از چه رو این ذوقها در طبع ناشاد من است

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل

از چه رو این ذوقها در طبع ناشاد من است

نام شیرین که یارب و رد او راد من است

بعد من باقی نخواهد مان آثار دیگر

قدر اشعار مرادانی که اولاد من است

ز سراپای جهان دیده نشد همتای او

فرقه مشرازدوری  خوبان پر یزاد من است

از چه باعث اینقدر رامروز می بالم بخود

نی که آن شوخ فراموش کار دریا من است

ابتدای آشنائی ها چه می گفتیم ما

گر فراموش تو گردیده است دریا من است

گرچه مشهور است در شاگردی ام نزد جهان

راست می پرسی ز من ان شوخ استادمن

دشت و در بردیده ام ایک چشم حیران می خورد

روبهر جانب که ادم حیرت آباد من است

من ندارم شکوه از از بیگانه هر گز عشقری

از جفای اشنا این داد و بیداد من است

شهرتم باشد اگر چند عشقری کابلی

از بخارای شریف آبا واجداد من است