153

افغانستان

از کتاب: اوستا اثر داکتر جاوید ، بخش سوم

روه:

"روه " نام دیگر بخشی از سر زمین ماست که بنابر اطلاق جزء بر کل بمعنای گسترده و وسیع بکار رفته است چنانکه بدایونی گوید: "روه" عبارت از افغانستان است.

مونت استوارت الفنستون (Mount Stuart Elphenstone) در کتاب (An account of the kingdom of Cabul) خود گوید: در برخی از کتابهای انگلیسی کشور افغانان را "روه" نامیده اند. که در زبان پنجابی بمعنای کوه است و برخی از افغانان از طریق کتابهاییکه درهند نگاشته شده باین نام آشنا شده اند... 

صاحب تاریخ داودی در ذکر احوال فريد بن حسن که شیر شاه خطاب او "است " نگاشته: در اکبر شاهی (تحفه اکبر شاهی یا تاریخ شیرشاهی) می آورد : نام او فرید و نام پدرش حسن سور است و حسن سور

از طائفه افغانان سور است. وقتیکه سلطان بهلول به سلطنت رسید از ولایت روه که مسکن افاغنه است افغانان بسیار طلب داشت... باز در همان صفحه می گوید: " در زمان سلطنت بهلول ابراهیم نام جد او "فرید" از روه به هندوستان آمد..." 

اشرف خان هجری در تاریخ وفات پدرش خوشحال خان ختک مرثیه ای دارد و در آن پدر خود را میر روه و شاه ختک خطاب کرده است:


رفت آن  میر روه  شاه ختک

که  بخوبی  امیر افغان   بود

بلکه افغان همه چون تن بوده

اندرون  او  برتبه  جان  بود

ماه  و تاریخ  و فات  او  جستم

خردم  زین قبل  سخن ران بود

روز  آدینه   از   ربیع    دویم

بیست و هشتم  اوان   آذان بود

سال   هجران  او  اگر خواهی

موطن خیر و مجدو احسان بود


نواب علی محمد مؤسس ریاست نشینی روهیلکند شاعر توانای پشتو وقتی از دنیا رفت ( سال (١١٦٢)  کاظم شیدا در رثای او گفت:


طبل  رحلت  زد سوی ملک بقا

تا   علی  محمد   نواب   نامدار

ریخت شبنم از سرشک عندلیب

گل   گریبان   میدرد  بی  اختیار

کرد  زین   غم کشور  هندوستان

چشم خود گنگ و جمن ليل ونهار

از  بلاد   هند  تا  مسکون   روه

نیست  افغان  را  ورای گریه  کار


(گنگ و جمن = گنگا و جمنا)


جای دیگر گوید:


چه دهند ادایی و کری په ما چاری

زه شیدا په زره ساده د روه افغان یم

باز گوید:


په زره می گرزی د غرونو څوکی

حملی    دبازو  د   زرکو    کوکی

و   وایه   حه   کا  د روه   نسیمه

گیرا    منگولی   زیبا   مشو    کی


بیاد قلل کوهسار روه ، حمله بازان و فریادهای کبکان آن می افتم. ای نسیم روه آن چنگالهای گیرا و نولهای زیبا چه حال دارند ؟



اشرف هجری گوید: 


قاصدان له روهه نه راځی مدت شو

سلام  باد  را رسوی  منت یی تم  دی


(مدتی شد که از ره قاصد نیامد ممنون باد صبایم که سلام "یاران" آنجا

را بمن میرساند.) 


بازاشرف هجری گوید:


د زره بازیی تل د روه په ځمکه گرزی

که هجری به  دکن  ناست خالی بدن دی


هر چند که هجری در دکن نشسته است شهباز دلش به سر زمین روه در پرواز است. کاظم شیدا جد خود خوشحال خان را استاد شاعران روه

خوانده گوید:

خان استاد دتمام روه دی

بل استاد د دی گروه دی


(خوشحال خان ختک استاد تمام روه و استاد این گروه (شعرا)

است) 

خوشحال خان ختک در شعر دری "روهی" گاهی هم "کوهی" 

تخلص میکرد:


چه شرابیست اینکه روهی را

بیکی   جرعه   بیخبر  کردی


ويا:


روهی و جور مهوشان درد و بلای عاشقی

لذت     درد    یافته     یاد    دوا     نمیکند


ویا:

روهيا يوسف عهدست نگار تو ولی

نیست   آگه  ز درد  دل یعقوبی  تو

یا:


کوهی   اگر  زمانه  فرستد  هزار   غم

از غم چه غم چو رطل گران را بیا فرید



ويا:

روی زرد و آه سرد و چشم تر

عشق کوهی را چنین بیمار کرد


حدود روه را فرشته چنین آورده است: عرض و طول مملکت روه از سواد بجور تا قصبه سوی، از توابع بهکر و از حسن ابدال تا کابل و کندهار است و هرچه در آن میانست آنرا "روه" گویند.


