112

افغانستان را به ما بمیراث گذاشتی!

از کتاب: مقالات انفرادی
20 September 2020

وقتی می بینیم که تخمین ۶۰ میلیون مردم کُرد پراکنده در چهار کشور عراق ‏وسوریه وترکیه وایران، حدود صد سال است که برای کسب استقلال خود وتاسیس کشوری ‏بنام کردستان مسلحانه مبارزه میکنند و دراین راه بیش از ۴۰۰ هزار تن زن ومرد وکودک وجوان کرد جان ‏باخته اند ولی هنوز به استقلال خود و تاسیس کشوری بنام کردستان دست نیافته اند، من به یاد موسس افغانستان و به یاد سرباز جوان ۲۵ ساله ای می افتم که هیچ مکتب حربی ویا پوهنتون نظامی را نخوانده بود اما از هوش ونبوغ ودلیری  سرشار نظامی و سیاسی برخوردار بود ودر پرتو چنین نبوغی او به فکر تاسیس کشوری مستقل در قندهار زادگاه اصلی ابدالیان افتاد تا اقوام دیگر  بکسی باج وخراج نپردازند وحاصل دسترنج خود راخود هرطور ی که میخواهند بکارببرند.

وقتی می بینم که مردم فلسطین  بیش از ۷۵ سال است که برای رهایی سرزمین از دست رفته خویش دلیرانه می رزمندوفراوان قربانی داده و میدهند ولی موفق به تشکیل کشوری درسرزمین اصلی خود از دست اسراییل نمیشوند، من به یاد نوجوانی پشتون تباری می افتم که ۲۷۰ سال قبل از امروز درفکر تشکیل دولتی درافغانستان افتاد تا نسل های آینده افغان برای  تشکیل دولتی سر ندهند و دچارمزلت وخواری نشوند. 

وقتی ما مبارزات وقربانی های بیشمار مردمان فلسطین و کردستان را ‏در شرق میانه می بینیم که نتیجه ای جز تلفات جانی ومالی در پی ندارد، باید خود را خوشبخت بشماریم که ۲۷۰ سال قبل در  ماه اکتوبر، با همت ودرایت ‏فرزند دلیر ومیهن دوست این آب وخاک، توانستیم بدون دادن تلفات درجنگهای خونین شبیه اقوام دیگر منطقه، درسال ۱۷۴۷ میلادی دولت مستقلی ‏بنام افغانستان تاسیس کنیم تا بعد از آن هیچ حاکم و صوبه دار ‏وبیگلربیگی  و والی بیگانه یی برمردم ما حکم نراند و خود حاکم برسرنوشت خود ‏باشیم. خود بکاریم وخود حاصل آنرا برداریم وخود آنرا در راه مصالح فردی ‏واجتماعی خود بکارببریم.

آن جوان دور اندیش ووطن دوست که‌کشوری  بنام افغانستان را بما بمیراث گذاشت، احمدخان ابدالی از طایفه سدوزی قندهار بود که در۱۷۲۲ در ارگ هرات تولد یافته بود و بعد از شکست برادر بزرگ خود ذوالفقارخان سدوزائی از دست نادرافشار در هرات در سال ۱۷۳۱ مجبورگردید به قندهار زادگاه آبایی خود برود ولی  درآنجا از طرف شاه حسین هوتکی بزندان افتاد و  مدت ۸ سال را در زندان سپری کرد ودرسال ۱۷۳۸ وقتی نادرافشار شهرقندهار را فتح نمود،او وبرادرش را از زندان به مازندران ایران تبعید نمود.

