جغرافیای ایران در عهد کیانی
آریانا تلفظ یونانی کلمه ایران است. گرچه نویسنده مجمل التواریخ نوشته که، سرزمين ايران در روزگار فريدون بنام هَنيره بوده و پيشدادیان را پادشاهان هَنيره میگفتند. هنگامی که فريدون اقليم چهارم را به ايرج داد، آن را بنام ايران نام نهادند.[1]
اما به نظر میرسد که نام ایران مربوط به دوره فریدون و برگرفته از نام ایرج نباشد، بلکه نام مملکت ایران به مرکزیت بلخ، از نام ایران هوشنگ، پورِ فروال گرفته شده است. زیرا هوشنگِ بامی برای نخستین بار ملوک الطوایفی را بر انداخت و شاهنشاهی پایدار و گسترده ای بهنام ایران را بنیاد نهاد. میرخُواند بلخی لقب هوشنگ را «ایران» و جایگاه کشته شدن او را در بلخ ذکر کرده است. [2]
بر اهل تحقیق روشن است که سرزمین پارس تاریخی منحصر به حوزه شیراز نیست. در متون پهلوی و منابع دورة اسلامی و دانشنامههای قرون اخیر عرب، سرزمینهای خراسان شرقی یعنی حوزه جبال پاراپامیزوس (جبال زابلستان یا جبال مرکزی افغانستان) و حوزه بلخ و هرات و سیستان را سرزمین آریا و پارس باستان نوشته اند.[3]
در متن پهلوی بُندِهِش نام پارس نخستین بار بر جبال مرکزی افغانستان امروزی اطلاق شده است. [4] اما پس از انتشار فرهنگ و آیین پارسی از بلخ و زابل به سمت غرب (عراق عجم و عرب) تمام سرزمینهای مابین حوزة رود بلخ تا دجله و فرات، سرزمین پارس خوانده شده است. نویسندگان معاصر، تاریخ پارس و فرهنگ و ادب پارسی را طوری عنوان میکنند که گویا این تاریخ، از غرب به سمت شرق گسترش یافته است، اما از منابع کهن مذهبی، تاریخی، جغرافیایی و از تاریخ شعر و ادب فارسی به آسانی و روشنی دانسته میشود که تاریخ و فرهنگ و ادب و زبان پارسی از شرق یعنی از بلخ و زابلستان و سیستان به سمت غرب و شمال و جنوب گسترش یافته است.
بدون هیچ شکی تاریخ ایران کهن با تاریخ فرهنگ و ادب ویدی و اوستایی، با جبال البرز و اُپارسین (هندوکش و بابا) ، با جغرافیای شانزده شهر اهورایی و با شهرهای ایران در شاهنامه، یعنی با سرزمین و شهرهای افغانستان امروزی پیوند ناگسستنی دارد.
اوستا «اِیریانا وَئِجه» (کشور ایران) در کنار رود داییتی (رود بلخ) را سرزمین پیشدادیان و کَیانیان و گودرزیان و نوذریان و گرشاسپ زابلی و گشتاسب کیانی (پنجمین پادشاه کیانی) و جایگاه ظهور زردشت و جایگاه آریا از تبار کیومرث و جمشید و هوشنگ و منوچهر، معرفی کرده است. «اِیریانا وَئِجه» در اَوِستا برترین زمین ها است و به گفته ریگ بید[5] و اَوِستا، در آنجا است که یَمَه خَشِئتَه (جمشید) بهشت آسایش (وَر جمکرد) و ناز و نوش خود را پی افکند و در آنجا زردشت دیده به جهان کشود.
یکی از ویژگیهای ایرانویجه این است که جایگاه جمشید و دریای هیرمند خوانده شده است. وندیداد اَوِستا، هنیرة درخشان و رود هیرمند درخشان و سرزمین درخشان آریا و جمشید درخشان را در کنار هم ستایش نموده و گفته است: «کشور خنیره درخشان را ستایش می کنم. رود هیرمند دولتمند درخشان را ستایش می کنم. مُلک درخشان آریا را ستایش میکنم. جمشید درخشان دارای نوکرهای بسیار را ستایش می کنم.» [6]
به نظر میرسد کلمه ای که در فارسی درخشان ترجمه میشود، در متن اصلی «بامی» باشد.