روه لفظ هندی و بمعنای کوه است. چنانچه در قدیم زمانیکه اصطلاح جغرافیایی "جبال" را بکار می بردند مرادشان سر زمین "غور" و "غرشستان" بودو شارهای آنجا را نیز ملک الجبال می گفتند. یعنی گرشاه بنابر روایات سامی نخستین بشر حضرت آدم بوده است اما بروایت اساطیری آریایها نخستین انسانی که آفریده شد گیو مرث (زنده میرا) بود که اولین پادشاه بود و لقبش از بابتی که در کوه می زیست گرشاه بود. چنانکه مسعودی مروزی شاعر قرن سوم و نخستین سراینده شاهنامه گوید:


نخستین گیو مرث آمد بشاهی

بگیتی در گرفتش پیش گاهی

چو سی سالی بگیتی پادشا بود

کی فرمانش بهر جایی روا بود



فردوسی گفته است:

نخستین خدیوی که لشکر گشود

سر پادشاهان گیومرث بود


عبدالواسع جبلی شاعر قرن ششم بهمین مناسبت خود را جبلی غرجستانی خوانده است. سر زمین باشندگان "روه" را" روهیلکند می گفتند یعنی مرکز و مسکن روهیله پسوند کهند یا کند در هندی هم بمعنای جای و سر زمین است. اولف کيرو Olaf Caro ذمؤلف کتاب پتانها

(The Pathans) روه را نام پنجابی کوههای سلیمان خوانده است.

چارلز همیلتن در کتاب The Roll Afghan موقعیت روهیلکند را در کنار شرقی گنگا بین سر زمین اوده و کوههای کمایون داده است. اساس سلطنت روهیلکند را داود خان گذاشت. علی محمد خان آنرا استوار ساخت و حافظ رحمت خان استحکام بخشید و آباد کرد. (تاریخ حیات حافظ رحمت خان ص ٢٥٩) ( نسخه خطی کتابخانه بریتانیا).


زمانشاه در مکتوبی که عنوانی رشید پادشا نوشته و متن آن در مجلۀ آریانا شماره حمل ١٣٤٣ منتشر شده در دو جای از قلمرو درانی بنام مملکت افغانیه و ولایت افغانیه یاد میکند اما از روه نام نمی برد" ... از شفقت روز افزون شهریاری سر بلند و بر اهل فقر پر تو انداز و سایه آگند، در دنیا و عقبی نیکنام و آبرومند بوده باشند بمنه و جوده. بعد از تبلیغ دعا: مشهود رای عالی میدارد که این نیازمند درگاه الله بعد از فوت پدر بمسند شهریاری نشستم و مملکت افغانیه را که خراسان و بعض هندوستان تا کشمیر و لاهور وسند و ملتان و شکار پورتا کنار بحر اعظم و کندهار و بلخ تا لب دریای جیحون حدود بخارا و دار السلطنه هرات و تا حدود ملک عجم و غیره و غیره که شرح آن موجب تطویل است مسخر نمودم. دایم به هندوستان به جهاد می رفتم... در سطور بعد گوید: چون ولایت افغانیه است رفتنم میسر نیست و در مملکت قزلباش اوباش بودن مصلحت نیست امید چنان است که چند وقت در جوار عافیت حضرت ظل اللهی که مرجع خاص و عام است سکنا گیرم با اهل و عیال..."


پشتونخوا:

یکی از نامهای کشور ما را پشتونخوا دانسته اند. الفنستون از قول دکتر لیدن Leyden چنین نقل میکند: من کار برد نام پشتونخوا Pooshtoon Khau را جایی ندیده ام. گاهی هم کلمه "سرحد" یاد میشده است.

این نکته را باید در نظر داشت که لفظ سرحد بطور علم سر حد آزاد یاغستان، سلیمانیه و اد سال ١٩٤٧ به بعد کلمه پشتو نستان نام هایست که پس از مهاجمه انگلیس بمیان آمده است در ملحقات شاهنامه "مرز افغان" بمعنای کشور افغان بکار رفته:

همه مرز افغان بهم برزنم

بدین دژ زکین آتش اندرزنم


بزعم بعضی از دانشمندان قدیمترین جاییکه کلمه افغان ذکر یافته کتاب مهاباراتا Mahabarata رز منامه هند است که در حدود یک هزار و دوصد سال پیش از مسیح بزبان سنسکریت تألیف شده. درین اثر حماسی از سوار و سوارکاران کندها را بنامهای سوکه Svaka و اسوه گنه Asvagana نام برده شده است. این دو کلمه هم بمعنای قوم پرورش دهنده اسبان و هم سر زمین بکار رفته که برخی از دانشمندان وجه اشتقاق افغان را از آن میدانند.

