زمر گبر
مقارن رحلت رسول اکرم صلیالله علیه وسلم، در جنوب افغانستان در شهر باستانی گردیز، پادشاه توانا و عادلی بنام زمر گبر فرمانروایی داشت. این شاه و رعایای او پیرو آیین زردشت بودند. زمر مرد دیوهیکل و بلند قامت بد. میگویند چنان جسیم و قوی بود که در هنگام آبادی حصار آن شهر یک پای او بر کوه و پای دیگرش به رودخانه بود. صخرههای بزرگ سنگ را برمیگرفت و روی هم میگذاشت تا برج و باره گردیز را چنانکه او میخواست مستحکم سازد و آن خرسنگها تا کنون بر جا و پایهدار است. دیری نگذشته بود که روزی زمر اطلاع یافت دو بیگانه به شهر آمدهاند میخواهند تا او را ببینند. این دو مرد روحانی و دلیر حضرت امام حسن و حضرت امام حسین بودند که از راه دراز برای مسلمان کردن زمر و مردم گردیز آمده بودند. همینکه شاه از نیتشان اطلاع یافت برآشفت و تصمیم گرفت تا هر چه زودتر کار آنان را بسازد. از آنجا که به قوت بازوی خود مطمئن بود بیمی نداشت و به تنهایی آهنگ رزم کرد، اما در نخستین برخورد چنان زخمی برداشت که مجبور شد با چند تن از یاران خود به کوههای زیبا و پر از درختان وحشی نورستان فرار کند.
مردم نورستان در آن روزگار کافر بودند و خود را از بقایای اسکندر میخواندند و به زمر اعتقاد کامل داشتند. چون حال را بدین منوال دیدند به درمان او کوشیدند. زمر که هوای تخت و بخت را به سر میپروراند منتظر بهار شد تا به شهر خود برگردد، اما همینکه رعد غریدن گرفت و برق تودههای انبوه و تیره ابر را شگافت زخم او تازه شد و از حال بازماند. مردم بار دیگر به تیمارداری او مشغول شدند و خروار خروار پنبه گرد آوردند تا زخم او را که چون دریای خون فوران داشت بربندند. باری زخم التیام یافت از آن روز تا اکنون هر بهاری که فرا میرسد خیال او نقش بر آب میشود، زخم او دوباره باز میشود. مردم معتقدند که رعد صدای حضرت علی کرمالله وجهه و برق تازیانه اوست که هر سال بر پیکر زمر ضربت میزند تا او را از قصدش باز دارد.
میگویند هرکس که باری زمر را ببیند آتش دوزخ بر وی حرام میگردد، زیرا چشم او به صورت آن دو امام افتاده است.