113

شعر دری در ترکیه

از کتاب: مطالب معلوماتی

با فتوحات و پیشروی‌های پادشاهان سلجوقی در سرزمین‌های روم زبان دری نیز در آن دیار راه یافت و به حیث زبان رسمی و درجه اول آن مملکت وسیع عرض وجود کرد.

اگر چه پس از میان رفتن دولت سلجوقی زبان دری در قبال ترکی کمرنگ شد بازهم به حیث زبان درجه دوم نفوذ خود را حفظ نمود.

شعر و ادب دری هم در زمان سلجوقی‌ها و هم در زمان عثمانی‌ها به حیث یک عنصر مهمی از فرهنگ از همان آغاز در آن کشور رواج و توسعه پیدا کرد.


گذشته از سخنوران و شاعرانی که در این عرصه داد سخن زده‌اند عده‌ای از شاهان و شهزاده‌گان نیز به سرایش شعر مبادرت می‌ورزیدند و بسیاری از شاعران و ادیبان از فلات بزرگ ایران راهی آن سرزمین می‌شدند و از صلات و بخشش‌های آن پادشاهان ادب‌پرور برخورداری تمام می‌یافتند که ما با استفاده از کتاب زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی نوشته دکتر محمدامین ریاحی نویسنده و پژوهشگر معاصر جمهوری اسلامی ایران به گونه‌ی اختصار به یادآوری از آن می‌پردازیم.


زبان پربار دری در سرتاسر آسیایی صغیر که در اصل یک جامعه ترک‌زبان است نفوذ فوق‌العاده و همگانی داشته است و امرای آن دیار در بسط و توسعه آن از هیچ‌گونه مساعی و کوشش دریغ نمی‌کردند که به ذکر عده‌یی از آن‌ها بسنده می‌گردد.


تفلسی، برکیاق، سلطان غیاث الدین، راوندی، سلطان کیکاووس اول، دختر سالار، سلطان کیقباد، واعظ، شمس‌الدین محمد اصفهانی، عارف چلپی، ارغوان خاتو، سلطان ولد.


اینک به معرفی تنی چند از آنها طور مختصر می‌پردازیم:


راوندی:

محمد بن علی بن سلیمان از اهالی راوند کاشان بوده و پس از کشته شدن آخرین دودمان سلجوقی در سال ۵۹۰ خورشیدی به روم رفت و به سلجوقیان آن دیار پیوست. کتاب راحت‌الصدور را در دومین دور سلطنت کیخسرو اول تألیف و به آن پادشاه شاعر و شاعرنواز اهدا کرد.


راوندی شعر هم می‌گفته و به عقیده دکتر ریاحی مؤلف کتاب زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی نثرش از شعرش قوی‌تر است.

بخشی از قصیده‌ی که در مدح کیخسرو اول سروده و آغاز کتاب خود را پس از حمد و نعت به آن آذین بسته است به حیث نمونه‌ی کلامش ثبت این دفتر می‌نمائیم:


زهی عشق تو ملک جان گرفته

جهان را در خط فرمان گرفته


زهی شمع رخت از شاهد چرخ

هزاران خرده بر دندان گرفته


ز دریای لبت در کمینه

دوساله سر گریت از کان گرفته


ترا شادی نهاده پای بر سر

مرا دست غمت دامان گرفته


دلم از بیم والی فراقت

پناه از حضرت سلطان گرفته


 


سلطان کیکاوؤس اول:

عزالدین کیکاوؤس اول (۶۰۷–۶۱۶) هجری ازجمله‌ی شاهان معروف و از حامیان و تربیت‌کنندگان شاعران بوده است. او طبع موزون نیز داشته و گاه‌گاهی که فراغت دست می‌داده به سخنوری می‌پرداخته است.

این دو بیت را که زاده‌ی طبع اوست بر لوح مزارش نگاشته‌اند:


ما جهان را گذاشتیم و شدیم

رنج بر دل نهادیم و شدیم


پس‌ازاین نوبت شماست که ما

نوبت خویش داشتیم و شدیم


 دختر سالار:

او دختر حسام‌الدین علی بن فضل‌الله سالار بوده که در موصل عراق حیات به سر می‌برده است. پدرش نیز از علمای زمان خود بوده و رساله‌یی در عربی از نوشته‌های او در دست است که در آن القاب حجت‌الحق و استاد‌الدنیا یادشده است.

