114

اسلام و شمشیر

از کتاب: اسلام و شمشیر ، بخش ۱۶

ا اظهار نظر نهایی در باره ی ذکر نام اسرائیل در قرآن مجید، هنوز ناگفته هایی در پیش است، که استحکام توام با ظرافت بیان قرآن را نشان می دهد و معلوم می کند که در کتاب خدا برای کاربرد هر لغت و مقصد و منظور، چه وسواس آشکار و پنهانی به کار رفته و چه گونه می توان با دنبال کردن این ریزه کاری های سخن الهی، باب های به نظر مسدودی را بر خود گشود و از عجیب ترین آن ها خطاب هایی است که قرآن مبین در نامیدن قومی به کار برده است، که امروز یهودیان شناسایی می کنیم:

«ای بنی اسراییل به یاد آورید نعمت هایی را که از آن برخوردار شدید، به عهدی که با من بسته اید وفا کنید، تا به عهدی که با شما بسته ام وفا کنم. از من بترسید، به این فرو فرستاده که تایید می کند فرو فرستاده ای را که با شماست، ایمان بیاورید، نخستین منکر آن نباشید، به بهای نازل نفروشید، بترسید، بر حق لباس باطل نپوشانید و حقیقتی را که بر آن اگاهید، کتمان نکنید». (بقره، ۴۰ تا ۴۲)


قرآن عظیم، قریب چهل بار، گروهی را که بعدا یهودی می خواند، آن هم در مواردی که اراده ی اشاره به گذشته، تذکر و تهدید و اتمام حجت و یادآوری نزول نعمت و حکمت و کتاب و بیان خلاف و قدر ناشناسی و بت پرستی و کلاشی و دست کاری در احکام الهی و سرکشی و سرزنش آنان را داشته، «بنی اسراییل» نامیده است. در این خطاب ها هرگز به موردی بر نمی خوریم که خداوند بنی اسراییل را با زبان معمول و بدون عتاب بخواند و آیه ای نداریم که متضمن ذکر امید و انتظار اطاعت و اصلاحی از بنی اسراییل باشد! چندان که به نظر می رسد عنوان بنی اسراییل در کتاب خدا، نوعی نام گذاری توام با مفاهیم حقارت، ضعف، اصلاح ناپذیری، آشوب آفرینی، زیاده خواهی و شیطنت بوده است. در این آیات خداوند منزلتی برای بنی اسراییل قائل نیست و جای بسی تامل است که قرآن قدرتمند، از آغاز، نگاه خداوند به قومی را که در کار رهاندن آنان از ستم سرکشان و فرعونیان است، بی مقدار قلمداد می کند و تا ظهور موسای پیامبر پیرو رسولی خاص نمی داند.


«ای بنی اسرائیل، یاد کنید نعمت ها و جایگاه برتری را که در میان جهانیان به شما بخشیدم، بترسید از روزی که کسی آن دیگری را به چیزی نگیرد، شفاعتی را نپذیرند، جای گزینی قبول نشود و یاری کننده ای نباشد (بقره، ۴۷ و ۴۸). از نشانه های روشنگری که به بنی اسراییل عطا کردیم، بپرس. هرکس نعم الهی را دگرگون کند، بداند که کیفر خداوند سخت است. (بقره، ۲۱۱). و بدین ترتیب بر بنی اسراییل مقرر کردیم که اگر کسی را نه به سبب کشتن دیگری و یا ارتکاب فساد در زمین، به قتل رسانند، چنان است که همه را بکشند و اگر زندگی بخشند چنان است که بر همگان زندگی بخشند و پیامبرانی بر آن ها مبعوث شد که نشانه های آشکاری به همراه داشتند و با این همه بسیاری از آن ها در زمین از حد خود خارج شدند». (مائده، ۳۲).


