114

اسلام و شمشیر

از کتاب: اسلام و شمشیر ، بخش ۲۸

با وجود تبعید و آواره کردن پیامبر از مکه، خشم خدا نسبت به کافران نسبتا ملایم است و چنان که خواهیم خواند، با آن فرامین منفی موکد و سرشار از نفرتی که درباره ی «مشرکین» صادر شده، قابل مقایسه نیست. عمده ترین صورت این سخط و سخت گیری الهی، متوجه کردن مؤمنین به این نکته است که برخورد با کافران به مرحله ای رسیده، که دیگر نمی توان روابط خونی و خویشاوندی را با آنان حفظ کرد.

«لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شئ الا ان تتقوا منهم تقاة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر. مؤمنان کافران را دوست نگیرند، وگرنه از هیچ بابت با خدا نیستند. مگر این که مجبور به ظاهرسازی شوند و ترس باید از خداوندی باشد که بازگشت همه به اوست (آل عمران، ۲۸). الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا. آنان که به امید کسب رفعتی کافران را دوست می گیرند، بدانند که تمام عزت مختص خداوند است». (نساء، ۱۳۹)


از قبیل این آیات که خداوند، کافران و مؤمنین را از یکدیگر جدا می کند، به تعداد لازم در قرآن مبارک یافت می شود. مسلم است فرمان فاصله گرفتن از کافران، که تا پیش از دعوت پیامبر به اسلام، غالبا با مؤمنین همقبیله و همخانواده و دوست و همنشین بوده اند، آماده کردن زمینه برای ورود به مرحله ی جدی تری از مرز بندی میان دوست و دشمن خدا بوده است. قرآن به وضوح دشواری اجرای چنین فرامینی از سوی مومنین را، به سبب علقه ی خونی و عشیرتی در نظر می گیرد و با زبانی نزدیک به نصیحت، یادآور می شود که هیچ وابستگی بالاتر از الصاق به اسلام و کتاب خدا نیست.


«قل ان کان اباؤکم و ابناوکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفاسقین. بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله و مال های گرد کرده و بیم از کسادی تجارت و دل بستگی به مساکن نزد شما مقدم بر دوستی با خدا است، منتظر فرمان باشید که خداوند مردم بدکردار را هدایت نمی کند». (توبه، ۲۴)


این تصویر سالم و کامل تردیدهای مردم لایه بندی شده، به کافر و مومن، در حیطه ی خیزگاه اسلام در سال های نخست دعوت است: فرزندانی که پدرهای شان در کفر مانده اند، پدرانی که فرزند درکفر مانده دارند، برادری که برادر یا برادان اش با پیامبر همراه نیستند، زنانی که شوهران شان ایمان نمی آورند و مردانی که زن بی ایمان به خانه دارند. مومنین موظف و دعوت می شوند که این پیوندهای ناهمگن را بگسلند، که غالبا با فرو گذاردن کسب و کار و خانه و دارایی فراهم آورده در سنین پرزحمت عمر هم برابر می شد. این صورت صحیح و دقیق و طبیعی دغدغه های مومنین در دورانی معین است که در میان دو علاقه ی قدرتمند بلاتکلیف بوده اند. قرآن می گوید که اجرای فرامین خداوند بر تمام این تعلقات مقدم است و آن گاه که به سخت جانی فرهنگ ها و سنت ها و علائق خانوادگی و عشیرتی و رشته های بی شماری از دل بستگی های ریز و درشت، توجه می کنیم که چون رسنی دست و پای مردم محیط رشد اسلام را به خون و خانواده و قبیله و خاک و شتر و اسب و داد و ستد و خانه و چادر برمی بست، در می یابیم که این مرحله جدایی و تعیین تکلیف نهایی با طبیعی ترین مناسبات انفرادی، پیش از طلوع اسلام، از جمله ی حساس ترین و شکننده ترین شرایطی پیش آمده در نبرد میان اسلام و کفر بوده است. در عین حال همین تصویر درست از روابط و دل بستگی های خانوادگی و شغلی و تجارت و بهره وری از خانه های آسوده و اثاث گران بها را باید بر سر آن به اصطلاح مورخ نادانی کوفت که می نوشت: اعراب جز پابرهنگان جاهل و دیوان و غولان بی کاره ای نبوده اند که تنها زن و شراب و جنگ را می شناخته اند!!!


