123

بابه شیر

از کتاب: بابه های هنرمند

نینواز وارسته و نوازنده ی زیگنال رادیو افغانستان

شیر محمد نینواز که نواختن زیگنال رادیو افغانستان نامش را برای همیشه زنده نگهداشته است؛ یکی از نینوازان بنام کابلزمین در نیمه ی نخست سده ی  بیستم میلادیست. او که یک چهره ی توده یی بود، در بین اقشار مختلف مردم به القاب گونا گون یاد می گردید ؛ «در بین هنرمندان شیر توله چی، در حلقه ی صوفیان شیرجان، در بزم رندان کاکه شیر، در شبستان خراباتیان شیر سایین» و در بین عامه ی مردم بابه شیر خطاب می شد. او که فرزند سایین رجب پیزار دوز بود، و به گفته ی استاد حیدری وجودی ریه از تاواخ پنجشیر داشت در سال ۱۲۶۲ خورشیدی/۱۸۸۳ م در شهر قدیم کابل دیده به جهان گشوده است.

پدرش از عیاران کابل بود و طوریکه از لقبش پیداست با روحانیت و عرفان نیز انسی داشته است؛ زیرا لفظ سایین که در لهجه ی دری کابلزمین سده س نزدهم کار برد فراوان داشت؛ واژه ی سندی بوده، به معنای درویش  و خدا شناس است. در عرف مردم کابلزمین این لفظ به مجاوران و خدمتگاران اماکن مقدسه و بعضا با بالکه های روحانیون بزرگ نیز اطلاق  می شده است. 2

چون سایین رجب خدمتگار شخصیت روحانی معروف خلیفه صاحب سرای زرداد و بعد از او مرید بابه داؤود بود؛ و در پهلوی آن امور خانقاه چشتیه یی را به عهده داششت که در منزل خلیفه صاحب شیر محمد مستاجر مواد تعمیرات دولتی عهد امیر عبدالرحمن دایر بود که در گذر سنگتراشی در مدخل شور بازار کابل موقعیت داشت. 3 و در پهلوی آن همیشه در پاککاری ؛ ترمیم و نگهداشت زیارت های شاه دو شمشیره ، تمیم انصار و عاشقان عارفان سهم می گرفت؛ ازین  سبب به لقب  سایین مسما گردیده بود. او به سبب ارادت عمیقی که با خلیفه شیر محمد می ورزید، اسمش را تیمنا و تبرکا بر پسر سومی خویش گذات که همانا بابه شیرمورد بحث ماست.

نشست و برخاست سایین رجب با کاکه ها یا عیاران کابلستان و اهل عرفان روزگارش سبب شد تا چهار پسر او محمد یوسف، محمد عمر، شیر محمد و محمد حیدر4 معروف به کاکه حیدری گرایش عمیقی به سلک فتیان و کاکه ها داشته باشند که باز مانده ی عیاران و جوانمردان سده های میانه ی خراسانزمین بودند؛ و در پهلوی آن پا بندی محکمی به طریقت و عرفان چشتیه پیدا کنند. دو پسر اخیر الذکر او آخرین کاکه های کابل اند که از نام و شهرتی بهره ور بودند.

سایین رجب در بازار سراجی کابل در کنار مدخل کوچه ی معروف گدری دکان پیزار دوزی داشت ، از همین جهتست که به قول جناب آصف آهنگ اورا سایین پیزار نیز می خواندند.۵ پسرانش همه با گزینش شغل شریف پدری با او کار می کردند و در کلبه ی محقرانه یی در گذر قصاب کوچه که روبروی مسجد پل خشتی  موقعیت داشت، می زیستنند. چون این عیاران زندگی شان را وقف مردم کرده بودند، و ازدواج را سدی بر آیین فتوت و باز دارنده سیر اصولی در مراحل طریفت می دانستند؛ هیچکدام تا اخیر عمر تن به ازدواج ندادند؛ از آنجاییکه محمد یوسف و محمد عمر هر دو در عنففوان جوانی دیده از جهان فرو بستند؛ دو کاکه ی دیگر نیز تا اخیر عمر تنها بسر بردندو معاصرین آنها از قول  بابه شیر نوشته اند که می گفتک« اگر زن بگیرم؛ می ترسم که مبادا روزی آزرده اش بسازم؛ حال آنکه آزردن دل مؤمن که جایگاه نور خداست، گناهست».6 در نتیجه کاکه حیدری مستغرق امور عیاری شد و کاکه شیر که در خانقای با نوای دلکش نی انس گرفته و با نواختن آن آشنا گردیده بود؛ به موسیقی روی آورد. نی یا توله شب ها در خانه مونس تنهایی تنهایی او بود؛ و اغلب روزها در دامنه ی کوه شیر دروازه و زیارت خواجه صفا باز گوینده ی آلام و درد دل بابه شیر؛ و شب های جمعه نیز وسیله ی عرض ارادت او به عرفاء؛ ووسیله ی نیایشش به آفریدگار. علاقمندی او با نوای نی سبب شد تا نزد ستار ماهی پز که از نینوازان به نام روزگار بود، شاگردی نموده، ریزه کاری های نواختن این ساز را فرا گیرد. پس چنین مداومت انس او با نی، سبب شد تا از نینوازان نامور کشور گردیده و آهسته ، آهسته نام نی با نام او گره بخورد و پایش در میله های جبه که در چهار جمعه ی ماه حوت به استقبال از نوروز در جبه یا دامنه ی بالاحصار کابل در مدخل شهدای صالحین برگزار می شد؛ و همچنان در مراسم ضرب میل پهلوانان، باز گردد و اورا همچو یک استاد نواختن این آله ی موسیقی اصیل کشور مسجل سازد؛ درین مراسم ها اغلب توکل ضرب نواز با نواختن زیر بغلی، بابه غفور مقلد با نواختن نغاره و حکیم با نوای جلترنگ (تری آنگل) او را همراهی میکردند. نگارنده تمرین های این هنر مند مردمی را با خلیفه نظام شیرینی پز و شریکش کاکا صوفی که متآسفانه اسم شریف اورا یافته نتوانستم؛ و گاهگاهی نیز با همراهی هنر مند جوان دوست توله چی 8 به عنوان یک تازه آموز؛ از آوان کودکی به خاطر دارد که اغلب در ملای عام و جلود کان خلیفه نظام الدین صورت می گرفت.