این حقیقت است که آیات قرآن، بنی اسراییل را به عنوان گروندگان به ایمان الهی و یا صاحبان معتقدات یکتا پرستانه و آسمانی نشناخته و اگر کتاب خدا را بکاویم، به بیانی بر نخواهیم خورد که در آن یاد بنی اسراییل به نیکویی گذشته باشد. چنان که آرام ترین آیات الهی درباره ی آن ها، ابتدا به شرح بخشش نعمات و بلافاصله و به دنبال، از ناسپاسی بنی اسراییل می گوید، که تمام عنایت ها و هدایت ها را ندیده گرفته اند!


«خدا با بنی اسراییل پیمان بست، بر آن ها دوازده سرپرست گمارد و گفت من همراه شما خواهم بود و اگر نماز بخوانید و زکات ادا کنید، به رسولان من ایمان آورید، یاری شان کنید و به خدا قرض الحسنه دهید، بدی ها را از شما دور می کنم و به بهشتی داخل می شوید که در آن جوی ها جاری است. از این پس اگر کسی ناسپاسی و کفر کند، به راه خطا افتاده است. پس همان ها پیمان های شان را شکستند، کلمات را تغییر دادند، لعنت شان کردیم و قلب های شان سخت شد». (مائده، ۱۲ و ۱۳)


آن دسته از آیات قرآن، که با خطاب بنی اسراییل توام است، یا شرح احوال و قصه ی نجات آن ها است که در مواردی چند یاد آوری می شود و یا گفتار اندر خیانت به رسولان، قتل و آزار دیگران، بد عهدی و آسیب رسانی آن ها به مسیح، دامن زدن به اختلافات قومی در میان اسباط خود، ارتکاب جعل و ناسپاسی نسبت به نعم الهی و حواله کردن عاقبت آن ها به روز جزای الهی است. در مجموع اشارات به قوم بنی اسراییل در قرآن، متوجه مردمی منزوی و بی اقتدار است، که به هر مهلت و بهانه، چرخشی در رفتار و اعتقادات و اعمال آنان پدید می آید و خطاب خداوند به آن ها با خفیف انگاری و کوچک شماری و بی اعتمادی آشکاری توام است.


«خداوند به عیسی بن مریم گفت به یاد آور نعمتی را که به تو و مادرت دادیم و به یاری روح القدس با مردم از گهواره تا بزرگی سخن گفتی و به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختیم و از گل پرنده ای ساختی که به اجازه ی الهی با دمیدن در آن به پرواز در آمد و به اذن من کور و برص گرفته را شفا دادی و مرده را زنده کردی و چون بر بنی اسراییل با این نشانه ها ظهور کردی نگذاشتم که بر تو آسیب رسانند می گفتند که ما باور نداریم و این ها همه جز جادویی آشکار نیست». (مائده، ۱۱۰)


همین ادبیات خوار کننده درباره ی بنی اسراییل، آن گاه که شرحی در باب آن ها، ولی بدون ذکر عنوان بنی اسراییل در قرآن کریم آمده نیز، رعایت شده و در گفت و گوی الهی از قوم نجات داده شده از خاک مصر و از ستم فرعونیان، ذره ای احتمال تصحیح در موضوع رفتار و باور آن قوم دیده نمی شود.


«گفتند یا موسی ما تحمل یک طعام واحد را نداریم، از خدایت بخواه تا به ما خوراک هایی برساند که از زمین می روید: سبزی، خیار، سیر، عدس، و پیاز. موسی گفت: به تر را با بد تر معاوضه می کنید؟ به مصر بازگردید که در آن جا خواست های تان برآورده می شود! پس خشم خدا و بی چارگی و مذلت بر آنان مقرر شد، چرا که نشانه های الهی را منکر شدند، پیامبران شان را به ناحق کشتند، نافرمانی کردند و به سلک متجاوزین درآمدند (بقره، ۶۱). موسی با ادله ای روشن نزد شما آمد، اما پس از او گوساله پرستی را انتخاب کردید. و شما در ظلمت اید. با شما پیمان بستم، طور را فراز سرتان افراشتم، آن چه را برای تان قرار داده ام بگیرید و حرف شنوی کنید. گفتند می شنویم ولی رد می کنیم. کفر موجب علاقه ی آنان به پرستش گوساله می شد». (بقره، ۹۲ و ۹۳)


