37

موسیقی کسب بی سرمایه

از کتاب: گرآورده های مهم

این اصطلاحی بود که مردم کابل در حدود سالهای۱۳۴۰- ۱۳۴۵ هـ.ش ببعد در مورد تعددخواننده ها یا آوازخوانها بکار میبردند ؛ زیراافراد بدون هیچگونه پشتارهٔ هنری بذرایع صواب وناصواب آواز شان از رادیوی کابل انعکاس می یافت ؛ چون مردم این اشخاص را میشناختند و میدانستند که چند ماه قبل با موسیقی هیچ پیوندی نداشتند و یکبار بهنرمندی میرسیدند؛لهذا میگفتند این کسب بی سرمایه است .


شاید ما جز قلیل مللی باشیم که در قرن بیستم تراوشات طبیعی و آوازهای غریزی خود را موسیقی تلقی میکنیم ؛ چرا که بصورت تاریخی زیاده از دو هزار سال می‌شود ، این مو.سیقی طبیعی انسان ارزیابی و قانونموند شده است ؛ما آواز را میشناسیم ؛ اما قانونیکه این آواز رادر حدود موسیقی داخل میکندازاستدراک آن عاجز هستیم !. این وضعیت درخارج کشور هنوز هم تشدید گردید. بدون تردید نشر کتاب سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان نوشتهٔ جناب عبدالوهاب مددی ،در سرعت بخشیدن این پروسه نقش مؤثری داشته ؛این کتاب علاوه بر اینکه دید عامیانه سالهای ۱۳۴۰ و ادامهٔ آنرا نقد وتصحیح نمیکند؛آنرا تشویق و تعمیق هم مینماید ،یعنی همین آوازخوانی با ارمونیه و طبله را موسیقی قلمدادمیکند ومجری آنرا هنرمند مینامد


در حدود سالهای ۲۰۰۰ م … از حافظه عرض میکنم ؛ من طی مقالهٔ در فصلنامهٔ رنگین چاپ هامبورگ که بمدیریت محمد حیدر اختر نشر میشد ؛ کتاب را نقد نمودم . این تنقید دو محور اساسی داشت :


اول : کتابی که در مورد موسیقی یک ملت و سرگذشت معاصر آن نوشته می‌شود در قدم نخست باید موسیقی را معرفی کند ،حدود وثغور آنرا روشن نماید ، چگونه و چرای آنرا توضیح کند. بعداًببیان سرگذشت معاصر اش بپردازد. این کتاب که حاوی زیاده از سه صد صفحه می‌شود ،موضوع اصلی آن یعنی موسیقی از سرتا آخر کتاب برای یکدفعه هم اگر شده تعریف نمیشود ،که موسیقی چیست و چه چیزی را میتوان موسیقی نامید ؛چرا حتی آوازی طبیعی که دو زنده جان از آله صوتی شان بیرون میدهند یکی مطبوع و دیگری مکروه است ، و ... ؟؟ .


نویسندهٔ کتاب مانند هر وطندار عامی ما آنرا داد ازلی میپندارد ؛ لهذا داد حق را تعریفی در کار نیست ؛ در حقیقت باین اصطلاح که موسیقی کسپ بی سرمایه است صحه میگذارد.


نظر جناب مددی در مورد موسیقی روشن است ؛ چون برای آن تعریفی ارائه نمیکند ؛لهذا آنرا حادثهٔ ازلی و غریزی قبولدارد که حاجت بتعریف مجدد نیست ؛ نقش تارساز را در تدوین موسیقی معاصر ما نادیده گرفته ؛باوجودیکه آلاتی چون؛ رباب، تنبور ، غیچک ، سرنده ، که زیاده از هزارسالست موسیقی ما برآنها استوارو متکی است ؛زیرا او بشرح علمی موسیقی نمیپردازد ؛تنها با توضیحات عامیانه درمورد موسیقیگر قناعت میکند .


دوم : کتاب سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان ،معلومات مفصل و انعکاس و یادداشتی است ، از زندگی فردی و خانوادگی هنرمندان وموسیقی گران رادیوی افغانستان ، که بوسیلهٔ مامور سابقهٔ رادیو کابل که به آرشیف آن دستگاه احاطه و دسترسی داشته نوشته شده است . بمثابه چنین سندی از ارزش والائی برخوردار است باین ملحوظ عنوان کتاب باید« سرگذشت موسیقی نوازان معاصر افغانستان» میبود ؛زیرا این کتاب باهمین موضوع اختصاص دارد .