در کتاب عجائب المخلوقات از "حد افغان" چنین یاد کرده است: در حد افغانیان در جنگل غور درختی است که حجم آن یازده ارس است آنرا درخت برهمن گویند و افغانان آنرا سجده کنند.


الفنستن در کتاب افغانان گوید: نامی که توسط ساکنان سر زمین بر تمام کشور اطلاق میشود خراسان است. اما واضح است که بکار بردن این نام درست نیست. زیرا از یکسو تمام سر زمین افغانان در محدوده خراسان داخل نیست و از سوی دیگر در بخش مهمی از آن ایالت افغانان ساکن نیستند. این شعر هم در دیوانهای خطی احمد شاه بابا دیده نشده است:


د دهلی تخت هیرومه چه را یاد کرم

ز ماد شکلی پشتونخواد غروسرونه


اما باستناد این شعر خوشحال خان ختک پیر محمد کاکر و دیگران میتوان گفت لفظ پشتونخوا نیز نام بخشی از آب و خاک ما بوده و شاید توسعا بر تمام سر زمین هم اطلاق شده باشد:


توره توله پشتونخواپر ځای میشته ده

چه یو زه دی زمانی پکی منصور کرم

پیر محمد کاکر لفظ پشتونخوا را درین شعر بکار برده است:


لکه شعر دی د ده په پشتو نخواکی

بل به لژوی په دا وخت د افغان شعر


افغانستان:

کلمه افغانستان به عنوان مسکن اصلی افغانان در تاریخ کشور ما ریشه و پیشینه دراز دارد اما بعنوان واحد سیاسی از قرن نزدهم میلادی متداول شده است. کلمه افغانستان را نخستین بار در تاریخ نامه هرات تألیف سیف بن محمد يعقوب الهروی (اوایل قرن هفتم هجری) می بینیم درین کتاب ۳۵ بار کلمه "افغانستان" و دو بار "اوغانستان" بکار رفته است. اما برای یک محدوده کوچک. از آنجمله در صفحه ( ١٦٩) گوید: "شهر هرات و توابع آن چون جام و با خرز و کوه سویه و خره و خوشنج و درزآب و تولک و غور و فیروزکوه و غرجستان و مرغاب و فاریاب و مرحق تا آب آموی و اسفزار و فراه و سجستان و تگین آباد و کابل و تیرا و سیستان و افغانستان تا شط سند و حد هند فرستادیم..."

معین الدین محمد زمچی اسفزاری دانشمند قرن نهم آنرا با مضاف های مانند "دیار افغانستان  "ولایت افغانستان" و "افغانستان" آورده است و از آنجمله است: امرا گفتند که اسفزار و فراه و سجستان تا حدود افغانستان از توابع هرات است... باز در ( ٤٦٤) گوید: محمد خدابنده الجایتو امر کرد که... کشور هرات با ولایات آن از دریای آمو تا شرقی ترین نقطه افغانستان بوی (غیاث الدین) داده شود در تزک منسوب به تیمور کورگان آمده: و کنکاش دیگر که در تسخیر ممالک سیستان و کندهار و افغانستان کردم... مولانا کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی هروی در مطلع سعدین و مجمع بحرین این سرزمین را بخشی از قلمرو تیموریان هرات دانسته گوید: ذکر توجه امیر تیمور کورگان به سیستان کندهار و افغانستان... ویا: موکب همایون از جيحون عبور نموده ولایت کندهار و کابل و غزنین تا کنار آب سند و افغانستان که در زمان حضرت صاحبقران... بابر که در قرن نهم می زیسته چندین بار نام افغانستان را در تزک خود با همان محدوده جغرافیایی بکار برده است.

یکی از نمونه های آن اینست: ولایت کابل از اقلیم چهارم است در میان معموره واقع شده شرقی آن لمقانات و پرشاور و کاشغر و بعضی از ولايات هند است غربی آن کهستان است. کرنور و غور در آن کوهستانها ست. شمالی او ولایت قندوز و اندراب است کوه هندوکش در میان است، جنوبی آن فرمل، تغز و بنو و افغانستان است سلطان محمد درانی مؤلف تاریخ سلطانی، افغانستان را بین هندوستان و ایران و ترکستان میداند. جهانگیر در جهانگیر نامه در فصولی که بقلم خود نوشته از افغان و افغانان ذکری دارد ولی نام افغانستان را بکار نبرده است. در بخشهایی از جهانگیر نامه که بقلم خواجه ابوالحسن یکی از مترسلان در بار او نگاشته شده در دو جا لفظ افغانستان را بکار برده است از آنجمله است: "شاه بیگ خان از کندهار آمده دولت زمین بوس دریافت او از تربیت یافتهای حضرت عرش آستانی است و درین دولت مصدر خدمات شایسته گشته شمشیرهای نمایان زده بمناصب عالی و مراتب بلند ترقی تصاعد نموده مدتها خدمت کندهار داشت تا بود به شوکت و اقتدار بسر برد. درین والا بخطاب خان دوران و صاحب صوبه گی کابل و ضبط افغانستان سر فراز

گشت. 

