اسم و نسب و خانواده شاعر
بسم الله الرحمن الرحیم
هشتاد و پنج سال قبل یعنی در سال ۱۲۷۱ هـ.ش مطابق ۱۳۱۲هـ . ق برابر به ١٨٩٤م در دودمان بازرگان اصیل زاده بنام عبدالرحیم در دهکده زیبا و سرسبز چهلتن پغمان طفلی از کتم عدم پا بعرصه وجود گذاشت که قدومش سکوت رقت بار فامیل را شکست و چشم امید و اردود مان را روشن کرد. او را طی مراسم خاص عنعنوی در لابلای هدایا و تحایف دوستان و خویشاوندان "غلام نبی" نام نهادند و مقادیر زیاد شیرینی را نثار نام او کردند که این حلاوت چاشنی بخش کام نسلهای بعدی نیز گردید و لذت آن در مسیر تاریخ پایه دار و مستدام باقی ماند، و شاعر درین مورد خود ابراز نظر فرموده است.
که:
شنو اول تو از نام و نشانم
که واقف گردی زین شرح و بیانم
غلام نبی بود در اصل نامم
که در بارانه کابل مقامم
خانواده عشقری از بازرگانان شهیر این سرزمین بودند که مدتی امور بازرگانی را از بخارا تا امرتسر بعهده داشتند طوریکه خود شاعر میگوید:
تجارت پیشه ما بود و چندی
بهر جا بود از ما باربندی
تمام هستی ما رفت برباد
نصیبم بینوایی بود او داد
این خانواده تجارت پیشه بنام "شیر محمد تجار" معروف به "داده شیر" شهرت داشت که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان و امیر عبدالرحمن خان از بازرگانان بزرگ بود که بیشتر اقلام صادراتی و وارداتی را در بازارهای بخارا و هند و بلخ و کابل عرضه مینمود. تجارت خانه های بزرگ این بازرگان در مراکز شهرهای مزبور فعالیت میکرد. که در کلیه مناطق متذکره اعضای فامیل داده شیر در راس کارها قرار داشت و پیوند بلافصل تجارتی بین مراکز متذکره استوار بود از آنرو مالیکه مورد نیاز هندوستان بود از بخارا بسته میشد و به بازار هند سرازیر میگردید و عکس آن نیز عملی میشد این جریان مدتها ادامه پیدا کرد و دودمان مزبور بدین ذریعه در بلخ و هندوستان مراکز دایمی برای خود دست و پا کردند و همانجا باقی ماندند. در اوایل سلطنت امیر عبدالرحمن خان داده شیر در پشاور وکیل التجار بود، در موزه پشاور مکتوبی است از امیر عبدالرحمن خان که مبلغ پنجصد هزار افغانی را که قبلاً بین حکومت افغانستان و حکومت هند بریتانوی تادیه آن فیصله شده بود، از حکومت هند نسبت ساختن توپهای حربی تقاضا می کند و ضمناً مینگارد که مبلغ مذکور را به داده شیر وکیل التجار در پشاور تسلیم بدهند از نحوه بیان مکتوب بخوبی پیداست که داده شیر از اشخاص سرشناس و مهمی بوده که حتی نمایندگی دولت را در بعضی حالات عهده دار می شده است.
مرحوم عبدالرحیم که عضو مهمی از خاندان داده شیر بود در کوی بارانه کابل اقامت داشت و اقلام وارداتی را در بازار کابل عرضه میکرد و اموال صادراتی را به بخارا و هند میفرستاد و بدین وسیله بین او و فروشندگان کم پایه رابطه اقتصادی خوبی بر وفق جریان روز بر قرار بود این اموال را برای دکانداران کابل میداد وقیم آنرا بشکل اوکرائی "این کلمه هندی است و بمعنای اقساط قصیر المدت بکار میرود" گرد آوری میکرد و همین شیوه در بلخ نیز رعایت میگردید و پس از مرگ عبدالرحیم مرحوم همان شیوه را باز مانده گانش دنبال کردند تا زمانیکه بساط تجارت شان برچیده شد.