این بانوی ارجمند بناتر شرایط ناگوار عصرش که به بردن نام زن اجازه داده نمی‌شد اسمش پوشیده مانده و به دختر سالار شهرت یافته است.

همان‌گونه که دکتر محمدامین ریاحی در کتاب زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی نوشته است او «بی‌تردید یکی از شاعران نغز گوی عصر خود و یکی از سه چهار سخن‌سرایان بزرگ زن در همه ادوار شعر دری ست».

رباعی را از او برگزیده‌ایم.


چندان‌که به کار خویش وامی‌بینم

خود را به غم تو مبتلا می‌بینم

وین طرفه که در آیینه دل شب و روز

من می‌نگرم ولی ترا می‌بینم


سلطان ولد:

یکی از پیروان و ادامه‌دهندگان راه مولانا جلال‌الدین بلخی فرزند ارجمند و دوست‌داشتنی‌اش بهاؤوالدین محمد مشهور به سلطان ولد است که در اشعار خود ولد تخلص می‌کرد.


این عارف گرامی در سال ۶۷۳ هجری قمری در لارنده تولد یافته و در سال ۷۱۲ هجری قمری در قونیه چشم از جهان پوشید.

او که در سال ۶۷۳ پس از وفات حسام‌الدین به مسند ارشاد نشست. در طریقه‌ی مولویه قانون‌مندی و آئین‌های به وجود آورد که تا الحال از اصول اساسی آن طریقه به شمار می‌رود و نیز سخنان مولانای بزرگ را به نام فیه مافیه جمع‌آوری نمود. خداوندگار بلخ این فرزندش را سخت دوست داشت و باوجود او مباهات می‌نمود.


در جمع آثار او گذشته از دیوان اشعارش که به ۱۲۷۱۹ بیت می‌رسد و شامل غزل، رباعیات و قصاید است سه مثنوی نیز دارد که به نام مثنوی‌های ولد یا ولد نامه مشهور است.

اشعارش نه متانت و استواری کلام مولانا را دارد و نه سوز حال او را. ولی روی‌هم‌رفته ساده و روان بوده و عذوبت خاص خود را دارد. غزل‌ها و رباعیاتش به شیوه‌ی مولانا و پیروی از آن سروده شده است.


مثنوی‌های ولد نامه‌ی او قرار ذیل است:

۱– ابتدا نامه: که در سال ۶۹۰ هجری در ظرف ۳ ماه سروده شده است. این مثنوی به وزن حدیقه‌ی قافله‌سالار ادب عرفان در زبان دری ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی است.

سلطان ولد در این مثنوی به شرح معارف مولانا جلال‌الدین محمد، شمس تبریزی، برهان‌الدین محقق، صلاح‌الدین زرکوب و ضیاءالحق حسام‌الدین پرداخته است.


۲– رباب نامه: که آن را در سال ۷۰۰ هجری در مدت کمتر از چهار ماه بر وزن مثنوی معنوی سروده و دارای هشت هزار بیت است.


۳– انتباه نامه: که آن‌هم بر وزن مثنوی معنوی بوده و در حدود هشت هزار بیت دارد. گذشته از آن‌ها او رساله‌یی نیز در نثر ساده و روان به شیوه‌ی معارف بهاولد و محقق ترمذی و شمس تبریزی نوشته است.


از رباعیات:

حاجت نبود مستی ما را به شراب

نی مجلس ما را طرب از چنگ و رباب


بی مطرب و بی‌شاهد و بی ساغر و می

هر شام و سحر فتاده مستیم و خراب


 


عارف چلپی:

او نوه‌ی مولانا جلال‌الدین محمد و فرزند بهاؤالدین ولد معروف به سلطان ولد است. او عارفی بود بی‌پروا و رند و به گفته‌ی محمدامین ریاحی اهل سماع و عشرت و شاد خواری و خوش باشی و عشق‌ورزی. وفاتش در سال ۷۱۶ هجری قمری به وقوع پیوسته است.

دیوانش در حدود دو هزار بیت است. این دو رباعی را به حیث نمونه‌ی کلامش برگزیده‌ایم.


غافل منشین که این زمان است عزیز

هردم که برآید از تو جان است عزیز


عمری که بیآمدست خواهد رفتن

ضایع مکنش که مهمان است عزیز