این الگو و تیپ ثابت مکالمه ی خداوند با قوم بیرون فرستاده شده از مصر است، که محقق را در ارائه ی نظر پیش راسخ تر می کند که مدد الهی برای خروج این قوم از انزوا و گسیل آن ها به مهد کهن تمدن بشر، یعنی منطقه ی شرق میانه، از ارکان تربیت و تمدن و از اجزاء و ابزارهای آموزشی آدمی در پرهیز از شبیه شدن به بنی اسرائیل است! محقق درعین حال برای اشاره به پیامبر کشی ناحق این قوم، که به دفعات در زمره ی نادانی ها و گناهان بنی اسرائیل در قرآن مبین ذکر شده، از آن جا که خداوند پیامبری جز موسی بر امر نجات آن ها نگماشته، توضیح روشنی جز این ندارد که سئوال کند: آیا بنی اسرائیل سر انجام موسای پیامبر را به قتل رسانده اند و یا این، اشاره ای به شرکت قوم بنی اسرائیل در قتل عیسای مسیح است؟! در عین حال آیات فوق آسمانی بودن مائده ی «من و سلوی» را محرز می کند، زیرا بنی اسرائیل از موسی خوراک های زمینی می طلبند که به خوردن آن ها معتاد بوده اند!


باری، گذشته از خطاب بنی اسرائیل، خداوند در قرآن قویم، در موارد معدودی، بنی اسراییل را با نام یهود نیز می خواند که محتوای دیگری دارد و متضمن رعایت هایی است که در خطاب های بنی اسرائیل منظور نبوده و دیده نشده است. در این نام گذاری نوین، هرگز به تاریخ و پیشینه ی بنی اسراییل رجوع نمی شود، از بیان و تذکر عنایات نخستین الهی نسبت به آنان نشانی نیست و هرچند در این جا هم غالبا مسلمین و پیامبر از نزدیکی با آنان نهی می شوند و در مجموع یهودیان نیز، همانند بنی اسراییل مورد غضب و سرزنش خداوندند، اما با عنوان رقیب سیاسی و آیینی به آن ها نگاه می شود که در حد خطاب و گفت و شنود و مباحثه و مبادله اند، و از آن حقارت و بی هویتی که در بیان الهی نسبت به بنی اسراییل وجود داشت، نشان روشنی نمی بینیم.


«و یهود می گوید که نصاری را نباید به چیزی گرفت و نصاری می گوید که یهود را نباید به چیزی گرفت و هر دو هم کتاب الهی را می خوانند چنان که بی خبران نیز همین سخن را تکرار می کنند. خداوند در باب این اختلافات و ادعاها در قیامت میان آن ها داوری خواهد کرد (بقره، ۱۱۳). یهود و نصاری از تو خشنود نمی شوند مگر زمانی که به آن ها بپیوندی. بگو هدایت از جانب پروردگار است و اگر پس از آگاهی به خواسته های آن ها گردن گذاری، از جانب خدا مدد نخواهی شد». (بقره، ۱۲۰)


