37

یفتلی ها

از کتاب: گرآورده های مهم

قبل از آنكه يفتلى ها به حيث دولت نيرومند بر اوضاع افغانستان قديم حاكم شوند، در غرب افغانستان امپراتورى ساسانيان اساس گذارى شده بود. بعد از حاكميت واسوديوا در افغانستان امپراتورى كوشانيان به حكومات محلى وپراكنده گى مواجه شده بود.

در اين فرصت ساسانيان بعضى از ساحات امپراتورى كوشانيان را در جنگ هاى وقفه يى تصرف مى كردند و بعد از مدتى در نتيجة مقاومت هاى مردم عقب مى نشستند. در اين پيشروى ها و عقب نشينى هاى ساسانيان ، زمينه براى حاكميت يفتلى ها در افغانستان مساعد گرديد. يفتلى ها در ساحات شمال هندوكش زمينه قدرت نمايى را يافتند. آن ها را در متون تاريخى به نام هاى هفتالى ها ، يفتلى ها ،خوينت ها و اعراب آن ها را هياطله ياد كرده اند. مؤرخ بيزانسى به نام پروكييوويس كه در زمان يفتلى ها زنده گى مى كردند، در مورد آن ها مى نويسد:

هفتالى ها با نژاد زرد متفاوت بودند، آن ها سفيد پوست و در عين حال مهذب بودند. اولين شاه يفتلى ها به نام ايفتا ليتو معرفى شده است كه در سال 425 ميلادى تاج شاهى را در تخار كنونى برسر نهاد.ساحه حاكميت موصوف از بدخشان تا بلخ و سغديانه مي رسيد.

به تعقيب آن پسرش اخشنور به قدرت رسيد. موصوف هرات را نيز شامل قلمرو خويش نمود. در يكى از جنگ ها با ساسانيان اسير گشت ، ولى فيروز شاه ساسانى موصوف را براى اين كه هميشه مطيع باشد، بخشيد. اين كار فيروز شاه نتيجه نداد، برعكس اخشنور چهار بار ديگر با فيروزشاه براى دفاع از سرزمين خويش جنگ كرد، كه به نفع يفتلى ها تمام شد.اخشنور به طور مسلسل به وسعت امپراتورى خويش سعى كرد، ساحات جنوب هندوكش از قبيل كابل ، غزنه و هلمند را نيز تحت اداره خويش آورد . بعد از آن عدة زيادى از قبايل يفتلى در ساحات جنوب هندوكش مسكن گزيدند.

اين قبايل بعد ها به نام زابل شاهان، در تاريخ قديم افغانستان نقش بزرگى داشتند.نام هاى تورا مانا و مهراكولا در تاريخ يفتلى ها بس مهم پنداشته شده اند. تورا مانا ساحة امپراتورى يفتلى ها را تا هند شمالى رسانيد.



موصوف براى تصرف ساحات هند لشكر خويش را در سيالكوت تهيه نمود و ساحات مانند سكاندا و گوپتا را تصروف كرد.در كتيبة گواليار نام او را تورا مانا مها راجاه شاه زابلى نوشته اند. بعد از تورامانا پسرش مهراكولا به قدرت رسيد. موصوف نيز در وسعت امپراتورى كوشيد و ساحات زيادى را تحت اداره خويش آورد. بقاياى گوپتاها را در هند مركزى از بين برد، ولى مدتى نگذشت كه بقاياى گوپتاها بار ديگر باهم متحد شده و در سال 528 ميلادى حاكميت يفتلى ها را در هند مركزى به خطر مواجه كرد.يفتلى ها برخلاف مذهب بودايى بودند، تعداد زيادى از معابد بودايى را ويران كردند.

آن ها به روشنى عقيده داشتند وآفتاب را مى پرستيدند. در كتيبه ها و مسكوكات دوران يفتلى ها اين مطلب روشن است . در مسكوكات يفتلى ها چهره هاى با قد بلند، بينى رسا و چهرة تيپ افغانى حك شده است. گوشواره ها داشتند و لباس كاملاً تيپ كوچى هاى امروزى را دارا بودند. در مسكوكات آن ها از معابد زور و سور يادآورى شده كه به معنى آفتاب پرستى بود و ترسيم آتشكده ها را نيز در مسكوكات انعكاس داده اند. مجسمه رب النوع آفتاب ( مجسمه سوريا ) در كوتل خير خانه يكى از نمونه هاى برجستة آن زمان مى باشد.


خلاصه اين كه يفتلى ها و بقاياى كوشانى مانند: زابل شاهان ، كابل شاهان ، شيران باميان سوريان وغيره الى آمدن لشكر مسلمانان بر ساحات مختلف افغانستان حكمروايى داشتند. در اين مدت زمان كه گاهى اعراب بر ساحات مختلف افغانستان حاكم مى شدند، و گاهى اُمراى محلى حدود دوصد سال را در بر گرفت ، تا اين كه زمينه براى تأسيس حكومت هاى مستقل اسلامى افغانستان مساعد گرديد.