استاد رحیم بخش
استاد رحیم بخش در سال ۱۹۰۷ میلادی در گذر خواجه خوردک شهر کابل دیده به جهان گشود. پدرش امام بخش نوازنده سارنگ و پدر کلانش خدا بخش نوازنده رباب و طبله بود.
استاد رحیم بخش نخستین درس های موسیقی را در نواختن طبله از استاد خدا بخش فرا گرفت و به ادامه آن نزد استاد محمد اکبر خان پدر کلان مادری خویش به فراگیری موسیقی پرداخت و در ایام جوانی نزد استاد قاسم افغان شاگرد شد و تا آخر عمرش از یک مکتب پیروی نمود.
رحیم بخش از نخستین روز های نشرات موسیقی رادیو کابل همکار رادیو بود و آهنگ هایش مورد تایید و توجه شنوندگان قرار می گرفت.
در سال ۱۹۳۸ برای تبت آهنگ هایش به کشور هند سفر نمود و بعد از انجام ثبت دو باره به میهن اش بازگشت نمود و در سال ۱۹۶۵ میلادی از سوی ریاست مستقل مطبوعات لقب استاد موسیقی کلاسیک را بدست آورد.
استاد برای مدت دور و درازی به حیث آموزگار موسیقی ایفای وظیفه نمود که تعداد زیادی از هنر مندان و نوازندگان نامدار کشور از جمله شاگردان این استاد بزرگ بوده اند. مانند استاد امر الدین دلربا نواز، انجنیر صدیق قیام و دیگران.
در دهه ۶۰ میلادی کورس های آموزش موسیقی از سوی وزارت اطلاعات و کلتور راه اندازی گردید که رحیم بخش نیز درین کورس ها به حیث معلم موسیقی ایفای وظیفه می نمود. از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۱ در دیپارتمنت ساز و آواز وزارت اطلاعات و فرهنگ وظیفه معلمی را بدوش داشت. او سفر های هنری به کشور ایران، هندوستان، اتحادشوروی و امریکا داشته است.
در سال ۱۹۹۲ استاد به کویته ی پاکستان مهاجر گردید و در سال ۱۹۹۶ با پسرش استاد سلیم بخش برای اجرای کنسرت به ایالات متحده امریکا رفت و در هشت ایالت آن کشور برای مردم عزیزش برنامه اجرا نمود و خاطره های خوش گذشته را در ذهن شنوندگان تازه ساخت. در بازگشت از سوی کمسیون عالی مهاجرین افغانستان مقیم امریکا لقب « وارث خرابات » به وی داده شد.
فرزندان معروف استاد یکی استاد سلیم بخش و دیگر استاد حسین بخش است که هر دو هنرمندان کلاسیک خوان و استادان موسیقی ما به شمار می روند. رفیع بخش فرزند سلیم بخش که علم موسیقی را از پدرش آموخته است یکی از غزل خوانان خوب جوان بشمار می رود.
رحیم بخش در سال ۲۰۰۱ میلادی در شهر کویته پاکستان جهان فانی را وداع گفت و نظر به وصیت نامه اش جسد او از آن جا به کابل آورده شد و در قبرستان خانوادگی استاد قاسم افغان در نزدیک آرامگاه استادش به خاک سپرده شد.
جز گروه می کشان هوشیار در می خانه نیست
مَی کشید آزاد کامشب هیچ کس بیگانه نیست
باده آشامید و مستان شور و مستی سر کنید
خاک بر بزمی که آن جانانه ی مستانه نیست
حلقه ی امید بر هر در می زدم وا حسرتا
پاسبان با خشم می گوید که صاحب خانه نیست
گریه ها بر مردن تدریجی خود می کنم
شمع را در دل غمی از مُردن پروانه نیست