ملاحظه می کنید که از آن خطاب های ذلت آمیز، که قرآن عظیم در باب بنی اسرائیل به کار می برد، در این جا خبری نیست. اینک با نیرویی رو به روییم که همزمان با پیامبر، در محیط رشد اسلام عرض اندام و قدرت نمایی می کند. این ها آن بهانه گیران همراه موسی نیستند که برای آب و نان و تنوع غذایی و نبودن بت برای پرستش و میل به همراهی با موسی برای دیدار با خدا و ناپختگی های دیگری که خاص بی ایمانان و به یقین نرسیدگان است، بهانه گیری کنند، کار را به گوساله سازی برسانند و به یکدیگر نیز رحم نکنند. در آیات با خطاب یهود، با مومنین به دین مشخصی رو به روییم که خداوند بر آن نام «یهود» نهاده و با تمام توان از باورها و حق قدمت خود در دریافت پیامبر آسمانی ستیزه می کنند و به هر امکان و توسل و توطئه ای متوسل اند تا پیامبر و دین جدید و باور دارندگان به آن را از پیش پای و مقابل خویش بردارند. این ها به شگرد و شیوه ی یک جمع هماهنگ و به بلوغ رسیده و حتی با فرهنگ عمل می کنند و پس از این با تلاش آنان آشنا می شویم که چه طور برای از میدان به در بردن پیامبر، به شگرد هایی دست می زنند که حاصل و برآیند تجارب دوران دراز ادامه ی حیات باورمند و خرد آموخته ی خود در منطقه و در میان ملت های مختلف است، تا آن جا که خداوند به مومنین هشدار می دهد که از همصحبتی با آنان پرهیز کنند.


«ای ایمان آورندگان، یهود و نصاری را به دوستی نگیرید که یکی همانند آن دیگری است. و اگر به آن ها نزدیک شوید پس در زمره ی ایشان خواهید شد. و خداوند ستم کاران را به حال خود می گذارد». (مائده، ۵۱)


این آیه، در عین حال، از قدرت نفوذ کلام و شاید هم توانایی های دیگر و هماهنگ یهود و نصاری در زمان طلوع اسلام و ظهور پیامبر خبر می دهد، تا آن جا که خداوند مومنین ناپخته و نو پا را از همکلامی با آنان برحذر می دارد. ما از سبب نام گذاری «یهود» بر قومی که پیش از آن در قرآن محیط، بنی اسراییل خطاب می شدند، بی خبریم و شاید که تا مدت ها نیز در این بی خبری باقی بمانیم، و عجیب تر این که تورات، دینی به نام یهودیت را نام نمی برد و به رسمیت نمی شناسد. یهودا در تورات نام شخص است، ترکیبی از چند سبط است، سرزمینی است و نام یکی از فرزندان یعقوب نیز گفته اند، چنان که مسیحیان نیز، «یهودا» و نه یهودیان را، خائن و نفوذی میان نخستین پیروان مسیح و مجرم و مسبب قتل عیسای پیامبر می گویند، در حالی که قرآن متین این نام را بر پیروان دینی نهاده است که رسول و منادی و مبشر آن را، موسی کلیم الله می شناسیم. به راستی که درک راز درون این نام گذاری الهی بر سر سخت ترین مخالفان رسالت پیامبر خدا و حقانیت اسلام، بسی دشوار می نماید و دشوار تر زمانی است که با آیاتی چنین رو به رو می شویم.


«یهود گفت دست خدا بسته است. بسته باد دست های شان که به سبب این گفتار لعنت شدند. چرا که دستان خدا گشوده است، روزی می دهد به کیفیتی که اراده می کند. تا قیامت میان آنان عداوت و کینه افکندیم، بر کفر و طغیان شان افزودیم و فرو نشاندیم آتش حربی را که آنان برافروختند که سعی شان مصروف ایجاد فساد در زمین است و خدا مفسدین را نمی پسندد». (مائده، ۶۴)


این آیه نیز از توانایی مفرط یهود به زمان طلوع اسلام حکایت می کند و معلوم است که آن ها از چنان قدرت عملی در زمینه های مختلف و متعدد برخور دار بوده اند و چنان شیوه های نابابی را در مواجهه با اسلام به کار زده اند و به چنان شعارهای عوام فریبانه ای متوسل شده اند، که خشم عظیم و ابدی خداوند را متوجه آنان می بینیم. این خشم، که گاه صورتی از نفرت و طرد پیدا می کند، چنان در کلام الهی و در نقاط چندی از کتاب خدا آشکار است که می توان گفت که آیات قرآن سلیم و متین، در گوشه هایی، به صورت یک رساله ی یهود ستیز جلوه می کند.


