دیانت جاهلانه
کُنتُ کنٌزا ً مَخفِیاً فَاَحبَبتُ اَن اُعرَفَ فَخَلَقتُ الخَلق لِکی اُعرَفَ » خداوند از روی محبت انسان را آفرید» و لی بی خدایان جاهل به خاطر محبت جگر گوشه های مردم را سنگسار می کنند. ما هم بر این جاهلان که حتی حایز صفت حیوانی هم نیستند هزار لعنت و نفرین می فرستیم، ولی مسوؤلیت ما فقط به همین کار تمام نمی شود.
خصلت عقب ماندگی ما افغانها است که اتهام را بر اعتراف ترجیح می دهیم. در اولین وحله ارتکاب عمل را به بی کفایتئ حکومت، به طالبان، به اعراب… منتقل می سازیم. ولی این عمل جاهلانه را نباید جامه سیاسی پوشاند، بلکه آنها را باید در جامهٔ سیاهی و ظلمت شان شناخت. طالب نامیدن آنها نتنها که با چهره های اینها در تضاد است ( زیرا به استنثای یک دو تن همه سر لوچ و مردم با لباسهای محلی به نظر می رسند) بلکه طالب نام نهادن اینها گریز از واقعییت و انکار از جهالتی است که شامل حال همهٔ ما است.
در اینجا دین هم مطرح نیست چون داشتن دین و اعتقاد ایجاب انسانیت می کند. یعنی اول باید انسان بود تا بتوان دینی داشت. این کار از سطح حیوانی پائیتر است. حتی در سطح دیانت هم تنهای دینی که سنگسار را جایز می داند یهودیت دوران بربریت است ولی یهودان هم قرنها پیش این عمل زشت را ترک کرده اند.
عالم نماهای جاهل دیگر می گویند که سنگسار در دوران حضرت رسول اکرم (ص) صورت گرفته بدون آن که کلمه را با قرینه تطابق دهند. در زمان حضرت رسول اکرم (ص) ساکنان مدینه و اطراف آن بر اساس تعهدات میثاق مدینه پابندی مشترک در امور مدنی داشتند ولی همزمان در امور مذهبی آزادیهای دینی هرگرو تظمین گردیده بود. بناً یهودیان در موارد مساًيل دینی از آوامر تورات مراعت می کردند، نه از انجیل یا قران. یگانهٔ روایتی که در مورد سنگسار در آن زمان صورت گرفته به اساس تورات بود که با وجود مخالفت شدید حضرت رسول اکرم (ص) صلاحیت او را در امور دینی یهودان تعهدات میثاق مدینه محدود ساخته بود. علت مخالفت او با آن رویداد به اساس قران است که در آن هیچ امری به اعمال چنین وحشت داده نشده. و هیچ عالمی در مورد بر روی آیات قران استناد کرده نمی تواند. بناً سنگسار در اسلام حرام است.
یگانه مسأله مطرح در این معضلهٔ غم انگیز مردسالاری است. چون هرگز مردی به همین جرم سنگسار نگردیده، پس استنتاج می شود که زنهای متهم به این جرم باید حتماً با خود زنا کرده باشند که در آنصورت نه شهود و اثبات آن ممکن است و نه صدور حکم آن. استدلال غیر از این به همان نقیصهٔ خری است که پایش در گِل بند مانده.
این جاهلان در آخر روز به خانه ها خود نزد مادران، خواهران، دختران، و همسران خویش بر می گردند ولی بدون وجدان آگاه و شعور متحرک انسانی. برای درک واقعیت و برای راه یابی و چاره سازی جهل را نباید جز جهل چیزی دیگر نامید. زیرا هزاران زن میهن ما، هزاران فرخنده ها و رخشانه ها در زیر شکنجه های چنین ظلمت و سیاه روزی تباه می شوند ولی ما جهالت، و ذهنیت خفه کن مردسالاری را انکار می کنیم و چنین اعمال ناشایسته را برای سهولت کار جامهٔ سیاسی، آیدیولوژیک، یا هم فرقه ای و مذهبی می پوشانیم تا مگر خاطر ما آرام گردد.
متأسفانه ما در آئینه وجدان خود نمی نگریم تا درک کنیم که همهٔ ما به خصوص مرد ها در این قصر و گناه شامل هستیم زیرا مسوؤلیت اخلاقی و انسانی خود را فراموش می کنیم. در این مورد بی تفاوتی معادل بی مسوؤلیتی است و بی مسوؤلیتی بد اخلاقی است.
بزرگترین شجاعت اعتراف به جهالت خود است. تا زمانی که ما افغانها اتهام را بر اعتراف بر می گزینیم، این و آن را مسوؤل می شماریم، نه خود را، تا زمانی که خود سر در گریبان فرو نمی بریم و سیاهئ را که بر پردهٔ وجدان جمعی همهٔ ما افغانها سایه گسترده دور نمی کنیم و از راه اقدام جمعی به شمول اعلان تحریم سنگسار از طرف ستره محکمهٔ افغانستان و تنفیذ قوانین با شدیدترین مجازات برای مرتکبین چنین جرم از طرف ولسی جرگه، و تعقیب و استفسار و استنطاق همهٔ مجرمین شامل ارتکاب این شرمندگی از طرف حکومت، و همهٔ افغانها تا زمان رسیدن به این هدف پیکار پیهم نمی کنیم مسوؤلیت جمعی ما رفع و دفع نمی گردد. زیرا در بی تفاوتی همهٔما شامل این جرم هستیم و بی تفاوتی در برابر چنین اعمال زرشت و کره که ما بر خود روا می داریم و بر خود رحم نمی کنیم، ما را واجد ترحیم خداوند نمی گرداند. «بالای آنهای که بر روی زمین اند رحم کنید تا خداوند آسمانها بالای شما رحم کند.» تا برخود رحم نکرده ایم چگونه می توانیم به خداوند التماس کنیم که بر ما رحم کند.