احمد محمود امپراطور، آن فرزانه و خردمند، به سان خورشید تابانی است که نور دانش و بینش او بر اُفق اندیشههای ادبی و عرفانی مشرقزمین پرتو افکنده است. سیمای دلنشینش که یادآور زیبایی قدسی و فرابشری حضرت یوسف است، به گلی آراسته به شبنم محبت میماند و دلهای تشنهی مهر را بهسوی خود میکشاند. او را «شاعر دلها» خواندهاند، چراکه سرودههای او از جنس قلب آدمی است و در هر واژهای، شور و اشتیاق انسانی را به نمایش میگذارد.
این شاعر بلندآوازه، در کوهساران بدخشان، دیاری که خاطراتی از بزرگان و عارفان دیرین را در دل نهفته دارد، بالیده و به بلندای شعر و ادب گام نهاده است. او طبع خدا داد خود را به سان قطرهای از دریای بیکران حکمت و معرفت میداند و با قلمی چون برگ گل، بر لوح جان انسانها نقشی از عشق و خرد مینگارد. احمد محمود امپراطور نه تنها شاعری است که از دل سخن میگوید، بلکه او به تمامی وجود در آفرینش صلح و آرامش جهانی گام نهاده و رسالت خویش را در کاشتن بذرهای انسانیت و نیکویی میبیند.
در اشعار او، آهنگی روح بخش و لطیف به گوش میرسد که دل را از زنگار روزمرگی پاک کرده و به بلندای افقهای والا میبرد.
امپراطور به اندیشههای جهانشمول و آرمانهای بلند باور دارد و انسانیت را در کمال آن میستاید.
او بر این باور است که زنان، فرشتگان نیکی و لطافتاند و جایگاه آنان را با احترامی خاص مینگرد.
در سرودههایش، حرمت و جایگاه زنان به گونهای ستوده شده است که هر بیت، تجلیبخش مقام والای ایشان است.
این شاعر فرزانه نه تنها به سخنوری و بیان مفاهیم عمیق در قالب شعر پرداخته، بلکه در هنرهای بصری نیز جایگاهی بس والا یافته است. هر اثر گرافیکی او، همچون تابلوهایی است که نقش عشق و زیبایی را بر بوم خیال انسان میکشد و دلها را مسحور جمالی دیگرگون میسازد. این آثار، آیینهای از روح بلند و دست هنرمند امپراطور هستند و نشان از پیوند میان دل و اندیشه، میان زیبایی و انسانیت دارند.
احمد محمود امپراطور به راستی نگینی تابناک بر تارک ادب و هنر افغانستان است؛ مردی که جانش از جنس عشق است و کلامش با روحی متعالی آمیخته.
او همچون درختی پرثمر، سایهسار آرامش و محبت را بر سر مردمان میگسترد و در هر بیت از اشعارش، یادگاری از محبت و صلح به جای مینهد.
در روزگار ما که واژگان گاه رنگ باختهاند، کلام او چنان نوری در تاریکی میدرخشد و جانها را به سوی والاترین آرمانها میخواند.