اموال تجارتی داده شیر را از بخارا تا هند کاروانهای بزرگی حمل میکردند که در پیشاپیش آن کاروان سالاری در حرکت بود که حرکت و سکون کاروان را اراده او تعیین میکرد. کاروان سالار از جهات مختلف مرد ورزیده بود و راههای کاروان رو را در درهها، کنار دریاها و دشتهای سوزان و ریگزارهای بی امان بخوبی میدانست و شناخت عمیقی از آنها داشت از آنرو بدون رهبری او حرکت کاروان سخت دشوار بود. زیرا خطرهای که کاروانیان را از ناحیه هجوم راه زنان و راه گمشدن در بیابانها تهدید می کرد در سرنوشت کاروان بازرگانی نقش تعیین کننده داشت بنابر آن ارزش کاروان سالار در زمینه رسیدن سالم کاروان به منزل بصورت چشم گیری تبارز میکرد. لذا هر صاحب کاروان از تعیین کاروان سالار ناگزیر بود. کاروانهای بازرگانی افغانستان متشکل از اسپ، شتر و قاطر بود. چون راههای کاروان رو همیشه از قلب صحراها و معابر صعب العبور و دره های پرخم و پیچ میگذشت از آنجا که بارها سنگین و راههای طولانی بود انتخاب شتر بیشتر منظور میشد زیرا این حیوان بر دو بار و متحمل در حمل بارهای گران وزن حوصله و صبر فراوان داشت چون صحراهای که شاه راه های تجارتی از قلب آنها احداث شده بود بیشتر فاقد آب بودند، شتر گذشته از اینکه روزها بی آب میتوانست طی طریق نماید حیات کاروانیان را نیز تاحدی تضمین میکرد زیرا وقتیکه شتر را سیراب کنند یک مقدار آب را در شکم خود نگه میدارد و اگر کاروانیان مواجه به قلت آب میشدند با کشتن شتر میتوانستند از ورطه هلاکت نجات یابند چنانکه این شیوه را سلاطین بزرگ هم در لشکر کشیهای دور و دراز خویش رعایت نمودند.
و سلطان محمود در سفر سومنات که میادین بزرگی را در پیشرو داشت به چنین کاری دست یازید و واقعاً لشکر خود را از مرگ نجات داد. اسپ و قاطر گرچه نسبت به شتر بار بردار و کم زحمت نبودند لیکن از پیچ و خم زمین زودتر میگذشتند و از تلف شدن وقت جلوگیری می کردند.
تا آنجا که جغرافیه نگاران عرب و خراسان آثار گرانقدر و ارزشمندی در اوضاع جغرافیائی ممالک شرقی خلافت که ناشی از چشم دیدشان است تدوین کرده اند معلوم میشود که سرزمین ما از سپیده دم جنبشها و جهشهای بازرگانی در شرق و غرب بمثابه شاهراه بزرگ تجارت بین کشورهای تولید کننده و استهلاک کننده مورد استفاده قرار گرفته است و روی همین اهمیت بود که (تاینبی) مورخ شهیر انگلیس آنرا نقطه تلاقی تمدنها نامید و علامه محمد اقبال لاهوری درباره اش گفت:
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان درین پیکر دل است
شاهراههای مزبور از بخار تا هند و از هند تا بلخ و بخارا و خوارزم و نیشاپور و بغداد امتداد یافته بود. کاروانهای که اموال بازرگانی هند را به بلخ و بخارا و از بخارا را به هند و کابل حمل میکردند همیشه از دره زیبای پنجشیر و کوتل خاواک عبور مینمودند. پنجشیر با وجود آنکه بمثابه راه بزرگ بازرگانی بین شمال و جنوب هندوکش تبارز کرده بود منطقه عمده نقره خیز نیز بحساب می آمد که بنابقول استاد "بارتولد" مستشرق معروف نقره های استخراج شده پنجشیر را در اندراب ضرب میزدند و به بلخ میبردند و بقول ابن حوقل کلیه معدن نقره کوههای غور به پیمانه معدن نقره ئی دره پنجشیر بود. این دو موقف اقتصادی در مسیر تکامل تاریخ ارزش چشم گیری را باین دره نصیب کرده بود. از آنرو روابط تجارتی بین بازرگانان خانواده داده شیر از بخارا تا هند و از بلخ تا کابل از طریق دره پنجشیر استوار بود.