مؤلف مآثر الامرا که معاصر احمد شاه درانی است ذکر از افغانستان دارد. جاییکه آورده است: شاه بیگ خان حسب حکم در سنه ١٠١٦ از کندهار به کابل رسید ملازمت جنت مکانی در یافت و به منصب پنجهزاری و خطاب خان دوران و صاحب صوبگی کابل و ضبط افغانستان مباهی گشته از حسن ابدال رخصت تعلقه یافت.

در عصر سلطان محمد تغلق یکی از افغانان بنام ملک شاهو لودی در سنه ۷٣٥ هجری ملک بهزاد حکمران ملتان را کشت و بعد از آن شاهو از بلغاک دست بداشت. توجه کرد و ملتان را ترک داد و بافغانان خـود افغانستان رفت... صاحب لطائف معنوی و حقایق المثنوى عبداللطيف بن عبدالله عباسی که در آغاز قرن یازدهم میزیست و کتاب مثنوی را بر روی هشتاد نسخه خطی تصحیح و مقابله نموده است گوید که آغاز این کار را در قریه آهن پوشان تیرای افغانستان کرده و از سال ۱۰۳۸ تا ١٠٤٢ به مقابله و شرح حدیقه پرداخته ام. محمود بن امیر ولی کتابدار ندر محمد خان کتاب بحر الاسرار فى مناقب الاخیار را در سال ١٠٤٥ هجری در شش جلد و یک مقدمه نوشته است که از آنجمله مقدمه و دورکن اخیر (یعنی سوم و چهارم) از مجلد نخستین در تاشکند بشماره (۱۳۷۵) محفوظ است.  و رکن چهارم از دفتر ششم در دیوان هند لندن بشماره ( ٥٧٥) قید است.

درین کتاب پر ارزش مطالب بسیار ارزنده ای در باره تاریخ و فرهنگ مادرج است. در نسخه لندن در صفحه ۲۳۵ میخوانیم:... بضرورت متوجه کابل گردید تا از راه غزنی و افغانستان به کندهار رفته خدمتی که به سر انجام مامور بود، به تقدیم رسانیده آید... صاحب تاریخ فرشته می نویسد. القصه مسلمانان افغان به زراعت و تحصیل مایه معاش مشغول گشتند و خداوند اسپ و گاو و گوسفند بسیار شده با مسلمانانی که همراه محمد قاسم از ره ملتان آمده ساکن آنجا شده بودند رابطه آشنایی و آمد و شد به هم رسانیدند و در سنه ١٤٣ چون اولاد ایشان بسیار شد از کوهستان بر آمده مواضع معموره هندوستان را مثل "کرناج" و "پیشاور" و "شنوران" متصرف گردیدند و راجه لاهور که با راجه اجمیر خویشی داشت قصد دفع فتنه ایشان نموده یکی از امرای خود را با دو هزار سوار و پنج هزار پیاده در نهایت استعداد بر سر افغانان سر کش گسیل نمود. درین دفعه خلج و غور و مردم کابل که به حلیه اسلام مزین بودند امداد ایشان برذمه همت خود فرض شمرده چهار هزار کس به مدد آمدند و ایشان مستظهر شده علم مقاومت افراشتند و در مدت پنج ماه هفتاد جنگ با کفار کرده و در اکثر محاربات غالب شدند درین اثنا چون سپاه سرما بر سر کفار تاخته ایشان را عاجز و زبون گردانید همه دست از جنگ باز داشته مراجعت کردند... مردم کابل و خلج به جا و مقام خود رفته هر که از ایشان می پرسید که احوال مسلمانان کوهستان به کجا رسید و چه صورت پیدا کرد ایشان جواب می دادند که کوهستان مگویید افغانستان بگویید که به جز افغان و غوغا در آنجا چیزی دیگری نیست ظاهرا بدین سبب مردم به زبان خود امکنه ایشان را افغانستان ووجود ایشان را افغان می خوانند.