در سالهای۱۳۳۷ و ۱۳۳۸  خورشیدی چون سر ساعت چهار و نیم عصرزنگ مکتب ابتداییه ی بیهقی که در گذر تنور سازی شهر کابل موقعیت داشت، به صدا در می آمد؛ ما شاگردان صنوف اول تا سوم که به اصطلاح پیشینکی9 بودیم کتاب و کتابچه و تخته های مشق خود را با علجه ی تمام در بکس ها انداخته  از صحن مکتب پا به قرار می گذاشتیم؛ چون در مقطع گذر معروف شوربازار می رسیدیم؛ جاییکه از شمال گذرهای آهنگری و مندوی انار و از جنوب گذرهای خندق بالاحصار و چواته به شور و بازار منتهی می شد، و از طرف شرق  نیز مقطع گذر تخته پل به مطلع شوربازار مبدل می گذشت؛ از جلود کان خلیفه نظام شیرینی پز که زمستان ها شیرینی پزی بود و تابستان فالوده پزی، می گذشتیم. خلیفه نظام الدین و شریکش کاکا صوفی  که هم سن و سال بابه شیر بود هر دو از توله نوازان شوقی معروف کابل بودند که اغلب عصرانه و به ویژه روزهای پنجشنبه که در عرف شب جمعه خوانده می شد، جلود کان شان را آبپاشی نموده نمد و یا بوریایی را در گوشه یی از آن هموار میکردند و روی آن باهم توله می نواختند بابه شیر نیز اغلب درین بزم حاضر می شد؛ ولی برای او همیشه چوکی می گذاشتند و او روی این یگانه چوکی دکان خلیفه نظام که سه پایه داشت و ازین سبب آن را به دیوار اتکا می دادند؛ بالاتر از دیگران می نشست که علامت احترام حاضرین نسبت به او بود، و با یکی از آنها در نواختن نغمات محلی و آهنگ های خانقاهی همراهی می کرد. دکانداران محل چون خان محمد و مجید تیل خاکی، دین محمد نی ساز، خلیفه نسیم سلمانی، داوود فالوده پز، منان بقال نظر ماهیپز معروف به بچه ی ماهی کاکا رجبعلی بنیه گر، ابراهیم اره ساز، رحمت الله قفل ساز، ربانی میخچه گر، نعمت الله نانوا و مانند اینها بر روی تخت های دکان های شان با نواختن آنها سر میر جنباندند. نگارنده برای نخستین بار نغمه ی آهنگ روز نوروزست خدا جان جنده بالا می شود را از همین نمایشات روی سرک بابه شیر در حافظه دارد که در پهلوی خلیفه نظام دوست توله چی نیز اورا همراهی میکرد.

