نهضت زنان را رنگ سیاسی ندهید
مبارزه برای تساوی حقوق زنان افغانستان جزلایتجزای مبارزات تساوی حقوق زنان جهان است که در این مقطع تاریخ در افغانستان به چالش بیشتر کشیده شده.
اخیراً شاهد تظاهرات تمسخرآمیز زنان به جانبداری از طالبان در کابل بودیم که گویا خود زنجیر اسارت سؤ تعبیرات قرانئ اسلامگرایئ افراطی را به گردن کشیده بودند. رنگ سیاه لباس زنان با پرچم سفید طالبان تضاد فکری مردسالارئ طالبان و سیاه روزئ زنان افغانستان را تمثیل می کرد. در این بازی شطرنج که سرنوشت ملت افغانستان را تعین می کند زنها از فرق سر تا کف پا چنان پوشانیده شده بودند که به معنئ لغوی «لشکرِ کُفار» یعنی لشکرملفوف بیش نبود که تناقض آن درتظاهر شان فریاد می زد، چون این خیمه های متحرک عزا رنگ صرف نظر از ناراحتئ مشهود آنها که در عبور و مرور جاده های مزدحم خطر مرگ و میر ایجاد می کرد، نه در تاریخ بشریت در کدام جامعه جهانی مثال آن دیده شده، نه با اقلیم سرزمین ما سازگار است، نه با احکام قران مطابقت دارد، و نه به رسم و عُرف مردم ما احترام می گذارد. عرفی که برای آن وزارت «أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» هم ساختند.
سؤال اینجا است، در طبیعت این ستم بالای هیچ حیوان و نبات روا داشته نشده. پس مردها به کدام صلاحیت به خود حق می دهند هرچه دل و طبیعت شان خواست بپوشند، ولی همین حق را به زن نمی دهند؟
همزمان شاهد تظاهرات دیگری در اروپا بودیم که در آن برای تساوی حقوق زنان افغانستان شعار می دادند، ولی نه زیر پرچم ملی افغانستان. اگر منظور مظاهره به خاطر دفاع از حقوق زنان افغانستان بود، باید زیر بیرق ملی افغانستان تنظیم می شد، ولی اگر مظاهره از کدام جریان سیاسی بود، می توانستند آنرا زیر پرچم همان گروه سیاسی تنظیم کنند. در چنین مرحلهٔ حساس که جهانیان متوجه گفتار و کردار ما هستند، اقلاً باید تظاهر ما در منافقت نباشد. لازم است همرنگی و همبستگی و همپذیری را در اعمال خود تمثیل کرد، نه فرقه زدایی را.
تناقضات هردو نوع مظاهره نشان داد که زنهای افغانستان هنوز هم ناخودآگاه در بازی خشونت مردسالاران صرف نقش وسیله را ایفا می کنند و ابتکار عمل هنوز هم در دست مردان جنگجو صلح ستیز است که در تظاهر به دفاع از حقوق زن از نام زن بهره بردارئ سیاسی می کنند.
برای داعیهٔ نهضت زنان در افغانستان هردو نوع این تظاهرات نه تنها در اغوا مضر است، بلکه در عمل هم خطرناک است. زیرا با ایستادن زیر این پرچمها زنها از نگاه سیاسی طرف واقع می شوند، مبارزه تساوی حقوق زن رنگ سیاسی می گیرد، و در شرایط نابسامان افغانستان در لجاجت رقیبان بی رحم در ردیف مخالفین سیاسی این یا آن گروه قرار می گیرند و خشم و خشونتی که لابد ایجاد می شود ممکن تعداد زنانی را از مبازره منصرف سازند. نگذارید مبارزهٔ حقوق انسانئ زن در قدرت طلبئ جنگسالاری و زنستیزئ «شریعت کاذب» رنگ شود.