نظریه سلیمانی بودن افغانها که در قدیمترین تواریخ مانند تاریخ خانجهان یا مخزن افغانی تألیف خواجه نعمت الله هروی بن خواجه حبیب الله (سال تألیف ۱۰۱۸ هجری) درج است تا اوایل این قرن طرفداران فراوان داشت. با رواج و گسترش علوم بویژه زبان شناسی وبسا ملاحظات دیگر این نکته ثابت شد که افغانها از نژاد آریایی استند و با اسباط یهودیان نسبتی ندارند سید جمال الدین افغانی نیز در کتاب "تتمه البیان فی تاریخ الافغان" که در ۱۹۰۱ بچاپ رسانیده با اثبات عدم مشابهت زبان پشتو با عبری این نظر را مردود دانسته است. جالب اینست که احمد شاه باین نکته اذعان داشته و زمانشاه در پایان عرض حالش به سلطان عثمانی لفظ سلیمانی را بعد از نام خود آورده است. مطلبی که از اخبار شمس النهار کابل نقل شده نشان میدهد که امیر شیر علی خان و امرایش نیز برین عقیده بوده اند در شماره دوم سال دوم مجله کابل (۱۳۱۱ هجری برابر با ۱۹۳۲ م) میخوانیم: از وقایع تاریخی چیزیکه جلب توجه سردار احمد شاه خان وزیر در بار افغانستان را در حجاز کرده بود عمارت "حاجی خانه افغان" بود یعنی کتیبه ایست که در حاجی خانه قدیم معروف به رباط سلیمانی واقع در مکه معظمه بوده است و یادی از کارنامه های شاندار پادشاه معروف افغانستان اعلیحضرت احمد شاه غازی میدهد. این کتیبه در اثر مساعی عالیقدر جلالتمآب وزیر صاحب در بار از خرابه های رباط سلیمانی که وقتی بهترین آسایشگاه حجاج افغانستان در ارض حجاز بوده و ۱۸۱ سال پیشتر تعمیر گردیده ( ۱۱۷۰ هجری) بدست آمده است. کابل مناسب میداند منقورات آن کتیبه تاریخی را در پنجا عیناً نقل و بیان می نماید:


گشاده باد به دولت همیشه این درگاه

بحق اشهد ان لا اله الا الله


حسب الامر مقدس امر و مقرر شد که بر سر سنگ در کاروانسرای که در کعبه معظمه زادالله شرفا و تعظیما ساخته میشود بنویسند که: چون جماعه سلیمانی که عبارت از جماعه افغانی بوده باشد در مکه معظمه زادها الله

شرفا و تعظیما محل سکونت را نداشتند و بخصوص چگونگی آن بعرض اقدس رسید بنابر دعای خیر جهة ذات با برکات شاهنشاه درانی نورزایی خلد الله ملکه و سلطانه در بلده مقدس معلی فرمودند که جهه جماعۀ سلیمانی چه درانی و غیر درانی هر افغانی که در آنجا وارد گردد در کاروانسرا که ساخته میشود فرود آید و بحسب قسمت الی هر وقتیکه در حجره های کاروانسرای مزبور ساکن باشند احدی با ایشان رجوعی نداشته بعلت وجه کرایه مزاحمت نرساند بنابران عالیجاه حاجی الحرمين الشريفين حاجی محراب دیندارخان درانی نورزایی و حاجي الحرمين الشريفين حاجی عبدالکریم خان درانی بارکزایی را مامور ساختن کاروانسرای در آن بلده مقرر و مامور فرمودیم و با اهتمام ایشان با تمام رسیده است و هرکس از جماعه سلیمانی چه درانی و غیر درانی که افغان بوده باشد وارد آنجا گردید در حجره کاروانسرای مزبور ساکن شود تا مادامی که در آنجا باشد هیچکس بعلت کرایه از و چیزی نگیرد تا که این ذات دولت خداداد روز افزون به ثواب همایون ما از جناب اقدس الهی پایدار باشد. کرایه حجره های کاروانسرای مزبور را بجماعه سلیمانی بخشیده ایم و من بعد الی يوم رستخیز نیز کرایه آن بجماعه سلیمانی چه درانی و غیر درانی هر افغانی که بوده باشد در کاروانسرای مذکور سکونت مینماید وقف باشد و هر گاه حجره های کاروانسرای مزبور اضافه از جماعه مزبور باشد به اشد رضا بدیگر مردم کرایه بدهد بعد از آن کرایه آنرا نیز به جماعه سلیمانی صرف مایحتاج نمایند و سوای جماعه سلیمانی چه درانی و غیردرانی هر افغانی که بوده باشد دیگری در آنجا طمع و توقع نکند و در وجه جماعه مزبور الى يوم رستخیز وقف دانند و هرگاه احدی درینجا طمع و توقع نماید نزد خدا و رسول صلی الله علیه و آله و اصحابه وسلم مواخذ و مخاطب باز خواست خواهد گردید فی غره شهر ربیع الاول، ۱۱۷۰ هجری."