چون رادیو افغانستان در سال ۱۳۱۸ خورشیدی (1939م) بعد از وقفه ی دوازده ساله دوباره اساس گذاشته شده، چند ماه بعد به نام رادیو کابل به نشرات امتحانی آغاز کرد، و در نوروز ۱۳۲۰ رسما گشایش یافت؛ تعدادی از هنرمندان شوقی نیز بدان روی آوردند که از آن جمله میتوان از ماما باقی آذر خیاط، هجران، کریم شوقی، کریم زیارکش ، رازق شوقی و امثال اینها نام برد که همه آوازخوان بودند؛ ولی نوازنده ی شوقی که بنابر تحجر فکری جامعه خیلی کم وجود داشت؛ به جز از نوازندگان آلات موسیقی محلی، نواختن سایر آلات موسیقی کار هنر مندان حرفه یی بود و یا کار برخی از سلمانی هایی که این یکی کار ضمنی و پیشه ی دومی شان بشمارمیرفت؛ ازین سبب نوازنده گان دیگری به ندرت به چشم می خوردند. لذا بابه شیر توله چی از جمله ی معدود نوازنده گان شوقی یی بود که اقبال راه یافتن به رادیو نصیبش گردیده در برنامه هایی که به صورت مستقیم پخش می شد آهنگ های مردمی و اغلب روستایی و یا خانقاهی را به صورت تک نوازی به اجرا در می آورد؛ طوریکه موسفیدان بزرگ کشور جناب استاد حفیظ الله خیال که در زمان نشرات مستقیم رادیو از کارمندان و پرودیوسران جوان شعبه ی موسیقی آن بودند؛ در صحبت تلفنی یی به تاریخ بیست و چهارم نوامبر سال 2004 معلومات دادند که در شب های جمعه معمولا برای استادان بزرگ موسیقی چون استاد قاسم؛ استاد غلام حسین و امثال ایشان دو برنامه داده می شد که یکی در ساعات عصر و یکی نیز بعد از اخبار ساعت هشت به صورت مستقیم نشر می گردید؛ و در همین شب ها برای بابه شیر نیز دو برنامه ی پنج یی دقیقه داده میشد که به صورت سولو و تک نوازی صرف با همراهی ضرب به اجراء در می آورد. و این برنامه ها تا مرگ بابه شیر نیز ادامه داشت. به قول استاد خیال کاکه گی  بابه شیر در آن بود که هیچگاهی حاضر نشد با گروه موسیقی شرقی و یا دسته ی محلی بنوازد؛ زیرا او به نوای نی جنبه ی تقدس قایل بود و بیم داشت که مبادا محصول کار آن دسته ها باز گوینده ی خواسته های نفسانی بوده، نشاید که حرمت نی نگهداشته نشود. نوشته اند که بابه شیر «تنها تنبور و زیر بغلی را شایسته ی همراهی نی می دانست؛ زمانی که نام  ارکستر را شنید، این سه ساز را از آرکستر فقراء نام نهاد.» استاد الطاف حسین سرآهنگ از پدر کلان زنده یاد استاد غلام حسین نقل قول کردند که وی عقیده داشت بابه شیر بنابر عادت کردن به تک نوازی و پیروی از مقامات قدیم خراسانی یا دوازده مقام در همکاری با آرکستر نمبر یک رادیو کابل که مقید به پیروی  از مکتب امیر و خسرو بلخی بود؛ به مشکل میتوانست لی را نگهدارد؛ ولی از آنجاییکه موسیقی خانقاهی ما حتی تا به امروز نیز بیشتر در چوکات مقامات خراسانی موسیقی خانقاهی ما حتی تا به امروز نیز بیشتر در چوکات مقامات خراسانی به اجرا در می آیند؛ به ویژه پارچه های نعتیه غیر از قوالی خصوصیات مقامات قدیمه را به صورت کلی نگهداشته اند؛ ازینرو سبک بابه شیر با پیروان حضرت امیر خسرو در تطابق نبوده است. با آنهم چون او سرآمد نینوازان رادیو بود از طرف دیگر از جمله آخرین عیاران خراسانزمین و کاکه های کابل به شمار می رفت؛ از همین جهات بود که هل مطبوعات سخت گرامی اش می داشتند.

در آوان نشرات امتحانی رادیو در ۱۳۱۹ مسآله ی ساختن زیگنالی برای رادیو کابل وقت مطرح شده و زنده یاد استاد غلام حسین مؤظف به آفرینش آن گردید. او در اسرع وقت آهنگ زیبایی کمپوز کرد که در همسری با ساختار زیگنال های آل اندیا رادیو و رادیو کراچی بود، که هر دو از ساخته ی موسیقیدان و کمپوزیتور معروف تاجیک الاصل هند، سید ذوالفقار علی بخاری بودند؛ و این شخص که از شاگردان استاد عاشق علی خان بشمار می رفت؛ با استاد غلام حسین و استاد سر آهنگ دوستی بسیار نزدیک داشت؛ او پس از تجزیه ی هند به پاکستان رفت و به مدارج عالی دولتی رسید.                                   این نغمه ی زیبا را که باید با تامپوره؛ سارنگ و هارمونیه به اجرا در آورده می شد؛ دو ماه پیش از طریق برنام ی چلچراغ هنر که هر دو هفته از رادیوی همبستگی افغانهای کانادا به نشر می رسد؛ خدمت هموطنان عزیز در تورنتو پخش کردیم که توسط استاد الطاف حسین سرآهنگ به صورت زنده نواخته شد که شاید هنوز هم در سایت آن رادیو در انترنت موجود باشد. استاد الطاف حسین سر آهنگ ساختار این زیگنال را که هوای را گ مده ونتی دارد؛ چنین معرفی کردند:

G R G S G S G S M S M P M P N M N M M G S  

چون مسآله ی گزینش زیگنال رادیو حساسیت فوق العاده یی داشت؛ ساخته ی استاد مورد قبول مقامات ریاست مستقل  مطبوعات قرار نگرفت که درین زمینه تخریب ناشی از رقابت های شدید میان استادان بزرگ  موسیقی آن روزگار را نیز نمی توان از نظر دور داشت.