داده شیر تجار که عشقری واپسین مرد سال خورده خانواده او است اصلاً از کابل بود و در کابل سرائی بنام او شهرت داشت که در اثر تخریبات شهر اساس آن از هم پاشید. اما خودش روی همرفته در بازرگانی شهرتی داشت که حتی اعضای فامیل او را به همان نام میخواندند. خانواده داده شیر در شهر کابل اقامت داشتند اما بنا به سنت دیرینه ایکه بین ثروتمندان رائیج است در پغمان نیز منازلی جهت سپری نمودن تابستان که فصل گرماست دارا بودند از آنرو میتوان گفت که شاعر ما گرچه محل تولدش چهلتن است لیکن از پغمان نیست بلکه کابلی است. اما برای نگارنده این قدر معلوم نیست که چند نسل این دودمان در کابل میزیستند و در کدام زمان ایشان باین شهر گام نهادند عشقری در مورد دودمان خود مثل بعضی مردم افغانستان باین عقیده است که از مهاجرین ده بید سمرقند میباشد چنانکه میگوید:
ترا معلو باشد جاگه من
زده بید سمر قندم خدایا
شده گر بوده باشم در بخارا
زکوهستان قوقندم خدایا
و در جای دیگر خود را بخارای وانمود کرده میگوید:
شهرتم باشد اگرچه عشقری کابلی
از بخارائی شریف آبا و اجداد من است
این نظر در نزد بعضی عشایر افغانستان پذیرفته شده است که از ده بید سمرقند باین کشور مهاجرت کرده اند لیکن تاریخ مهاجرت پیش هیچ کسی روشن نیست اما جان مطلب درین جاست که بخارا مدت مدیدی دارالعلم ممالک شرقی خلافت بود و فقها و دانشمندان بسیاری ازین شهر چون مهر طلوع کردند و در پرتو اندیشههای تابناک خوش نصیبه یی فراوانی برای مردم دنیای اسلام ارزانی داشتند و این شهرت زمینه را مساعد گردانید که هر قبیله ای نسبت خود را بان شهر برساند عامل دیگریکه این انتساب را ته دار گردانید همانا حکومت پر عظمت دوره تیموریان است که در هرات و سمرقند بساط جلال شکوه خود را نه تنها از راه قدرت نظامی بلکه از ناحیه رشد هنر و ادبیات و تاریخ نویسی گسترش داده بود بنابران داشتن پیوند به شهرهای بخارا و سمرقند از مفاخر عشایر افغانستان گردید، که مادام به آن ارتباط می بالندوارج میگذارند درین شکی نیست که روزگاران درازی بین سرزمین ما و شهرهای معروف ماوراء النهر مرز مشخصی وجود نداشت و مردم می توانستند که بدون مانع سیاسی اینجا و آنجا سفر نمایند و منزل اختیار کنند و همین علت بود که اختلاط فرهنگی را بار آورد و حتی و حتى عنعنات و مروجات را مشترک گردانید اما مهاجرت از ده بید سمرقند کدام مبنای تاریخی که قابل باورو مستند به اسناد موثق باشد ندارد و غالباً روی روایات انتقالی استوار است بنابر همین روایت کردن هاست که عشقری هم از زبان موی سفیدان خود را از نسل تیمور کورگان میخواند لیکن یقین کامل بر آن ندارد طوریکه میگوید:
این سخن از مو سفیدان جهان بشنیده ام
عشقری هم در نژاد خویش نسل تیمور است
مطابق شیوه تاریخ نویسی فرون وسطای خراسان عناصر سرشناس و پر نقش بایست به دودمانهای بزرگ تاریخی مثل ساسانیان کیانیان و پیشدادیان پیوند نژادی خود را میرسانیدند و یا مورخان چنین خوش خدمتی را برای ایشان میکردند که سلسله نسب ابر مردان بزرگی چون ابو مسلم خراسانی یعقرب لیث صفار دو پیشوای بزرگ جوانمردان خراسان و آل سامان و آل ناصر و بر همین شیوه پیریزی شده است و بعد از مغول این اصل مثل یک غیره سنت مورد احترام باقی ماند و تا امروز نیز رعایت میشود ارتباط نژادی عشقری با تیمور گورگان که عقیده خود را ابراز نموده بیشتر از همین سنت مایه دارد و یا به عباره دیگر از همان آبشخوری سیر آب شده که در مسیر تاریخ عقیده همه گانرا بخود معطوف داشته است.
طوریکه در صفحات گذشته اظهار نمودیم که خانواده عشقری از بازرگانان معروف و ثروتمند افغانستان بودند و دامنه آن از بخارا تا بلخ و کابل و پشاور امرتسر در هندوستان گسترش داشت و بازرگانی سبب شده بساط فعالیتهای این خانوده وسیع و فراخ گردد. اما در هرجا که بودند اصالت کابلی بودن خود را حفظ کردند زیرا نسلهای متوالی ایشان در کابل زیست کردند و در همین آب و هوای گوارا و روح پرور مراحل رشد و تطور خود را تعقیب کرده بودند از آنرو به کابلی بودن در کلیه شهرهای که فعالیت میکردند افتخار مینمودند و بر آن انتساب میبالیدند. اعضای خانواده عشقری امروز هم در امرتسر هندوستان و پشاور سکونت دارند و اینکه چه کاری میکنند به نگارنده روشن نیست.
بهر صورت خانواده عشقری از کابل است و در کوی بارانه این شهر رحل اقامت افگنده بودند و از مردمان شهیر و اصیل این شهر محسوب میشوند کار بازرگانی تقریباً درین دودمان ارئی شده بود و خورد و بزرگ میل شدیدی باین پیشه داشتند از آنرو هر طفل را از آوان صباوت به بعضی تکنیک های تجارت خرید و فروش و کنترول عرضه و تقاضا و شناخت بازار و بازاریابی برای اموال آشنا میکردند تا سرانجام آن طفل در آوان شیاب در امور بازرگانی ماهر و آبدیده میشد و میتوانست امور کار خود را خود بررسی نماید و آگاهی کاملی در زمینه داشته باشد.