باز در صفحه ۷۰۲،آریانا، شماره اول سال چهارم می خوانیم: شماره ٦


شوال ۱۲۹۰ اخبار پر بهار شمس النهار: انعقاد جلسه بجهه ولیعهدی اگر این شجر بی ثمر نفاق در ملک مایان نشو و نما نمی یافت مخلوق افغانیه در تعداد و جلادت پر معلوم است که از رعایای دولت غره کم نیستند و نه آیه هدایت وافيه:


یابنی اسرائیل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم وأنى فضلتكم على

العالمین آیه ۲۱۲ سوره بقره.


(ای فرزندان اسرائیل نعمتم را که بر شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان ترجیح دادم یاد کنید)

در شأن دیگر قوم وارد گردیده...


وعظ نامه قاضی عبدالقادر ملتری سکرتر که در روز جلسه ولیعهدی حافظ محمد امین خواند.

ناگفته نماند که در دوره ابوالفتح معین الدین شیر علی خان کلمه افغانستان در اخبار شمس النهار بصورت خط ،افغانستان ملک افغانستان بکار رفته چنانچه در شماره ۱۱ سال اول جریده شمس النهار کابل مضمونی چاپ شده بنام "ترقی مدارج در افغانستان" رجوع شود به شماره سی و هفتم، مجله کابل ۱۳۱۳

متن نامه زمانشاه عنوانی وزیر اعظم عثمانی که بتاريخ محرم ١٢٣٤ در مدینه منوره تحریر شده در شماره (۲۵۲) سال ۱۴۳۲ هجری آریانا طبع گردیده است. درین نامه لفظ "افغانستان" نیست اما از مملکت افغانی یاد کرده و در اخیر نامه چنانکه قبلا یاد کردیم لفظ سلیمانی را بعد از نام خود آورده است نیازمند درگاه الله زمانشاه بن تیمور شاه بن احمد شاه افغان سلیمانی.

ملا فیض محمد کاتب هزاره تاریخ نگار معروف در وجه تسمیه کلمه افغانستان می نگارد: "این مملکت... در زمان اعلا حضرت احمد شاه که بعد از انقراض سلطنت اعلا حضرت نادرشاه در سال ١٧٤٧ میلادی مطابق ١١٦٠ هجری بر اریکه سلطنت جلوس نمود زیادتر موسوم به "افغانستان" شد و اظهر اینکه به اعتبار کثرت و انبوهی مردم "افغان" که در این مملکت ساکن و متوطنند به زیادت لفظ "ستان" در اخیر افغان به افغانستان نامزد گردیده است.

اعتضاد السلطنه علی قلی میرزا که در ایام شهزادگی در رکاب محمد شاه به هرات رفته بود (همزمان با مرگ جورج هشتم و جلوس برادر زاده اش ویکتوریا) لفظ افغانستان را در کتاب اکسیر التواریخ در عهد شاه محمود سدوزایی بکار برده و هم از کشور افغان ذکری کرده است:


پرداخت بیکباره همه لشکر خوارزم

در زیر سم باره همه کشور افغان


در قرن یازدهم هجری خواجوی ملزی مولف تاریخ افاغنه که مشهور به تواریخ خان کجونی است مینویسد: واقعات صوبه سر حد رایکی از اجزای حوادث افغانستان بیان میکنند... در سال ۱۷۸۳ جورج فاستر یکی از ماموران هند شرقی بمسافرت می پردازد از بنگال تا انگلستان فاستر بتاریخ ۱۷۸۹ که مصادف با سلطنت تیمورشاه است از کابل دیدن

میکند و وصف کابل را به تفصیل مینماید فاستر در سیاحتنامه خود

Travels over land from Bangal to England, via Afghanistan, ۱۷۸۳.

کلمه افغانستان را بکار می برد اما حدود آنرا ذکر نمیکند. بهر حال سفرنامه او قدیمترین کتاب خارجی است که در آن واژه افغانستان بکار رفته است. اینکه الفنستون سالها بعد به مآخذ قدیم انگلیسی اشاره میکند محتملاً

کتاب فاستر است و بهمین دلایل میگوید من در آینده آنرا بکار خواهم برد.

افغانان نام عمومی برای کشورشان ندارند اما "افغانستان" که محتملا نخست در ایران به کار برده شده مکرر در کتابها آمده است و اگر بکار رود برای مردم آن سر زمین نا آشنا نیست.