«دشمن ترین مردم نسبت به مومنین را یهودیان و مشرکین می یابی، چنان که نزدیک ترین دوستان آن ها کسانی هستند که خود را نصرانی می خوانند و در میان شان کشیشان و راهبانی هستند که کبر نمی ورزند». (مائده، ۸۲)


به زودی و با خواست خداوند، به مراحل و مراتبی وارد می شوم که قرآن کریم ادوار مختلف ستیز پیامبر و مومنین نخستین با اهل کتاب را تصویر می کند. شناخت این ابواب و مراتب ما را با بنیان ناسازگاری دراز مدت تاریخی و کنونی و همه جانبه و جهانی کلیسا و کنیسه با جهان اسلام آشنا و معین می کند تمام هیاهوهای فرهنگی و سیاسی و نظامی غرب علیه مسلمین و جهان اسلام، ریشه در جبران شکست نخستین آنان دارد که راه نمایی های الهی در قرآن مبین، علی رغم اقتدار و اتحاد یهود و نصاری و مشرکین، کم ترین موفقیتی در اطفاء نور الهی نصیب آنان نکرد و در آیه ی بالا معلوم است که برخورد و قضاوت الهی در باب یهود، حتی زمانی که قرآن قدرتمند هنوز نصاری را مشرک نمی خواند، همسنگ مشرکین است و همراه کافران، دشمن ترین مردم نسبت به مومنین معرفی می شوند.


«ابراهیم یهودی و نصرانی و مشرک نبود، بل موحدی مسلمان بود». (آل عمران، ۶۷)


شاید اکنون ادراک آن اصرار الهی در جدا کردن یهود و نصاری از دین حنیف ابراهیمی آسان تر شده باشد و اگر مسلمانیم تشکیک نکنیم که جهان مسیحی و یهودی، دشمنان آشکار و دیرین آخرین دین الهی و پیام آور و پیروان آن اند و این مطلبی نیست که با نشست و تعارف میان ادیان و فرهنگ ها قابل حل و رفع و مشمول مسامحه شود، زیرا نمی توان برای بیان الهی حوزه و محدوده و فرصت و فسخ قائل شد. این ستیز از آغاز دعوت اسلام، به صورت های مختلف جاری و پیوسته غلبه با مسلمین بوده است. چنان که امروز هم اتحاد بزرگی از کلیسا و کنیسه و مشرکین نمی توانند بر یک شهرک عراق به نام فلوجه غلبه کنند و کوه نشینان افغانستان، در صد سال اخیر، دماغ سپاه ملکه ی انگلیس، لشکریان قدرتمند ارتش سرخ و واحد های فوق مسلح اتحاد نظامی آمریکای جنایت کار را به خاک مالیده اند! تاریخ ۵۰۰ سال اخیر جهان گواهی می دهد که گرچه خون خواری بی پایان غربیان توانست مردم آمریکا و آفریقا و چین و هند را برای دورانی تسلیم و مغلوب کند، اما جهان اسلام هرگز و در هیچ نقطه ای به آنان تسلیم نشد و یک لحظه از مبارزه دست نکشید، چنان که الگوی کنونی فلسطین را در برابر داریم و این انگیزه ی آن غضبی است که راه نمای اجرا و اعمال خشونت و سبعیت و خون خوارگی، از سوی به اصطلاح متمدنین غربی و پیروان اصلی کنیسه و کلیسا، در رویارویی با دنیای اسلام است، آن طور که ماجرای دیروز زندان ابوغریب و تمام رخ دادهای عراق نشان داد و حوادث این روزهای کابل بیان دیگری از آن است!