چرا چرا به بدی یاد می کنی نامم
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
چرا چرا به بدی یاد می کنی نامم
نه من مقمرونی رندونی می آشامم
گذشت عمر و بدریانت آشنانشدم
من از تو تا بکجا نا امید و ناکامم
میانخانه ام ایستاده رو برای خدا
که من به عشق درین کوچه سخت بد نامم
بسوی یار فرستاده ام کبوتر شوق
خدا کند که نویسد جواب پیغامم
رضای یا نبودی اینقدر بخون ریزی
رقیب خیز نمودی بقصد ادامم
چسان هوای رهائی بسرفتد مارا
شد عمرهاکه نمک خور حلقۀ دامم
به شهر عشق سرچا سوی رسوائی
برنگ برنگ محبت نمود لیلامم
گذر عشق کشید از سرم هوا و هوس
هزار شکر نمایم که پخته شد خامم
اگر چه شد به غم آغاز عشقری پامال
به عیش ختم نما یا الهی انجامم