در جواب این پیشنهاد ات نویسندهٔ کتاب باهانت و دشنام دهی متوصل گردید و در ضمن نوشت « من فیثاغورث نیستم که موسیقی را تعریف کنم » ؛ باین ترتیب خودش اقرارمیکند که در مورد موسیقی ننوشته است !!


جواب مجدد مرا در مورد این اظهارات قلبی نویسندهٔ کتاب ؛ آقای حیدر اختر نشر نکرد در تیلفون بمن گفت ؛ « مددی را بیست سالست که میشناسم که خودترا هیچ نمیشناسم » .!!


هر کتابی که نوشته می‌شود در حقیقت چراغی روشن میگردد ؛ تا آنجا که این کتاب روشنی میداد من آنرا تائید و تحسین نمودم؛ اما آنجا که دیگر روشنی نمیدهد باید یادآوری شود ،واین دشمنی و مخالفت باهیچکسی نیست !!


این مطمئن و مطلوب است، که جناب مددی فیثاغرث نیست ؛اما اگر تعریفی از موسیقی فیثاغورث را در کتابش نقل میکرد ؛ تا خواننده این سهولت ،معیار و مقیاس را در دست میداشت ،که این تقسیمبندی های موسیقی معاصر ما ویا این تعداد سبکهائیکه ایشان از آن‌ها نام میبرند؛ در حدود و تعریفیکه فیثاغورث برای موسیقی تعین کرده میگنجد یا خیر ؟؟، و علمی بودن اثر شان نیز خود بخود بثبوت میرسید !!


اینک شخصی با همین دید عامیانه ؛ در مورد موسیقی قرن بیستم یک ملت اظهار نظر میکند ؛امابدون اینکه رابطهٔ ساز با آواز ، موسیقی با زبان ، پیوند تاریخی با فارابی ،ابن سینا و مهمتر از همه تمدن اسلامی و نقش بزرگی که در تدوین موسیقی انسان ادا نموده؛ حتی سطری واضح و دستوری و مستند ننوشته . یا نقش وزن در تدوین نغمه ؛آیا « سا و پا »که میگوئیم این دو وضعیت باهم مساوی هستند متضاد اند و چرا چنین است؟ و … و … در غیبت همهٔ این عناصر چگونه میتوان ترکیب و سرگذشت موسیقی معاصر ما را شرح نمود؟


آیا می‌شود تراوشات ذهنی یک شخص را موسیقی معاصریک ملت تلقی نمود ؟؟


آیا کورس موسیقی و مکتب موزیک کابل ، میتوانداز افغانستان نمایندگی کند ؟ موسیقی آهنگ زبان ملت ماست؛ قبل از تاسیس این دستگاها این ملت آهنگ زبان خود را چگونه ارائه میکرد ؟


در فصل دیگری نامهای تمام آلات موسیقی موجود ومروج را بما میدهد که قابل تمجید است ؛اما وقتی یک آواز خوان مشهور و کامپوزیتور و ... کتابی نوشته میکند ؛ انتظار داریم آنطرف نامها و اشکال ظاهری عبور کند؛ در رابطه با خصوصیات موسیقیائی و پردهٔ ساز درین آلات به خواننده معلومات بدهد ؛ مثلاًچرا تارهای رباب از باریک شروعشده وبطرف قطور و قطور ترمی‌رود ؛در حالیکه در تنبور اصلی و روایتی ، در دوتاره و یا سه تار ؛ تار های باریک ومشابهه را استعمال میکنند ویا وظیفهٔ تار های طرب باریک در رباب معاصر چیست ؟در حالیکه رباب با مضرب فلزی نواخته نمیشود ؟


رباب که باستانی ترین آلهٔ موسیقی معاصر افغانستان ومنطقه است ،تقسیم و ترکیب هفت پردهٔ ساز بالای آن متکی بکدام اصول صورتگرفته است ؟، آیا هفت پردهٔ رباب با هشت نغمهٔ جمع از یک اصل نمایندگی میکنند و … ،که متأسفانه نویسندهٔ کتاب حتی در خیال هم رهی این سوالات را نپیموده است .