در سال۱۷۴۰ هجری نادر افشار ازهند به ایران برگشت و بخاطر بازگشت فاتحانه خود مدت بک هفته درمشهد جشن وشادمانی اعلام کرد. احمدخان ابدالی هم برای دیدن این جشن از مازندران به مشهد آمد. چون مردم را غرق شادمانی  وشادباشی از پیروزی عساکر نادر دید  دردلش شور سربازی جوش زد و  به قوماندان قطعه محافظ نادرشاه  نورمحمدخان علیزایی مشهور به میر افغان بود مراجعه کرد و  آمادگی خود را به خدمت در اردوی نادر ابراز نمود.  میرافغان  او را  درصف سپاهیان گارد نادر قبول کرد. دراین زمان او سن ۱۸سالگی را پوره کرده بود. احمدخان ابدالی از ۱۷۴۰ تا ۱۷۴۷ میلادی در کنار دسته  نظامی افغانی در لشکرکشی های نادرافشار، شرکت جست و از آزمون جنگ و پیروزی سربلند بدر آمده بود.

 باید خدا را شکرگفت و از احمدشاه درانی (بابا) تشکر نمود که بعد از ‏قتل نادر افشار بدست سران لشکرخود، اوبا سربازان افغان از خبوشان (قوچان) ایران به قندهار بازگشت و بجای اینکه  لشکر یان را ‏رخصت دهد تا بخانه های خودبروند، در فکرآینده مردم خود افتاد و برای ‏نجات دایمی شان از زیر ستم بیگانه، سران لشکر افغانی را برای جرگه ای  در شیر سرخ فرا خواند تا یک نفر را از میان خود به حیث پادشاه و ‏زعیم ملی تعیین کنند که منبعد مسئولیت رهبری ودفاع از سرزمین افغانها را بدوش داشته باشد. سرانجام بعد از هشت روز بحث ومذاکره وتبادل نظر ‏بالاخره افغانهای شامل جرگه موفق به تعیین پادشاه وتشکیل کشوری مستقلی گردیدند.‏

تاسیس افغانستان، بر ویرانه های خراسان قدیم ، بعد از ۶۰۰ سال غارت و زورگوئی واجحاف، وسرکوبی مردم از سوی ‏مهاجمانی چون: خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان وبابریان هند وصفویان ایران واستبداد  خشن ‏نادرشاه افشارکه همه جا با پرپا کردن کله منارها همراه بود، هرانسان با احساس ملی گرا را وا میدارد تا سرتعظیم وحرمت گزاری را در برابر این مرد ‏بزرگ و دور اندیش افغان فرود آورد واز وی تشکر کند که برای ما کشوری ‏بنام افغانستان به میراث گذاشت.‏

براستی اگر احمدشاه بابا نمی بود، امروز کشوری بنام افغانستان نمی  داشتیم که فرزندانش به نامش افتخار نمايند. 

احمدشاه بابا، با تحمل رنج سفرها و قبول خطرات گونه گون حياتی و حيثيتی، به عنوان يک رهبر و پيشوای فدا کار و شجاع افغان و فاتح ميدانهای نبرد های سرنوشت ساز، برای افغانها افتخار آفريد. 

احمدشاه بابا هر گز به وطن خود خيانت نکرد و هموطنان خود را خوار و حقير نشمرد.

احمدساه بابا هرگز خود را بالاتر و بيشتراز هموطنان خود به حساب نگرفت.  

احمدشاه بابا هرگز تن آسائی ننمود و به عيش ونوش نپرداخت. 

احمدشاه بابا هرگز از کدام قدرت خارجی د ستور نگر فت و بر فرق ملت خود نکوفت.

احمدشاه بابا با آنکه تاج می گرفت و تاج می بخشيد، اغلب بر سر خویش تاج نمی نهاد بلکه مثل ساير هموطنان خود دستار می بست و با آنان بر زمين مفروش می نشست و به درد دل آنهاگوش فرا می داد و مثل يک پدرمهربان باهموطنان خودبرخورد می کرد و ازهمين جهت مردم او را «بابا» ميگفتند. 

مورخ ودپلومات انګلیسی الفنستون مينويسد :« برا ستى اگر شاهى درآسيا سزاوار احترام ملت خويش باشد، جز احمدشاه کس ديگرى نيست.»

( الفنستن، افغانان،ترجمه فکرت، ص۳۸۱)

روحش شاد ویادس گرامی باد !