حساسیت مطلب در آن بود که در جریان نشرات امتحانی رادیو تعدادی  از روحانیون و ملا صاحبان به رهبری مرحوم میا گل جان آغای تگابی بر علیه ترویج بانکنوت های عکسدار و پخش موسیقی از رادیو، در شهر کابل دست به تظاهراتی زدند که تفصیل آن را در رساله رمضانی که تاکنون شش بار در هند، امریکا ، کانادا، افغانستان، تاجیکستان و ایران به نشر رسیده است، یاد کرده ایم؛ و از طرف دیگر افغانستان یگانه کشوراسلامیست که رادیو و محافل رسمی آن اغلب با تلاوت آیاتی از قرآن عظیم الشان آغاز می گردد، پس هر گاه موسیقی پیش از تلاوت قرآن پخش گردد، از نظر علمای دین تقدم دادن موسیقی برین کتاب مقدس کار نامطلوب تلقی میگردید و باعث اعتراض مجدد آنان می شد، از ینرو طوریکه هنر مند گرانقدر کشور جناب گل احمد شیفته که در آن روزگار از جمله ی جوانترین همکاران رادیو  کابل بوده و دو سه سالی بعد نیز معاون نشرات آن رادیو مقرر گردیدند، می گویند که برای احتراز از هر گونه بر خورد احتمالی با روحانیون و از طرف دیگر داشتن زیگنالی که معرف هویت فرهنگی ما نیز باشد؛ زنده یاد علامه صلاح الدین سلجوقی رییس مستقل مطبوعات وقت دستور دادند که زیگنال رادیو باید در روال پارچه های نیی باشد که در مجالس مثنوی خوانی نواخته می شد، زیرا عرفای ما به نی حرمت روحانی قایلند؛ و دو دیگر اینکه رسم پسندیده نیاکان ما مورد اعتراض هیچ کس واقغ نخواهد شد؛ زیرا اکثریت علمای دینی ما مثنوی را قران زبان دری می خوانند و مجالس مثنوی خوانی نیز به اهل طریقت و شریعت مساویانه تعلق دارد، و از طرف دیگر تآکید استاد سلجوقی بر آن بود که این زیگنال باید توسط شخصیت غیر مسلکی و صوفی مشربی نواخته شود که از شهرت نیک روحانی و اجتماعی در بین عامه ی مردم نیز بر خوردار باشد؛ تا ازین ناحیه هم اعتراضی از جانب روحانیون وارد شده نتواند. از ینرو دست اندر کاران رادیو به سراغ خانقاه ها رفته و کسی بهتر، خوشنام تر و پاک تر از بابه شیر نیافتند که هم صوفی یی بود صافی و هم خود و خانواده اش عیارانی بودند نیکنام و مورد احترام عمیق مردم؛ ازینرو قرعه به نام بابه شیر برامده؛ موظف به یافتن زیگنال گردید. کاکه شیر پارچه نیی را که در آغاز مجالس مثنوی خوانی و همزمان با ابیات آغازین مثنوی معنوی 

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند 

نواخته میشد؛ برای هیآت گزینش زیگنال نواخت، که بخش بسیار پر مفهومی از آن توسط شادروان محمد عثمان صدقی به عنوان زیگنال رادیو بر گزیده شد؛ و از مجلس مطبوعات نیز تصویب یافت؛ و از همان آوان تاکنون  این زیگنال را با دم جادویی و انگشتان سحر آفرین بابه شیر همه روزه می شنویم که درین چوکات نواخته می شود:

RRR P M P D P M M G R 

که به حساب نوتیش آموزشی کانادا چنین می شود:

DDD G F G A G F E D 

در ابتدا چون نشرات رادیو از ستدیوی پل باغ عمومی به صورت مستقیم پخش می شد؛ بابه شیر برای مدت شش ماه همه روزه و بدون وقفه پیش از آغاز نشرات به ستدیو های رادیو حاضر می شد و این زیگنال را می نواخت. اما پس از شش ماه در 1320 ش مقامات رادیو متوجه گردیدند که حضور یافتن همه روزه ی پیر مرد شصت ساله در تابستان و زمستان و در اول صبح روزی ایجاد اشکال خواهد کرد؛ و ازینرو خواستند زیگنال رادیو را به ثبت برسانند. از آنجاییکه وسایل بر آورده شدن این مآمول در داخل کشور  وجود نداشت؛ تصمیم بر آن شد تا بابه شیر را به کشور هندوستان بفرستند که زیگنال را در یکی  از کمپنی های ریکارد سازی آنجا به ثبت بر ساند؛ در مدت یک ماهی که بابه شیر در کابل نبود، یکتن دیگر از توله نوازان وقی خانقاه های کابل بنام تاج محمد که معمولا در شب های یازدهم ، عرس ها و مراسم ضرب  میل پهلوانان نی می نواخت؛ وظیفه ی بابه شیر را اجرا می کرد و هر روز مبلغ دو افغانی نقد حق الزحمه می گرفت. تاج محمد و برادرش نیک محمد که باشنده ی گذر عاشقان عارفان بودند؛ در بین مردم به اسامی تاجو و نیکو شهرت داشتند. شغل اصلی آنها کله پزی بود. اولی در گذر ریکا خانه ودومی در کوچه ی صندوق سازی شور بازار دکان داشتند. دستگاه کله پزی آنها که از سنگ مر مر سفید بدون رگ و لکه ساخته شده بود، دیزاین بسیار جالب و قدیمی سبک خراسانزمین را داشت و به همین سبب مشتریان فراوانی را به سوی دکان های شان سرازیر می ساخت. دکان خلیفه نیکو- که به راستی انسان نیکویی بود- تا اوایل دوره ی ریاست جمهوری محمد داؤود نیز فعال بود. 

