هر دلی که از عشقت داغ الفتی دارد
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
هر دلی که از عشقت داغ الفتی دارد
بر سر از خیال تو تاج عزتی دارد
حال خود چه بنویسم با تو از جدائی ها
یاد ثد و بالایت صد قیامتی دارد
شیول تغافل را اهل ذوق میداند
تیغ ابروی خوبان یکی اشارتی دارد
عشق چیست میدانی درد و داغ محرومی
غیر داغ محرومی فوج آفتی دارد
مال و سرچه می گوین جان و دل چه حرفست این
در خور فشار او کی لیاقتی دارد
گر صاحب دردی تو چشم خون فشانت کو
هر کمال و هر کسی صد علامتی دارد
هر کسی که عاشق شد روز خوش چسان بیند
یک دم از جگر خونی کی فراغتی دارد
بوده عشقری در خاک آروزی و صلت را
بهر این سخن شاهد خار حسرتی دارد