دومین ویژگی ایرانویجه این است که بهعنوان سرچشمه و گذرگاه رودهایی یاد شده که به شش سمت یعنی به سمت «اِیشکَتَ» (کابل) و «پُورُوتَ» و «مَرغِیانَ» (مرو) و «آریا» (هرات) و «گَوَ» (بلوچستان) و «خُرَسمِی» (خوارزم) جاری اند. [7]
از متون کهن نامبرده و منابع دوره اسلامی چنین فهمیده میشود که ایران باستان در عهد پیشدادیان بامیان و کیانیان بلخ، به مدت 3700 سال، شامل بلخ و زابلستان و کابلستان بوده است. زابلستان از واخانِ بدخشان تا زرنگ و پوشنگ، و کابلستان از کابل تا رود سِند بوده است. به بیان دیگر کشور آریانا از مُلتان در شمال غرب پاکستان[8] تا مرز گرگان[9] و از واخان تا مرز کرمان بوده است.
به بیان دیگر، در منابع کهن منثور و منظوم پارسی دری پیوسته «ایران» و «توران» مطرح است. جغرافیای طبیعی و نژادی ایران از شرق تا رود سِند، از غرب تا کویر نمک، از شمال تا دروازة آهنین در کوههای حصار در شرق بلخ و آمودریا، و از جنوب تا توران جنوب (مُکران یا بلوچستان کنونی) و دریای عُمان، بوده است. سرزمینهای خارج از این محدوده را توران و مازندران میگفتند.
قوم آریان از تبار کیومرث و هوشنگ در ایرانویجه و در پیرامون هندوکش و بابا در جنوب آمودریا ساکن بودند، و تورانیها در شمال و بخشی در شمال غرب و بخشی در توران جنوب (مُکران) زندگی میکرده اند. داستانها و کشمکش های تاریخی ایرانیان و تورانیان که در سراسر سرودهای ویدی و اوستایی و در تمام منابع فارسی و عربی دورة اسلامی و شاهنامه ها بازتاب یافته اند در بین ساکنان این دو ناحیه اتفاق افتاده اند.
داستان تعیین مرز میان ایران و توران به دوره بسیار دور، یعنی به دوره منوچهر و افراسیاب بر میگردد.
بر اساس روایات کهن پارسی که در منابع دوره اسلامی بازتاب یافته است، در میان منوچهر پیشدادی پادشاه ایران و افراسیاب پادشاه توران صلحی برقرار شد و با تیر اندازی آرش کمانگیر، جیحون یا آمودریا، مرز میان ایران و توران تعیین گردید. جنوب آمودریا مملکت ایران و شمال آن سرزمین های توران بود.
ایران باستان در دوره اسلامی بنام خراسان یاد شده و چهار شهر حوزه جنوب آمودریا یعنی بلخ و مرو و هرات و نیشابور از شهرهای مرکزی خراسان شمرده شده است.
نویسندگان پیش از میلاد یونان مانند اِراتُستين و استرابون و بطلمیوس نیز جغرافیای آریانا را در حوزه شرق کویر نمک، یعنی در افغانستان امروزی و پیرامون آن نوشته اند. از نویسندگان یونان باستان «اِراتُستين (Eratosthene) يوناني کتابدار اسکندر در قرن سوم پیش از میلاد، نخستين نويسندة خارجي است كه نام «آريانا» (Ariana) را به کار برده است. استرابون جغرافیدان یونانی که از 63 پیش از میلاد تا 20 پس از آن میزیسته، در كتاب 15 فصل 2 بند 8، به نقل از اِراتُستين، حدود آريانا را چنين معين كرده است: آریانا شرقش رود سِند، شمالش كوه هاي پاراپاميز Parapamise [10] وكوههاي ديگر تا دروازه دریاچه خزر كه با سر دره «خوار»[11] تطبيق مي كند. جنوبش درياي بزرگ عُمان، و مغربش حدّي كه پارت را از ماد و كرمان را از پاريتاكِن (اصفهان کنونی) و فارس جدا مي كرد. ولى سترابون چند سطر پائينتر گويد: «قسمتى از ماد، پارس، شمال باختر و سُغد را نيز آريانا گويند، زيرا اين مردمان نيز تقريبا به همان زبان حرف ميزنند. [پسانها] در زمان ساسانيان حدود ايران يا ايرانشهر وسيعتر بود، زيرا كلده قديم يا سَواد (عراق) را، بهمناسبت اينكه پايتخت شاهان ساسانى در تيسفون بود، «دل ايران شهر» ميناميدند.»[12]