آزادی زن نه از توجه غرب است، نه از توجیه شرق، نه نمایش طالب است نه فرمایش ملا. آزادی زن حق فطری و ذاتئ و انسانئ زن است. زن به حیث زن حق ندارد، بلکه به حیث انسان حق دارد که تساوئ حقوق زن و مرد شامل حرمت به کرامت هردو است. فقط همین.
برای فایق آمدن بر اهداف درازمدت مبارزهٔ تساوی حقوق زنان معقول به نظر می رسد که صرفنظر از هم جهتئ اهداف، این مبارزه نباید زیر شعاع مبارزات دیگر قرار گیرد:
۱- به این دلیل که مبارزه تساوی حقوق زنان جهانی و بزرگتر است و نباید زیر پرچم مبارزات سیاسئ کوچکتر قرار گیرد.
۲- اینکه در شرایط متشنج رقابتهای سیاستهائ «مردانهٔ» کشور اگر نهضت زنان رنگ سیاسی می گیرد، مشروعیت داعیه حقوق زن زیر سؤال می رود.
۳- برای اذهان متحجر اکثریت روستایئ افغانستان بهانهٔ های بیشتر پیدا می شود که در راه پیشرفتهای نهضت زنان موانع ایجاد کنند.
روی دلایل فوق مبارزهٔ نهضت زنان باید همیشه بر محور تساوی حقوق بچرخد و نه در حاشیهٔ مبازرات سیاسئ دیگر. باید کوشید تا خواسته ها زنان افغانستان جز برنامه های مبارزات جهانی زنان گردد تا از حمایت سازمانهای جهانئ نهضت مستفید شوند. علاوه بر آن از موضعگیریهای تنگنظرانهٔ هویتی باید فاصله گرفت، و در عوض به مسأله از دیدگاه جهانبینی گسترده تر نگاه کرد.
بعضی ها به سخنرانئ ملاله یوسفزی در ملل متحد در دفاع از حقوق زنان افغانستان اعتراض کرده بودند که گویا او از زنان افغانستان نمایندگی نمی کند. اینجا نمایندگی سیاسی یا کشوری مورد ندارد، بلکه نمایندگی از یک داعیهٔ جهانی مطرح است. اگر در شرایط کنونی منظور از تظاهر در برابر استبداد زنستیزانهٔ طالبان باشد، چه بهتر که سخنگوئ داشته باشیم که هم در طفولیت به جرم تعلیم قربانئ همین استبداد طالبانی گردیده بود و هم امروز مؤثرترین صدا در مقابل چنین زن ستیزی به سطح جهانی شناخته شده. زنان افغانستان باید به هر صدا، از هرکشور و هر قارهٔ جهان، از هر دین و هر مذهب دنیا که در دفاع از حقوق آنها بلند می شود لبیک بگویند.
در این راستا باید از استدلالهای قیاسی خصوصاً قیاس معالفارق فاصله گرفت اینکه مثلاً در دموکراسی غرب به نام آزادی از زنها استفاده های سؤ می شود، یا اینکه میلیتریزم کمونیستی مثلاً در چین و کوریای شمالی زنان را الهٔ دست سیاستمداران قرار می دهند. ولی این واقعیت های تلخ دلیل شده نمی تواند که زن آزادی نداشته باشد، بلکه فرصت است تا از تکرار چنین سؤ استفاده از زنها جلوگیری به عمل آید چه در بردگئ جنسی در غرب، چی در بردگی پرولیتاری در شرق، چه در بینی بریدنها و ازدواجهای جبری در بین شرق و غرب. زیرا اگر اولی دموکراسی را قلابی می سازد، دومی سوسیالیزم را تمسخر می کند، و سومی اسلام و اسلامگرایی را بدنام می سازد.