اخیراً جنابی باسم داکتر سید عبداله کاظم ؛ طبق معمول شخصی بدون درایت و صلاحیت لازم در موسیقی ؛ ذهنیات خود را با حقیقت عوضی گرفته ،بتمجید اینکتاب طبع آزمائی کرده است ، که در آخر مقالهٔ خود می افزاید « کتابی ... باین معلومات همه جانبه دربارهٔ موسیقی معاصر کشور نخوانده ام » . اینکه شما در مورد کتاب هرچه بگوئید بفهم و شناخت شخص خودتان محصور و مربوط می‌شود ؛اما در مورد موسیقی کشور که فرهنگ مشترک همه است؛ شما نباید بجای همه بطور انتزاعی و ذهنی حکم صادر کنید !


جناب مطالبی را که شما مطالعه فرموده‌اید در مورد موسیقیگر و موسیقیبر است ؛امانه در مورد موسیقی معاصر کشور ؛چنانچه هر زرگر جواهری نیست ، هربوت دوز چرمگر نیست ،هرادیب زبانشناس نیست ؛هر آواز خوانهم موسیقی شناس نیست ! اینکتاب در بارهٔ آواز خوان نوشته شده ؛نه آواز در بارهٔ آلهٔ ساز معلومات میدهد ؛امانه پردهٔ ساز . رباب یا تنبور ساز هستند ؛اما نه موسیقی ؛تنها وقتی که پردهای رباب یا تنبور را شرح کنیم در بحث موسیقی شامل می‌شویم ؛آیا در تمام اینکتاب یکسطر در شرح پردهٔ ساز بچشمتان خورده ؟. شما در مورد موسیقی یک ملت صحبت میکنید ؛ مسئولیت بپذیرید، اگر فهم و توانش را ندارید چه بهتر که سکوت کنید .


روایت است در شبهای زمستان کابل کسی قصهٔ لیلی و مجنون را حکایت میکرد ؛در ختم داستان یکی از شنوندگان که نیمه خواب و نیمه بیدار بود پرسید ؛ لیلی مرد بود یا زن !؟ شما هم با تمام فهم و داکتری که هستید بعد از مطالعهٔ زیاده از سیصدو پنجاه صفحه ، موسیقی و موسیقیگر را تمیز نمیکنید ! ؛ اما در عوض نافهمیده تائید میکنید که موسیقی در کشور ما کسب بیسرمایه است ؛شما قدمی جلوتر رفته و موجودیتش در خارج کشور و آینده‌اش را نیز بهمین بلا آغشته نگهمیدارید ؛ شما بحیث داکتر بتکامل خیال و کمال جامعه باید پابند باشید .


اینک برای شما و اشخاصی مانند شما که در حالت نیمه خواب و نیمه بیداری در مسائل عینی و علمی چون موسیقی اظهار نظر رسمی و تحریری میکنند ؛ نصفی ازیک صفحهٔ کتاب دانشنامه علائی ابن‌سینا را که خود میگوید اینرا بپارسی دری نوشتم ؛ اینجا شاهد میآورم ؛ این بیانات الرئیس در مورد موسیقی است نه موسیقیگر و موسیقیبر ؛ موضوعی را که ابن‌سینا هزار ودو صد سال پیش شرح میکند ، یعنی ابعاد خمس و ربع ، یاهم آهنگی ابعاد چهار و پنج است .


همین امروز در موسیقی معاصر غرب یکی را بنام کارت و دیگری را کنت یاد میکنند . ویلن که دو بار اکتاو را باز میدهد در کنت کوک می‌شود ، گیتار درکارت عیار میگردد ،رباب ملی ما بریع یعنی کارت کو ک می‌شود ، ستار بهردو بُعد ربع و خمس سر یا کوک می‌شود و …


جناب داکتر صاحب امیدوار هستم از گفتهای این دانشمند بزرگ چیزکهائی دستگیر شما شود ؛ همین مطالبی که ابن‌سینا درین نیم صفحه میگوید موسیقی هست ، که از سر تا آخر کتاب جناب مددی ، حتی یک سطر که باین بیانات از نظر محتوا شباهت برساند وجود ندارد.