در کتاب « ايرانشهر در جغرافياى بطلميوس » نیز جغرافیای ایران را در شرق سرزمین ماد و پارس تا حد هند دانسته و چنین نگاشته است: «يكى از سرزمينهاى آسيا، «آرِيك» است كه در بخش شرقى ماد و پارس قرار دارد. بخشى از آن تا هند، مقابل «وركان» و بخشى ديگر تا ناحيه اسكيتها گسترش يافته است. «آرِيك» داراى یازده منطقه است... در شمال «آرِيك» شهر «پَرتَوِك» (پارت) قرار دارد و آن طور كه بطلميوس مىنويسد، بين «كرمان سرد» و «وركان» واقع شده است. اما پارسها بعلت وجود شهر «بهل» آن را «بهل بامِك»، يعنى «بهل مشرق زمين» مىنامند و كتاب مقدس اين سرزمين را «پرتيوك آريايى» نام نهاده است. به نظر من [ماركوارت]، اين نام بواسطه اين است كه حكومت از اين قوم آغاز شده است. اما پارسها اين ناحيه را خراسان يعنى «مشرق» مىنامند... «آريك» كه «كوست خراسانِك» ناميده مىشود، در بخش شرقى مادها و پارسها تا مرز هندوها و نزديكى «درياى وركان» قرار دارد. [13]
گوتشميد خاور شناس آلماني (متوفي1887م) مي نويسد: اسم آريانا در ادوار قديم منحصرا به ايران شرقي اطلاق مي شده است.[14] و دکتر افشار یزدی نوشته است: طبق دایرت المعارف کمبریج انگلیسی: بسیاری از محققین، بلخ را وطن اصلی آریاها میدانند. [15] بطور کلی در بعضی اوقات که فلات ایران از لحاظ سیاسی بر دو قسمت شرقی و غربی تقسیم میشد، نام ایران نصیب قسمت شرقی میگردید و نام پارس مخصوص ایران جنوبی میبود. همچنان که یونانیان و اروپاییان دیگر هم با لفظ های خود، ایران را پارس، پرس و... میخواندند و میخوانند.» [16]
معلم پُطرُس بُستاني دانشمند لبنانی (م 1887م) در دايرت المعارف خود به نقل از «بولیه» نوشته است: سرزمين آريا قطعه ای از سرزمین پارس باستان است که شمالش باختر (بلخ) و جنوبش زرنج و شرقش كوههای پاراپاميزوس (رشته کوه بابا یا جبال هزارستان امروزی) و غربش سرزمين پارت است. مركز آريا امروزه هرات گفته ميشود. سرزمین سیستان کنونی و بخش خاوری خراسان و گاهی کل سرزمینهای میان فارس و هند «آریا» گفته میشود. هم اکنون بخشی از کرمان و گدروسیا (بلوچستان) و اراخوزیا (رُخج، شامل قندهار و حوالی آن) و زرنج و پاروپامیزوس و غیر آنها، سرزمین آریا گفته میشود.
وی به نقل از «ملطبرون» افزوده است: «آریا شهری در سرزمینهای پارس است که اکنون هرات گفته میشود. یونانیان هرسه بخش آریا و زرنج و اراخوزیا را آریانه می نامند. این سه اقلیم هم اکنون سرزمینهای پارس شرقی میباشند. ظاهرا آریانه نام سرزمینی است که مورخان نخستین خاورزمین آنرا «ایران» میگفتند. اما بلنیاس و استرابون اقلیم پهناور آریا را با آریانه مخلوط کرده اند.[17]
نکته قابل ذکر اینکه، جغرافیدانان یونان باستان غالبا بلخ را که پیش از اشغال اسکندر، مرکز ایران و پایتخت دارا کیانی بود، جزو آریانا نشمرده اند. اما از منابع عربی و پارسی دوره اسلامی بسیار روشن معلوم میشود که پیش از اسکندر، بلخ نه تنها جزو آریانا بلکه مرکز شاهان پیشدادی و کیانی کشور آریانا بوده است.