چون بابه شیر در هندوستان مهمان رسمی و نماینده ی هنر مندان کشور تلقی می شد؛ ریاست مستقل مطبوعات برایش یکدست دریشی با کف و کالر و نکتایی تهیه کرده، توصیه نمود که در ایام اقامت در آن کشور باید همیشه ظاهر رسمی را رعایت کند؛ در حالیکه اغلب هنرمندان هندی که برای کنسرت به کابل می آمدند؛  با لنگ و دستار روی ستیج می برآمدند، تا نمایانگر فرهنگ واقعی سرزمین خویش باشند. با تآسف که تظاهر دولت افغانستان افتضاج آفرید؛ زیرا بابه شیر عیار که در طول زندگی اش لباس اروپایی به تن نکرده و در پوشاک نیز مانند کرکتر و اطوارش نماینده ی واقعی  فرهنگ کابلزمین بود؛ به علت بلد نبودن در نکتایی بستن و عدم تجربه در کشیدن و پوشیدن آن و از طرف دیگر حفظ رسمیات و رعایت  کامل توصیه ی رییس مستقل مطبوعات از روز رفتن تا بر گشتن نکتایی را از گردنش نگشود. عاقبت کار پیراهنی سفید در هوای گرم هند را خود می توانید تصور بفرمایید. درین سفر به قول جناب شیفته، شادوران استاد یعقوب قاسمی منتظم موسیقی و یک تن دیگر از مامورین اداری رادیو که اسمش را فراموش کرده اند؛ با بابه شیر همراه بودند. طی این سفر، هر دو هنر مند ما ریکارد دهایی نیز در هند به ثبت رساندند که در میان آنها دو ریکارد دو رویه به نغمات بابه شیر متعلق بود که شاید نزد مجموعه داران موسیقی موجود باشد. نگارنده از آوان کودکی  به یاد دارد که شوهر خاله یی وی – میرزا محمد تکیه دار- از هند گرامافونی را با خود به کابل آورده بود که به صورت میکانیکی کار می کرد؛ یعنی به وسیله ی کوک شدن و بدون کار برد برق یا بتری ریکارد  را که در آن زمان مردم کابل گات می خواندند؛ به چرخش می آورد؛ و آواز آن از بلند گوی طویل و ترم مانندی پخش می شد. چون کوک به آخر می رسید، حرکت چرخش آهسته می شد و آواز خواننده بسیار بم و سست می گردید که اغلب خنده آور می بود. یکی از ریکارد هایی را که نگارنده با این گرامافون شنیده؛ آهنگ معروفی بود که با شعر حضرت حافظ خوانده می شد؛ ولی بابه شیر آن را با نی نواخته بود. و این همان آهنگیست که نویسنده ی خبر وفات این نینواز کابلی نوشته است که هر گاه کاکه شیر آن را در خانقاه و یا مجالس دیگر می نواخت؛ اشک از چشم شنونده گان سرازیر می شد و تآثر خاصی به همه گان دست می داد. 11 مطلع شعر حافظ که درین آهنگ خوانده می شد؛ اینست :

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

گل آدم بسر شتند و به پیمانه زدند

بعد از برگشتن از هند؛ همکاری بابه شیر با رادیو کابل محدود به هفته ی دو برنامه در روز های پنجشنبه  گردید؛ ولی در بسیاری از برنامه های رسمی که به مناسب های گوناگونی از طرف ریاست مستقل مطبوعات برگزار می شد؛ برابر با هنرمندان بزرگ رادیو به او نیز سهمی می دادند؛ چنانکه در ماه ثور سال 1334 ش که مصادف با ماه مبارک رمضان بود؛ در جریان باز دید جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر از افغانستان؛ ضمن برنامه ی موسیقی صیافتی که از طرف محمد ظاهر شاه پادشاه آن وقت کشور در باغ شاهی پغمان به افتخارش ترتیب شده بود؛ برای بابه شیرنیز نوبت نواختن داده بودند. می گویند که بابه شیر در آن روز با لباس پلوخوری خویش حاضر کنسرت شده بود. 

جالب ترین بخش لباس او چپن مرقع یا به اصطلاح زبان گفتاری کابل «کند» یا چپن قورمه یی ابریشمی دست بافت و دست دوخت او بود که از سه، چهار نسل پیش برایش به میراث رسیده بود. نویسنده ی خبر در گذشت بابه شیر در مجله ی پشتون ژغ نیز به این چپن او اشاره نموده می نویسند: «شیرجان کند زیبایی را که از پارچه های رنگ رنگ تهیه شده است در هر مراسمی که دلش می خواست به تن می کرد و با کاکه گی آمیخته با انکسار مخصوص به خودش در مجالس اشتراک میکرد»12 این چپن انتیک که در خانواده ی بابه شیر صرف در چند مجلس عروسی دامادان حق استفاده موقت آنرا در جریان مراسم عروسی یافته بودند؛ بسیار جدید و جالب توجه بود؛ تا آنجاییکه نظر جمال ناصر را نیز جلب کرده؛ در احیر  کنسرت که هنر مندان به حضور آن مهمان عالیقدر مشرف گردیدند او خطاب به بابه شیر می گوید: بسیار خوب نواختی و چپنت نیز بسیار مقبول و زیباست. بابه شیر با شنیدن این حرف فورا چپن را از تنش بیرون کرده به جمال ناصر پیش می کند و می گوید شما هم پادشاه اسلام هستید و هم مهمان ما مردم کابل، سروجان ما فدای نام اسلام باد! این تحفه که از جد اعلایم به میراث رسیده؛ به عنوان یادگاری از سفر افغانستان خدمت شما تقدیم است.

جمال ناصر که تا به آن لحظه از فرهنگ کاکه های کابل چیزی نشنیده بود؛ سعی کرد که از پذیر چین خود داری کند؛ اما سفیر مصر در افغانستان که با فرهنگ کابلزمین و کاکه هایش آشنا بود؛ به او می گوید که بابه شیر آخرین نمایند ی فتیان (کاکه ها) جهان اسلامست؛ تا چین را قبول نکنید دست از سر تان بر نمی دارد؛ پس او با خوشحالی این تحفه می پذیرد و به سفیر مصر دستور می دهد که چکی را به عنوان تحفه ی مردم مصر به بابه شیر تقدیم کند. ریاست مستقل مطبوعات چند روز پس از ان مبلغ هنفگفتی که بعضی ها تا بیست هزار افغانی نیز گفته اند؛ به عنوان تحفه ی جمال ناصر برای شیر محمد نینواز فرستادند. بابه شیر نصف این پول را چند تخته قالین موری (مروی) اعلا برای خانه اش خریده، نصف دیگر آن را وقف مساجد، زیارتگاها و سایر اماکن مقدسه نمود و متآسفانه همین پول سبب گردید تا چند سال بعد از آن زندگی اش را از دست بدهد.