جای دیگر گوید:... نامی که توسط ساکنان این سر زمین بر تمام کشور اطلاق میشود خراسان است اما واضح است که بکار بردن این نام درست نیست زیرا از یکسوتمام سر زمین افغانان در محدوده خراسان نیست و از سوی دیگر در بخش مهمی از آن ایالات، افغانان ساکن نیستند.

در مراسله نمبر ١٤ تاریخی ۳۰ می ۱۸۰۸ نام افغانستان ذکر یافته رجوع

شود به:

(British India's foreign policy. Series volume II selected documents, Edited by M. Ahlumwalia, ۱۹۸۳.P. ۴۵.)

A reference to the ۱۷th paragraph of the already quoted letter from the Government General, will show that it is also expected from you to extend your enquiries in to the countries to the southward of Scinde, for the purpose of acquiring information with respect to the intrigues of the French and with regard to the political state, and condition of Afghanistan in general, with reference to which, you are herewith furnished with copies of the correspondence between this and the Supremo Govenment, in the year ۱۸۰۶ whose hands the principle local authority being still consider to vest.

اما در مجموعه معاهدات ۱۸۰۹ نام افغانستان .نیست نقشه ایکه از همان سال در دست داریم بنام نقشه سلطنت کابل چاپ و منتشر شده است. اما در ماده هفتم قرار داد ۱۸۳۸ نام افغانستان آمده که میتوان آنرا نخستین صورت رسمی بودن این عنوان خواند. 

میر محمد صدیق فرهنگ در قسمت اول جلد اول، ص ٢٤ تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر منقول از کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس در قرن ۱۹ تألیف محمود محمود جلد اول ص ۱۹ آورده است: هر چند که کلمه افغانستان به عنوان نام رسمی کشور بار اول در سال ۱۸۰۱ در معاهده بین انگلستان و ایران درباره دولت درانی بکار رفته است....

اما با مراجعه به متن انگلیسی معاهده ملاحظه می شود که کلمه افغانستان بکار نرفته بلکه خاک افغانان یا سر زمین افغان گفته شده است. 

اینک متن انگلیسی معاهده

"And it is further agread, that in case the dominion of his Britannic Majesty in India are attacked or invaded by the Afghan or any other power, His Majesty king of Persia shall offered a force the protection of the said dominion, occa ding to the stipvlation contained in the Definitive Treaty" (۳۷)

در آثار دوره شیر علی خان و امیر عبدالرحمن خان گاه گاه مملکت زیر عنوان افغانستان و خراسان (نصایح نامچه) (پیشگویی ها و یاداشت های امیر عبدالرحمن خان) چاپ کابل ۱۳۵۳ ق. "افغانستان و ترکستان" نیز یاد میشده که بعد لفظ ترکستان از آن حذف گردیده است. در سراج التواریخ تأليف فيض محمد كاتب هزاره بار بار افغانستان و ترکستان آمده است. زمانی بخشهای از شمال افغانستان را ترکستان افغانی خوانده و نوشته اند کتابی هم بنام ترکستان مرتب مختار بکر در ٣٦٣ صفحه جزء نشرات شیر محمد ناشر منتشر گردیده و هم در عهد خادم دین رسول الله امیر حبیب الله جریده ای بنام ترکستان منتشر می گردیده است.

مولوی احمد جان کندهاری قصیدهای بمناسبت فتح کندهار در مدح امیر عبدالرحمن خان دارد که برای اولین بار کلمه افغانستان را در نسج شعر می بینیم:

ز آسیب و نهیب اهل کفر و غارت و یغما

چو نام خویشتن افغانستان افغانستان آمد


غلام محمد طرزی پدر محمود طرزی قصیده ای دارد بمطلع:


نسیم صبح در گلشن وزید از جانب صحرا

عبیر آمیز و عنبر بیز و روح انگیز و جان افزا

که گویا در وصف سید جمال الدین افغانی سروده و قصیده هم بهمین صفت و عنوان معروف شده است. اما در دیوان چاپی او که بقلم خود شاعر کتابت شده قصیده در ستایش کسی بنام سید جلال الدین است وهم بیتی را که حاوی کلمه افغانستان است در آن قصیده نمی بینیم. بیت اینست:


تو نور افغانستان اخگر

تو عود افغانستان مجمر

تو جان افغانستان پیکر

تو روح افغانستان اعضا


بیت دیگر این قصیده که در دیوان چاپی نیست چنین است:


نه ماه مصر شامستی

که خورشید تمام استی

تو افغان را نظام استی

زرای روشن والا



این بیت از نظر اوزان عروضی و سلامت انشأ در خور تأمل و دقت است. بهر صورت اگر این فرد الحاقی نباشد یکی از قدیمترین مواردی است که نام افغانستان در آن بکار رفته این ابیات از سروده های احمد علی کهزاد نیز از قدیمترین مواردیست که نام افغانستان در یک بند آن ترانه آمده است:

ای کشور افغانستان               ای سرزمین باستان

مهد فروغ آریان                  پاینده نامت جاودان

پاینده نامت جاودان

(مجله آریانا، شماره ١٣٤ حوت ۱۳۳۲)


قدیمترین جایی که در شعر پشتو کلمه افغانستان را میبینیم شعر دکتر مجاور احمد زیار است که در سال ۱۳۰۳ هجری در مجله وژمه زیر

عنوان "ادبی وژمی" بطبع رسیده است. آنجا گوید:

شکلی تا توبی دلوی افغانه

گرانه هیواده افغانستانه

زره د اشیایی جنت نشانه

گران هیواده افغانستانه



در قطعه شعر سید امیر خان کنری (متوفی ۱۹۸۷ بعمر ۹۱ سالگی) لفظ افغانستان بکار رفته چون تاریخ سرودن آن روشن نیست نمیتوان گفت

قدیمترین منبع اس

ت. دو بند آن ترانه چنین است:

افغانستان زما وطن دی

دسرتیریم په وطن می دا سوگند دی

افغانستان زما وطن دی

یارانو لارمه جگری ته

بیا به رانه شمه خیمی ته

جهاد کومه حو نفس می په بدن دی

افغانستان زما وطن دی

افغانستان زما وطن دی

(سید مسعود پوهنیار. ظهور ،مشروطیت قربانیان استبداد در افغانستان چاپ پشاور سال طبع ١٩٩٥ . ص ١٣٦.

جمله "دولت خداداد" که همیشه با دولت بعد از نام افغانستان می آید چنانکه گفته میشود دولت خدا داد اولین بار در فرمان احمد شاه درانی و کتیبه رباط سلیمانیه بنظر میخورد درین دو قرن اخیر در احکام و فرمانها گاهی دولت خداداد افغانستان یا دولت علیه افغانستان بکار رفته. 

اقبال دولت خداداد را بصورت زیبایی بکار برده است:

درون دیده نگهدارم اشک خونین را

که من فقیرم و این دولت خداداد است

گاهی با عنوان کتابها عبارت دولت خداداد را بکار می بردند از آنجمله رساله داریم بنام قانون الحكام دولت خداداد افغانستان که باهتمام عبدالخالق خان محمد زایی در دوره سراجیه چاپ شده.

میر غلام محمد غبار در باره نام افغانستان مینویسد: هنگامیکه شاه شجاع ابدالی پادشاه مخلوع افغانستان در پنجاب مقیم و برای تصاحب دوباره تاج و تخت با دولت سیکی پنجاب و حکومت هند برتانوی داخل معاهده مشهوره لاهور تاریخی ۲۳ ربیع الاخرى ١٢٥٤ هجری مساوی ٢٦ جون ۱۸۳۸ مسیحی گردید و متعاقبا مطالب خودش را توسط دو یادداشت بذریعه مكناتن نماینده انگلیسی و مستر وید پولتیکل اجنت برای گورنر جنرال هندوستان لارد اکلند فرستاد لارد مذکور در جوابیه ١٦ اگست ۱۸۳۸ مساوی ۱۵ جمادی الاول ١٢٥٤ خودش راجع به ماده سوم پیشنهاد شاه شجاع چنین نوشت اخلاص گزین را بخوشی و رعبت مالا کلام این معنی منظور است که در میان (انگلیس ها) و مردم ولایت افغانستان چه از سپاه و چه از رعیت بدون مرضی و صلاح آن خاندان عزو علی امری بوقوع نیاید و ظاهراً این اولین بار در مکاتبات رسمی و سیاسی افغانستان و انگلیس است که نام افغانستان در عوض خراسان دوره اسلامی ذکر و قید گردیده است متعاقبا معاهده قندهار تاریخی ۲۲ صفر ۱۲٥٥ مساوی ۷ می ۱۸۳۹ بین شاه شجاع و مکناتن نماینده گورنر جنرال هند منعقد و باز اسم افغانستان در دو ماده آن بقرار ذیل ذکر گردید ماده سوم ... شاه محتشم اليه شاه شجاع گاهی احدی را از قوم و اهل فرنگ در زمره نوکران منتظم و منسک نخواهند کرد و کسی را از اهل فرنگ اجازت استقامت به ملک افغانستان بدون اطلاع و استرضای سر کار انگلیس اعطا نخواهد فرمود ازین تاریخ به بعد است که رسما اسم افغانستان در مورد خراسان اطلاق و تا امروز نام کشور ما محسوب میشود. غبار. مجله آریانا، سال پنجم شماره شصت و چهارم سرطان (١٣٢٦)