«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان و من یتولهم منکم فاولئک هم الظالمون. ای ایمان آورندگان اگر پدر و برادرانی را که به کفر متمایل اند، برگزینید و به آن ها متمایل شوید، پس در زمره ی ظالمان اید». (توبه، ۲۳)


همین فرمان نزدیک به اتمام حجت، پیچیدگی پیش آمده در شرایط معینی برای مومنین را آشکار می کند. در این جا دیگر توضیحی نمی خوانیم، دستور موکدی است به انضمام تصویر عاقبت نکول کنندگان. حاصل نهایی این فرامین و تکلیف به مؤمنین، که از نوسان میان علایق شخصی و عقیدتی خارج شوند، این بود که خالص ترین و از خود گذشته ترین و مجاهدترین مؤمنان را، که تعهد به دین و رسول و قرآن را برتر از دل بستگی های معمول آدمیان می گرفتند، در اطراف پیامبر اسلام گرد آورد. این مرحله ی تصفیه به راستی که بعدها عصای دست پیامبر خدا برای تحرکات وسیع تر در بین قبایل دور از مرکز مکه و در مدینه شد. باید پذیرفت که پیامبر تبعید شده و یاران از عشیره و خانواده و علائق بریده ی او، موفق شده اند یک هسته ی مرکزی سرشار از ایمان و از خود گذشتگی را در جغرافیای دعوت فراهم کنند، که گرچه به طور طبیعی دوران آزار دهنده و شرایط دشواری را می گذراندند، اما مؤمنین و معتقدینی بودند که هر سختی را به جان می خریدند و انجام هر مأموریتی را خدمتی به اسلام می شمردند. کاملا طبیعی است که برجسته ترین شخصیت های عرب، که پس از پیامبر خدا اختیار اداره ی امور مسلمین و مسئولیت گسترده کردن ایده ئولوژی اسلام، به جهان را به عهده گرفتند، از میان همین هسته ی به پیامبر پیوسته، که خود را از تعلقات احساسی و بومی قطع کرده بودند، برخاسته باشند.


«ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء فامنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا و تتقوا فلکم اجر عظیم. خداوند مؤمنین را در این حال رها نخواهد کرد که برای جدا کردن خالص از ناپاک ضرور بوده است. خدا نمی خواهد شما را از غیب آگاه کند، اما به اختیار خود رسولانی برمی گزیند، که اگر به خدا و رسولان اش ایمان بیاورید، پاداش بزرگی خواهید داشت». (آل عمران، ۱۷۹)


در عین حال، بر مبنای بحثی که پیش تر گذشت، کافران از منظر قرآن نادانانند، که سرکشی آن ها بر اساس نقص در قدرت دریافت است. در قرآن مبین و متین به آیات صریحی برمی خوریم که به وضوح و با نگاهی اندک مطایبه آمیز و با زیبایی تمام، برخورد لمپنانه و بی خردان کافران را در برابر آیات الهی تصویر می کند.


«و اذا ما انزلت سورة فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایمانا فاما الذین امنوا فزادتهم ایمانا و هم یستبشرون. و چون آیاتی بر آن نازل می شود، می گویند این آیات بر ایمان چه کسی افزود؟ ای مؤمنین ایمان تان بالاتر رفت؟ و از این راه تفریح می کنند». (توبه، ۱۲۴) و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الی بعض هل یراکم من احد ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم بانهم قوم لایفقهون. چون آیاتی نازل می شود، یکدیگر را می نگرند و می پرسند کسی ما را می پاید؟ بازگشتی در کار است؟ خدا دل های شان را به خود رها کرده، چرا که زبان نفهم اند». (توبه، ۱۲۷)


شرح قرآنی این چنین برخورد های لوطی مسلکانه ی کافران، با آیات الهی، آشکار می کند که خداوند کافران را در سیمای دشمنانی جدی و صاحب خرد نمی گیرد و نگاه به آنان در محل مردمی عامی و اهل مسخرگی و بدون هوشیاری های لازم است. بعدها و در مطابقه دادن احوال کافران، با اهل کتاب، به نیکی روشن خواهد شد که قرآن مجید، چه تفاوت عظیمی میان کافران دنیاپرست فاقد ایدئولوژی و معلق با یهود و نصاری قائل است، اهل کتابی که با تکیه به ارتباطات محکم عقیدتی و فرهنگ کارآزموده و سرد و گرم چشیده ی کهن، با ایجاد بن بست های اندیشمندانه و به هر بهایی، دین پیشین را بری از تعرض و تبلیغات مسلمین می خواهند. در آن جا دشمنان دانایی قرار دارند که تنها هزالی و بد زبانی نمی کنند، بل نیرویی متمرکزند که با مقابله فرهنگی و استدلال های متنوع و مستمر و نیز دسته بندی های توطئه گرانه ی سیاسی، مسلمین و پیامبر را به ستوه می آورند، چندان که سرانجام به شرک متوسل می شوند تا خداوند آنان را نجس و مستحق پرداخت جزیه بگوید، مرتبه ی نزولی که قرآن مبارک هرگز متوجه کافران ندانسته است. مایلم در این جا گمان کنم که کافران نیز ، درست به سبب همان پیوند های دیرینه عشیرتی و خانوادگی و خونی با مومنین و شخص پیامبر، ستیز و دشمنی با رسول خدا و یاران اش را از مرحله ای معینی در نگذرانده اند.


«ودوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواء فلا تتخذوا منهم اولیاء حتی یهاجروا فی سبیل الله فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم ولاتتخذوا منهم ولیا و لانصیرا. الا الذین یصلون الی قوم بینکم و بینهم میثاق اوجاؤکم حصرت صدورهم ان یقاتلوکم او یقاتلوا قومهم ولو شاءالله لسلطهم علیکم فلقاتلوکم فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا. علاقه مندند که شما هم از قماش آن ها و کافر شوید. با آن ها دوستی نکنید مگر این که در راه خدا هجرت کنند و اگرنپذیرفتند به محض برخورد، با آنان ستیزه کنید و از میان شان دوست و یاری مگزینید. مگر از آن ها که به قومی می پیوندند که با شما پیمان دارند، یا از ستیزه با شما و قوم شان دل زده شده اند. اگر خدا اراده می کرد آن ها با شما می ستیزیدند و مسلط می شدند. اگر بی طرف بودند و کناره گرفتند با آن ها ستیزه نکنید و با خوش رویی برخورد کنید، که خدا راهی علیه آن ها پیش پای شما نمی گذارد». (نساء، 89 و 90)


این تصویر قرآنی همان وضعیت بینابینی و میانی است که در همه جای کتاب خدا نسبت به کافران وجود دارد: کافران نادانانی هستند در مرز میان تبعیت و سرکشی که پیوسته باید منتظر بود به راه مؤمنین کشیده شوند. در این گونه آیات، که در کتاب خدا بالنسبه فراوان است، سایه ای از عطوفت و انتظار برای پیوند دوباره ی خانواده ها و قبیله ها دیده می شود و مشهور است، که پیامبر خدا، به هنگام بازگشت فاتحانه به مکه، حتی سرکردگان کفر را به خود واگذارد و از سخت گیری و انتقام منصرف شد.


«قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف و ان یعودوا فقد مضت سنت الاولین. و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کله لله فان انتهوا فان الله بما یعملون بصیر. بگو اگر از کفر کناره کشیدند، گناهان گذشته ی آن ها ندیده گرفته می شود و اگر باز گشتند می دانند که سنت کهن بر چیست. ستیزه با آن ها برای جلوگیری از فتنه و گسترش دین خداست و اگر دست بداشتند، پس خداوند ناظر اعمال آن هاست». (انفال، 38 و 39)


بدین ترتیب، تأکید خداوند بر رسول خود نوعی رعایت کافرانی است که به سبب نادانی ایمان نمی آورند و تمایلی به مقابله و ستیز مستقیم با دین خدا را ندارند. توصیه ی مدارا با این گروه، به ویژه زمانی که به زندگی عادی برمی گردند و از در صلح درمی آیند، مکرر است.


«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم. و اگر موضع همزیستی گرفتند به آن ها میدان بده و به خدا توکل کن که دانا و شنواست». (انفال، 61)


چنان که در صفحات قرآن و در میان آیات آن مسطور است، در حقیقت و نهایت نیز، مناسبات میان کفار و مسلمین، چندان از آن پیشنهاد نخستین قرآن در سوره ی کافرون، که امکان برقراری روابط و مسالمت را تا حد بیان «لکم دینکم و لی دین» میسر دانسته، به شکل فاحش و غیر قابل باز گشتی، تفاوت و تغییر نکرده است.


«فقاتل فی سبیل الله لا تکلف الا نفسک و حرض المؤمنین عسی الله ان یکف بأس الذین کفروا والله اشد بأسا و اشد تنکیلا. پس ستیزه کن در راه خدا به قدر تکلیفی که بر توست. مؤمنین را تشجیع کن. باشد که خداوند را از آزار شما بازدارد. که خشم و قهر خدا بی منتهاست». (نساء، 84) یا ایهاالذین امنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار ولیجدوا فیکم غلظة و اعلموا ان الله مع المتقین. ای مؤمنین با کفار اطراف خود ستیزه کنید تا ضرب شست شما را بچشند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است». (توبه، 123)


به راستی که خشم خدا نسبت به کافران از این گونه راه نمایی های مؤمنین در مقابله با آن ها، که شدتی در آن نمی یابیم، فراتر نمی رود و چند آیه ی دیگر، که در عین وعده ی گذشت و قبول توبه، کافران به عذاب و مصائب اخروی حواله می شوند. در قرآن کافران را طرد شده مطلق تا حد رد توبه و یا با خطاب نجس و واجب الجزیه نمی بینیم، آن چنان که قرآن توبه ی مشرکان را مردود می شمارد، آن ها را نجس می خواند و مکلف به پرداخت جزیه می داند.