در هیچ کدام از این جوامع به مقام مادرئ یک زن احترام گذاشته نمی شود. مردها هستند که می جنگند، می رزمند، می بُرند، می بَرند، می درند، می شکنند، و…. صحنه های جنگهای خانمانسوز که همین اکنون جوامع ده ها کشور جهان را به آتش کشیده، صد ها هزار را کشته، میلیونها انسان مظلوم را آواره ساخته اند همه و همه از تسلط و حاکمیت ذهنیت مردسالاری متأثر و متضرر گردیده اند.
مبارزه برای تساوئ حقوق زنان نه به تنهای کار زنان است، نه صرف به زنان مربوط می شود، و نه باید صرف در جنسیت توصیف شود. باید مردان روشن ضمیر و آگاه در پهلوی مادران و خواهران خود بایستند و از حقوق آنها، که حقوق مشترک همهٔ ما است، دفاع کنند.
زنها باید همچنان قداست فرهنگی خود را تصاحب کنند و بدانند که به همان اندازه که زنان ناموس مردان هستند، مردان هم ناموس زنان هستند. ناموس را نباید در انحصار جنسیت تعریف کرد.
زنها باید بدانند که حقوقی را که خداوند به زن داده به خاطر زن بودن او نیست، بلکه به خاطر کرامت انسانی او است که در «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىٓ ءَادَمَ» تصریح شده. چون خداوند به زن و مرد حق داده، اینجا صلاحیت تفویظ حق مورد ندارد. پس مرد برای زن حق داده نمی توانده. اضافه برآن مردها مکلفیتهای در برابر زنها دارند که مثلاً اگر شرایط کار و شغلِ مناسبِ استعداد برای زنان مساعد نباشد، چنانکه در زمان نزول قران نبود، مردها به استناد قران به تهیه اعاشه و اباتت زنها مکلف گردانیده شده اند:
«ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ…» قسمت دوم این آیت یعنی «بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» دلیل مکلفیت مردها را به صراحت توضیح می کند. اگر این آیه را درست می فهمیدند، وزارت امور زنان را لغو نمی کردند چون آن وزارت برنامه های داشت برای هزاران زن نان آور خانه که عهده دار آذوقهٔ اولادهای یتیم شان هستند. تعویض وزارت زنان به وزارت «معروف» و «منکر» نشان می دهد که تحمیل عبادات با تهدید شلاق مهمتر است ازلقمهٔ نانی که مادر بی بضاعت برای اولادهای یتیمش تهیه می کند.
امار و احصائیهٔ جهانی نشان می دهد که افغانستان پرحادثه ترین، خطرناکترین، و مهلکترین سرزمین برای زن و زن بودن است. جای تأسف است که این اختناق و استثمار بیشتر از پیش به نام اسلام بر پیکر اکثریت جامعهٔ تحمیل می شود.
در اسلام قرانی زن نه تنها حقوق مساوی با مرد داردِ، بلکه از روئ مکلفیتها اخلاقئ که قران به عهدهٔ مرد گذاشته، زن حقوق بیشتر از مرد دارد که حدیث «الجنة تحت اقدام الامهات» بر آن مهر صحه می گذارد:
به امید روزی که سرنوشت سیاسئ جهان به قلم زن نوشته شود تا با شمشیر مرد، و معیار برازندگی و شهامت چنان در زنانگی توصیف شود که در مردانگی تعریف می شود. به آرزوی روزی که مردان بر خوی و خلق و خصلت خردمندی و خردورزئ زن رشک برند.
زن زایانده هستی و الههٔ روی زمین است، زن زیباپسند خالق زیباییها است، زن مادرصفت پرورشگر حیات است. پس نباید این خوش خلق زیباسرشت را در بند تحریم و تکفیر و تحقیر تشهیر کرد.
باید به این اوصاف زن قدر و منزلت و احترام گذاشت و به او فرصت داد تا جامعه را از ویرانکاریهای پیاپئ مردسالاری نجات دهد تا در سیاق خلاقهٔ زن-مادری جهان را آباد کند و در وجاهت آن وثیقهٔ فردای بشریت را با رنگ «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» بنویسد.