طوریکه از جناب گل احمد شیفته شندینم؛ چون کاکاه شیر به خانواده یی تعلق داشت که نسل اندر نسل عیار و کاکه بودند؛ از آنجاییکه عیاران در وقت تجاوزات خارجی همیشه به خدمت آزادی و سر بلندی میهن کمر می بستند، هر یک، وسایل نظامی و شبروی در اختیار داشتند و آنچه میراث عظیمی که بابه شیر ازین عیاران در اختیار داشت وسایل زیاد نظامی قدیمه چون خول، زره کلاه خود، شمشیر ، نیزه سپر، قره بونه، سیلاوه، پیش قبض دهن پر، تیر، کمان و امثال اینها بود که تیاتر کشور اغلب برای نمایشات درامه های تاریخی آن ها را از کاکه شیر به امانت می گرفت و او نیز برای حفظ حرمت کاکه ها و سایل شان ازین همکاری خویش طالب پولی نه بود؛ و حتی آن را نمی پذیرفت.

دوست گرامی نگارنده جناب داکتر عبدالقیوم بلال که سالهای آغازین عمرش را در همان قسمت تاریخی شهر کابل بسر برده که کاکه شیر نیز در نزدیکی آن اقامت داشت و با پدر و کاکاهای شان دوستی؛ گفتند که چون قالین های قیمتی بابه شیر بر گنجینه ی تاریخی مجموعه ی وسایل زرمی اش که در حقیقت موزیم کوچک و منحصر به فردی در اقامتگاه محقر او بود؛ افزوده شد در سرتاسر محله چی که منطقه ی ریکا خانه، دروازه ی لاهوری، آهنگری، باغ علیمردان و شور بازار آوازه ی این گنجینه فرا گیر گردید.  و از طرف دیگر از آغاز دهه ی چهلم شمسی منطقه شهر نو کابل به عنوان قسمت آبرومند و عیان نشین شهر تثبیت هویت کرد و در نتیجه ی زحمات صدر اعظم جوان، شهید محمد داؤود پیشرفت هایی نصیب کشور شد و پای جهانگردان به شهر کابل باز گردید. در نتیجه، تجارت اشیای انتیک در کابل رونق گرفت و پای انتیک فروشان اروپایی نیز به کابل باز گردیده، آنها به وسیله ی دلالان شان نسخ خطی ووسایل انتیک را از نزد مردم خریداری می کردند؛ بابه شیر که گنجینه اش را گرامی داشته برای آنها جنبه ی تقدس قایل بود و با وجود احتیاج شدید مادی در اخیر عمر، فروش آنها را عدول  از شرایط کاکه گی و بر حرمتی به مسلک و میراث کاکه های تلقی میکرد؛ هیچگاهی حاضر نبود که وسایلش را به فروش برساند؛ و نتیجه این شد که در شام روز چهار شنبه 24 جدی 1342 مطابق رمضان نامردهایی شبانه به اتاق او که در بالا خانه یی  در روبروی دکان واقع بود؛ یورش برده، این پیر مرد هشتاد ساله را به قتل برسانند ووسایل انتیکش را بدزدند. محترم داکتر بلال افزودند که کوچه گی ها متوجه شدند که دو سه روزی دکان بابه شیر باز نشد و کسی خود اورا ندید همه به تشویش گردیده نزد کلانتر کوچه می روند و جریان را از او می پرسند که او نیز از علت غیابت کاکه  شیر چیزی نمی داند؛ دسته جمعی به اقامتگاه او می روند و دروازه ی اتاقش را باز می بایند و هر چی صدا می زدند که در خانه کسی هست؟ جوابی نشنیدند؛ ناچار به ماموریت پولیس منطقه جریان را اطلاع داده و با نماینده ی آن وارد خانه شدند؛ ولی با جسد آلوده در خون و متعفن سر خیل کاکه های کابل روبرو گردیده؛ به زودی جنازه اش را با مراسم شانداری به شهدای صالحین منتقل و در آنجا دفنش سر خیل کاکه های کابل روبرو گردیده؛ به زودی  جنازه اش را با مراسم شانداری  به شهدای صالحین منتقل و در آنجا دفنش کردند. چون بابه شیر اقارب نزدیک نداشت؛ دولت حویلی های او در گذر های موچی پرک سراجی  و قصاب کوچه ی پل خشتی و دارایی باقی مانده اش را برای نواسه ی کاکایش فتحعلی سپرد. جالب اینجاست که شمس الله نامی که مانند بابه شیر وسایل انتیکی در اتاقش داشت؛ چندی بعد به عین شیوه به قتل رسید. اتاق او در سرای موتی 13 واقع بود که در جوار اقامتگاه بابه شیر قرار داشت. موضوع این دو قتل متشابه و همزمان در عین محل، تا به همین لحظه نیز پیگیری نگردید و در نتیجه معلوم نشد که لچک های محل آنها را برای به دست آوردن وسایل انتیک شان کشتند؛ با دلالان انتیک فروش ها؟ خداوند بیامرزدشان و خاطره ی شان جاودان باد.

