گر شود زاهد دچار ساز پر جوش رباب
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
گر شود زاهد دچار ساز پر جوش رباب
خرقه و سجادۀ خود را کند پوش رباب
خشک و خالی سینۀ دارد که آنجا هیچ نیست
اینچنین دلکش کی میخواند در آغوش رباب
گردم از خوبی زنده در بزم خوبان مس سزد
پوپک کاکل نما افتاده بردوش رباب
هر کسی با پوست پوشان آشنائی میکند
همچو کاکل می شود اخر نمد پوش رباب
گر ترا پیر مغان یکجام آگاهی دهد
میشوی از جان غلام حلقه برگوش رباب
برق سیم و تار و آتش زند آفاق را
پس کند گر ناخن شهباز سر پوش رباب
یکشبی در کنج ساقی خانۀ بیدارباش
تا شوی واقف ز ساز تار خاموش رباب
بس که اهنگ و نوای دلکشش پر نشه است
عشقری گردیده امشب مست و مدهوش رباب