« بود ومتفقی نه حقیقی ونه ببدل ولیکن نزدیک بود بدانکه وی حقیقی است به عینه سوی نزدیکی او بدان پس انچه او بدو نه مربعدی که متفق بود اندر تالیف لحن بکار دارندش زیرا که ان که سخت بزرگ بکار داشتن اش دشخوار بود وانکه سخت جزو بود حسن آن اتفاق را در نیاید زیرا که سخت بیکدیگر مانندبلکه هردو نغمه را یکی شمرند وان معتدل که به غایت جزو می بود که برنسبت زاید وجزو بود از سی وپنج با شد که آنچه جزو تراز این بود بکاردارند تا نزدیک زاید وجزوازچهل پنج یا چهل وهشت بود آنچه زاید بودبچهار ضعف اورا الذی بالکل مرتین گویند وانچه زاید بودبه نصف او را الذی بلخمسه خوانند وانچه زاید بود به ثلث اورا الذی بالاربعه خوانند مهمترین لحنیکه تالیف کنند آن بود آن دونغمه که بدو کنارهٔ او بود بر نسبت الذی بالکل مرتین بودپس اندرمیان ایشان بعد ها که سپس ایشانند ازبزرگان بنهیم چندان بود که توان نهادن تا بوقت بکار امد بدست بود پس میان این دو کناره میانه بنهیم پس اینجا سه نغمت حاصل اید و دوبعدیکی گران با واسط که بر نسبت الذی بالکل بود همچنین واسطهٔ باحاده بر نسبت الذی بالکل و پس میان یکی ازین دو الذی بالکل واسطهٔ تالیفی بنهیم که نغمت ثقیل او بواسطۀ الذی بالخمس بود و واسطه با حاده الذی بلاربعه بود واز جهت انکه الذی بالخمس زیادت دارد برالذی بلاربعه پس بلاربعه بکاهیم پس بماند نسبت زاید ثمن واسطه پدید اید که نسبت اوبانکه ثقیل است نسبت شش وچهار دانگ ونیم بود به نه ونسبت او بحاده نسبت شش وچهار دانگ نیم بود به شش واین ثمن شش بود واین بعد را که زاید ثمن است او راطنینی گویندوچون بدان الذی بالکل دیگر همچنین یکنیم چهار بعد الذی بالاربعه حاصل اید ودو طنینی وبعدهای الذی بالاربعه بزرگ اند وانچه بزرگ بود یکجائی ان سخت بزرگ بود وازوی لحنی »


من بصراحت میگویم موسیقی علم کمیتهای صوتی است، که در انطباق باازمنهٔ وزنی و تار ساز عیار و قانونمند شده است . بعد از ترجمهٔ آثار دانشمندان تمدن اسلامی چون الکندی ،الفارابی ،ابن سینا و … بزبان لاتین ، غربی‌ها آنرا انکشاف داده و متکی به اهتزاز موسیقیائی حرکت موج در هوا را کشف کردند ،که از آن‌ تلگراف ،رادیو ،تلفون و … بوجود آمد .ازاینجاست که دیاپزان تاامروز حرف «لا» است .


بصورت تاریخی در جامعهٔ ما موسیقی هیچ‌وقت کسب بی سرمایه نبوده ؛درین مورد میتوان از آثار ابن‌سینا ، امیر خسرو ، مولوی عبدالرحمن جامی ،بنائی هروی ، علیشر نوائی ، بابر و دیگران شهادت خواست ؛ اما در سالهای ۱۳۴۰ هـ.ش که در فوق یاد کردیم موسیقی بکسپ بیسرمایه تبدیل شد ؛زیرا تراوشات غریزی موجود زنده را در نیمهٔ دوم قرن بیستم در وطن ما موسیقی نامیدند . عملاً برای ادا و اجرا نمودن آن هیچ اندوخته و دستمایهٔ بکار نیست ؛کفایت میکند نفسی را بقوت از سینه بیرون کنیم که بصوت تبدیل شود وباهمین صوت ترکیبهای هندی، ترکی ، غربی و غیره تقلید میکنیم، وبرهمه آرمونیه وطبله را اضافه کرده از آن باصطلاح یک سبک موسیقی بدست میآید !!.