در خبری که در شماره ی بیست و یکم سال بیست دوم مجله ی پشتون ژغ زیر عنوان یک ضایعه ی هنری به نشر رسیده از قتل  بابه شیر نینواز حرفی به میان نیامده، صرف نوشته اند که «هنر مند فقیر ما چنانکه آرزو داشت، بعد از هشتاد سال عمر، بدون آنکه درین جهان بیمایه دلی را بیازارد، با فرزانه رفتن خود داغ بر دل روزگار گذاشت و شام چهار شنبه 24 جدی که روز اول ماه مبارک رمضان بود؛ دنیای هنر را از وجود خود بینوا ساخت.»14

قصه های زیادی از جوانمردی سخاوت، مردم دوستی وطنخواهی و عیاری بابه شیر و برادرش کاکه حیدری در افواه عامست که برخی از آنها مبالغه آمیز به نظر می رسند؛ وعده یی نیز به واقعیت نزدیک اند؛ مانند اینکه هر دو در جوانی هر دو پا را نعل کوبیده، تا زیارت خواجه صفا که در کمرگاه کوه شیر درواز واقعست؛ بالا شدند تا طاقت و توانمندی شان در تحمل زجر و شکنجه را آزموده، پیروی شان را از طریقه عیاری ملامتیه به اثبات برسانند. چنین روایات در مورد این دو برادر عیار زیادست؛ ولی از دایره  ی بحث ما خارج.

جناب داکتر قیوم جان بلال که به عنوان یکتن از علاقمندان موسیقی کشور و منطقه در جزئیات زنده گانی شخصی هنر مندان موسیقی وارد هستند؛ اغلب مطالب یاد ده درین مقاله را بارها برای نگارنده قصه کرده بودند؛ چون پژوهش در چنین موارد باید با اتکاه به اسناد و شواهد متعدد صورت گرفت و به نوشتار درآید؛ کوشش به عمل آمد تا با استادان معاصر بابه شیر و اهل خبره تماس گرفته شده، تآیید و تردید مطالب از جانب آنها نیز معلوم گردد؛ ازینرو طی صحبت هایی با محترم استاد خیال؛ گل احمد شیفته رحیم غفاری وحید قاسمی آقا سید نیسان، شمس الدین مسرور استاد الطاف حسین سر آهنگ استاد الفت آهنگ، داکتر ناصر سرمست و تعداد دیگر از صاحبنظران داشتم؛ قصه های جناب داکتر بلال اغلب تآیید و در برخی  از موارد تصحیح و توسیع گردید که در هر جا از قول  مرجع های مستند تر استناد گردیده است. از همه ی این دوستان عزیز و به ویژه از داکتر بلال که عکس بابه شیر را نیز از آرشیف شخصی خویش در اختیار ما گذاشتند، سپاسگزاریم.

در مورد این عکس شیر محمد نینواز باید افزود که وی هیچگاهی برای گرفتن عکس راضی نمی شد؛ زمانی که می خواستند اورا به هند بفرستند،مشکلی برای صدور پاسپورتش بروز کرد، زیرا بابه شیر تذکره ی تابعیت نداشت؛ وعلت نیز آن بود که وی در زمان توزیع تذکره حاضر نشده بود تا از چهره اش عکسی بگیرند؛ پس او بدون تذکره باقیماند. چون مقامات ریاست مستقل مطبوعات دریافتند که بدون داشتن تذکره ی تابعیت در آن روزگاری که دیکتاتوری کبیر بر کشور استیلا دات؛ گرفتن پاسپورت امری ناممکنست؛ 

رییس مستقل مطبوعات بابه شیر را به دفتر خود دعوت نموده، در آنجا عکاس آژانس باختر را نیز احضار کرد، و از وی خواست تا عکسی از سیمای شیر محمد بگیرد که بدون آن به هند فرستادنش نا ممکنست. چون پیش از آمدن عکاس ریسس یاد شده هنر مند اهل طریقت ما را به زیارت مزارات حضرات شیخ معین الدین چشتی، نظام الدین اولیا و امیر خسرو ترغیب نموده بود، او در گرفتن عکس مخالفت نشان نداد. و آن عکس نخستین تصویر  بابه شیر بود که برای اخذ تذکره و پاسپورتش گرفته شد. باز برای مرتبه  ی دوم در سال 1338 ش عکاس مطبوعات آخرین و معروفترین عکس اورا گرفت که در سالنامه ی کابل همان سال به چاپ رسیده، در مطبوعات داخل و خارج نیز بار ها منتشر شد.

رویکرد ها و توضیحات

1-نویسنده ی نا معلوم یک ضایعه ی هنری. پشتون ژغ . (شماره 21 سال بیست و دوم) اول دلو 1342 ش. ص 21 

2.واژه سائین در زبان اردو نیز به معانی خدا، رب آقا، مالک، شوهر ، عارف ، گدا ، فقیر و حتی دشمن کار برد دارد. در فیروز اللغات گفته شده درویشان همدیگر را سائین خطاب می کنند.

-فیروز الدین الحاج مولوی. جامع فیروز اللغات. دهلی ایجو کیشنل پبلشنگ هاوس. 2009م ..ص 771. این واژه زیر تاثیر جریانات عرفانی هند وارد فرهنگ مردم کابل نیز گردیده؛ طی یکصد و پنجاه سال گذشته در شهر کابل با چندین شخص با این لقب آشنا هستیم که معروفترین آنها سائین قناد و حسین سائین است.