استاد آريانپور بامیانی درین باره شرح خوبی داده و نوشته است: هر چند که در قرون وُسطی غالباً نام «ایران» به کار رفته است. این کشور از عهد آریان هوشنگ تا حملة اسکندر مقدونی و کشته شدن دارا پسر دارا ، آباد و متمدن و دارای فرهنگ و ادبیات ممتازی بوده است . مرکزیت آن در آغاز بامیان و سپس بلخ بامی بود و محدودة آن از پامیر واخان (بدخشان) تا کویر نمک و از سُغُد (ترمذ) تا عُمّان بوده است. تا زمان ورود اسکندر (330 ق. م) نام این کشور «آریانا» یا «ایران» شناخته می شد و در تاریخ بدین نام مذکور است. پس از سلطة اسکندر و روی کار آمدن حکومت یونانی باکتری در بلخ که قسمت شمال هندوکش و بخش شرقی کشور را در تصرف داشت، نام آریانا به تدریج از بین رفت و بغیر از زابلستان مرکزی بقیه نام باکتریا را به خود گرفت . دولت یونانی باکتری پس از دو قرن، با هجوم تخارها (مشهور به کوشانی) از هم پاشید و یونانیان به سمت هندستان فشرده شدند و همان بخش شمال و شمال شرق کشور (قلمرو یونانی باکتری) جولانگاه تخارها قرار گرفت که نام تخارستان از آنها یادگار مانده است. تخارها نیز بر اثر هجوم و فشار هُونهای سفید یا هپتالیان، همان راه یونانیان را پیموده و در هند شمالی (پاکستان کنونی) مستقر گشتند و جای خود را به هپتالیان ترک تبار دادند. مهاجمان هپتالی نیز نواحی شمال کشور را تا حدود هرات در تصرف گرفتند که طی چند قرن بومیان را تحت فشار قرار می دادند. بعدها در قسمت شرقی کشور، سکاها به نام یوئچی های صغير که با هون ها متحد بودند مسلط شدند که هنگام ظهور اسلام ، ترکان به عنوان کابلشاهان در آن قسمت بر مردم بومی حکومت می کردند. در تمام دوران نهصد ساله هرج و مرج [یعنی از دوره اسکندر تا آمدن اسلام] قوم آریان در مناطق مرکزی و کوهستان سخت گذر و دست نارس زابلستان، یعنی «گرشستان» (غرجستان) «ریوشاران» (دیکندی) «هجیرستان» (دایه و مالستان و جاغوری) «سروستان» (بهسود) و «بامیان» تا حدود گوزگانان، فشرده شده بودند و برخی در بیرون از نقاط یادشده در تحت سلطة مهاجمان به سر می بردند. اگرچه زابلستان بزرگ که نام اصلی رشته جبالِ هندوکش است شامل پامیر در شرق، هرات و سیستان در غرب، غزنه (گزنه) و هزار درخت در جنوب، و بلخ در شمال می شد، ولی در دوران هرج و مرج، محدود به نواحی نامبرده شده بود. آریانیان زابلی مشرب که اعیان و بزرگان لشکری و کشوری زمان شاهنشاهی دارای کيانی بودند برای مقابله با مهاجمان درين کوهستان پناه جسته بودند و حکومت مستقل داشتند که فرمان روایان این تشکیلات در تاریخ به نام شاهان زابلستان ذکر شده که شاران غرجستان و شیران بامیان (در عهد ظهور اسلام) دنبالة آنان بودند.
این بود داستان نام و جغرافیای ایران پیش از اسلام. اما پس از آمدن اسلام و عرب، خراسان جانشین نام ایران شده و در یکصد و هفتاد سال پیش یعنی در 16 اگست 1837 م در زمان شاه شجاع المُلک افغان [بارکزای] در عهدنامة سه جانبة خراسان، هند و انگلیس، به جای خراسان نام افغانستان در مکاتبات رسمی قرار گرفت و از این پس به تدریج نام رسمي كشور شد.[18]
جغرافیای طبیعی و نژادی ایران کهن همین بود که ذکر شد، اما به نظر میرسد که قلمرو سلطنت شاهان کیانی به مرکزیت بلخ، بسیار گسترده تر از جغرافیای طبیعی و نژادی ایران بوده است.
