دارایی های آن دست بشوییم، حق را عزیز بداریم و با باطل ستیزه کنیم.