در سده ی نزدهم سایین قناد رهبر بزرگترین گروه مقلدان کشور ما بود. هنر این گروه که آمیز یی از موسیقی و تیاترست تا سالیان نخستین فاجعه ی هفتم ثور در کابل رواج داشت و شاید هنوز نیز بقایای آن در اطراف کابل وجود داشته باشد. مسجد سایین قناد که در کوچه ی کد گر در مدخل باغ علیمردان توسط این هنر مند اعمار گردیده بود؛ یگانه ساختمان این منطقه ست که از راکتباری دست پرورده گان آی اس آی پاکستان در سالهای 1992-1993 بر شهر کابل، در امان مانده و هنوز مورد استفاده ی مردم قرار دارد.

از کسانی که به لقب سایین یاد می گردیدند؛ یکی هم ساین غلام حسین پتره گر بود که هم سن و سال و دوست و رفیق کوه نوردی بابه شیر بود؛ و در زیر سرای مشکو که در پهلوی مسجد چواته در تطاقع گذرهای چواته (بعد بنام کوچه قاسم جو معروف گردید) و شوربازار واقع بود؛ دکان پتره گری داشت که شبانه خانه اش بود و روزانه دکانش. سایین حسین در سن هفتاد و پنج ساله گی یه یک نفس هفت بار بر کوه کاسه برج فراز می رفت و فرود می آمد.

3.شادروان میرزا عبدالقیوم مستوقی در کتاب خاطرات خود نگاشته است که خلیفه شیر محمد وصیت کرده بود که بعد از مرگش فاتحه ی اورا بر خلاف معمول با ساز و سرود بگیرند؛ و عبدالعزیز پسرش نیز این کار را کرد گر چی برخی ها برین عمل انتقاد کردند؛ ولی امیر عبدالرحمن و دولت او بر این عمل معترض نگردیدند. نواسه ی میرزا جناب عبدالطیف پاکدل نیز در سفینه ی موسیقی  شان این موضوع را نقل کرده اند.

-خاطرات میرزا عبدالقیوم . نسخه قلم محقوظ در کتابخانه ی نگارنه. صص 263-264.

پاکدل عبدالطیف. سفینه ی موسیقی تورنتو: ناشر مؤلف 1375 ش . 1996 م . ص 370. 

4.جناب محمد آصف اهنگ نام کاکه حیدری را محمد ابراهیم معروف به حیدری  نوشته اند. 

-یادداشت ها و برداشت هایی از کابل قدیم ص 209.

5-اهنگ محمد آصف. یادداشت ها و برداشتهایی از کابل قدیم. کابل: بنگاه انتشارات میوند. 1384 ش. صص 208،217و 222.

آهنگ که سایین رجب را از نزدیک دیده اسم اورا در ردیف کاکه های حقیقی کابل آورده و در باره ی پسرش کاکه  حیدری که دوست نزدیکش بوده قصه های جالبی ذکر می کند. جناب دگروال محمد کبیر ابدالی و داکتر قیوم بلال که ایشان نیز با کاکه حیدری آشنا بودند حکایات جالبی ازو دارند که به علت دوری از مطلب مورد بحث ما با تآسف نمیتوان درینجا به ذکر آنها پرداخت.

6.یک ضایعه ی هنری. پشتون ژغ . اول دلو 1342 ش. ص 35.

7.همانجا.

8-دوست محمد توله چی که در آن ایام چارده ، پانزده سالی بیش  عمر نداشت؛ در شوربازار دکان حلبی سازی داشت و نینوازی ماهری بود، پدر اندری داشت به اسم تاج محمد که به دسته های مجلسی خرابات رباب می نواخت. هنر مند مسلکی بود و در گذر تخته بل شوربازار منزل داشت. دوست بعدها به رادیو راه یافت و در آکسترهای مختلف نی می نواخت که پارچه های سولر تک نوازی و همراهی اش با آرکتسر در آرشیف رادیو موجود ست؛ طوریکه دوست گرامی ام جناب وحید قاسمی گفتند در عهد کمونیست ها دوست برای نجات مرغش داخل  چاه حویلی خویش گردید؛ ولی از آنجا زنده بیرون نیامد. خدایش بیامرزد انسان با پاس و نیکویی بود.

9-چون درین سالیان از برکت توجه محمد داؤود شهید معارف تعمیم یافته بود؛ برای استفاده ی بیشتر از وسایل در دست داشته ؛مکاتب را دو وقته ساخته بودند؛ صنوف اول تا سوم اغلب از ساعت یک تا چهار ونیم بعد از ظهر و صنوف چهارم تا ششم از ساعت هشت و نیم صبح تا دوازده و نیم ظهر دایر بود که در عرف آنها صبحکی و پیشینکی می گفتند.

10؛11و 12 – مجله ی پشتون ژغ . همان مقاله . ص 35.

13. سرای موتی در عهد نادرشاه و اوایل سلطنت ظاهر شاه زندان اعضای جنبش مشروطیت عناصر ضد استعمار انگلیسی و مشهد آزادیخواهان بود. ولی با انتقال زندان ها به دهمزنگ سرای پیزار دوزی شد و بعد به همین نام شهرت یافت. اکنون با تمام محله تلی از خاکست.

14.مجله پشتون ژغ . همان مقاله . ص 35.