دکتر علی اکبر نفیسی در فرهنگ خود، در این باره نوشته است: «تاریخ ایران در حقیقت از زمان کیخسرو از سلسله کیان شروع میشود؛ چون پیش از آن تاریخ حقیقی در دست نیست و آنچه نوشته اند بیشتر افسانه است که قابل اعتماد نیست. کیخسرو با ضمیمه کردن مِدِی (ماد) و عراق و آذربایجان و آسیای صغیر (ترکیه) و لیدی (ایالتی در ترکیه) و آسیری (کردستان) بر وسعت مملکت خود افزود و کیکاوس مصر را بر آنها اضافه کرد.
پس از دارای اول به واسطه جنگهای سه گانه دولت ایران با یونان، به مدت 43 سال (492 تا 449 ق.م) و به سبب تجمل گرایی که اخلاق رجال این مملکت را فاسد نمود، این مملکت پهناور متزلزل شد، تا سرانجام دارای سوم به دست اسکندر فیلقوس مغلوب گردید. از زمان کیخسرو تا غلبه اسکندر 206 سال فاصله است. زیرا که کیخسرو در 536 سال پیش از میلاد بر تخت سلطنت ایران [در بلخ] نشست و اسکندر در 330 پیش از میلاد بر دارا غالب شد.» [19]
دکتر نفیسی، دارای اول و اسفندیار پور گشتاسب را نام یک پادشاه دانسته و محدوده مملکتش را طوری بیان کرده که با محدوده مملکت داریوش معروف به هخامنشی، که در بند ششم خانه اول کتیبه بیستون مکتوب شده، تا حد زیادی مطابقت دارد. وی نگاشته است: ایران قدیم مملکتی پهناوری بود که بسیاری از ممالک دیگر جزء آن بوده، و به بیست ایالت تقسیم میشد. چنانکه حدود مملکت دارای اول، یعنی اسفندیار پور گشتاسب، از این قرار بوده است: از سمت شمال، رود سیحون [در سمرقند] و دریای آبسگون (دریای خزر[20]) و قفقاز و دریای سیاه و دریای مرمر، و از سمت مغرب، بحرالجزایر یونان و دریای روم و کویر میان مصر و بیابان کبیر افریقا، و از سمت جنوب، آبشارهای رود نیل نزدیک حبشه و دریای سرخ و عربستان و خلیج ایران (فارس) و دریای هند، و از سمت مشرق، محدود به رود اِندوس (سِند) بوده است. » [21]
نتیجه اینکه، از اسناد و منابع یادشده چنین معلوم میشود که ، جغرافیای طبیعی و نژادی ایران در عهد کیانی از شرق تا رود سِند، از غرب تا کویر نمک، از شمال تا دروازة آهنین در کوههای حصار در شرق بلخ و آمودریا، و از جنوب تا توران جنوب (مُکران یا بلوچستان کنونی) و دریای عُمان، بوده است. سرزمینهای خارج از این محدوده را توران و مازندران میگفتند.
بدون شک نامهایی مانند آریان، ایران، پارس ، فرهنگ و دین پارسی، زبان و ادبیات فارسی و نامهای اساطیری و تاریخی شاهنامه، همگام با خورشید از سمت شرق و خراسان زمین به سمت غرب گسترش یافته است. در عهد اَوِستا که در واقع عهد کیانی و زردشت است، ساکنان باستانی ایران امروزی آریا و ایرانی خوانده نشده و سرزمین شان ایران گفته نشده است؛ اما پس از گسترش فرهنگ، زبان و آیین ایرانی و پارسی در حوزه غرب، موبدان و شاهان ساسانی نیز سرزمین خود را ایرانشهر خوانده اند. بنا بر منابع عربی دوره اسلامی، در عهد شاهان ساسانی به مرکزیت استخر فارس و مداین عراق ، ایران و عراق و افغانستان امروزی و... بنام ایرانشهر یا مملکت فارس یاد شده و از ساسانیان بنام شاهان مملکت فارس نام برده شده است و منابع عربی به نقل از مَوبَدان دوره ساسانی، بابِل یا عراق یعنی سرزمین سامی نژادان را دل و مرکز ایرانشهر نوشته اند [22]